روزانه های جشنواره کن- یازده

۶ خرداد ۱۳۹۶

0 دقیقه

جایزه برای سینمای ایران

هفتادمین دوره جشنواره فیلم کن آخرین روزهای خود را طی می کند و حالا نوبت جوایز است؛ جوایزی که برخی را خوشحال به خانه می فرستد و برخی را احتمالاً نومید.

سینمای ایران تا به همین جا، از جشنواره کن سهمی داشته است: در بخش سینه فونداسیون که به فیلم های کوتاه دانشجویان اختصاص دارد، فیلم «حیوان»، ساخته بهمن و بهرام ارک، جایزه دوم را به دست آورد.

این فیلم غریب بدون دیالوگ، نظر مساعد بسیاری از تماشاگران رابه خود جلب کرده بود و به هنگام نمایش، بیش از دیگر فیلم ها مورد تشویق قرار گرفت.

هرچند جایزه دوم، حضور اولین فیلم بلند این دو برادر فیلمساز در دوره های بعدی کن را تضمین نمی کند (این قانون تنها برای جایزه اول است) اما به هر حال شروع جذابی است برای این فیلمسازان با استعداد که با حمایت مالی جشنواره کن به اندازه یازده هزار و دویست و پنجاه یورو، بتوانند گام مهمی در نزدیک شدن به ساخت فیلم بلند خود را بردارند[به فیلم حیوان به طور مفصل در گزارش روز نهم پرداخته ام].

کریستین مونجیو، فیلمساز طراز اول رومانیایی، ریاست هیات داوران این بخش از جشنواره را به عهده داشت.

زمزمه هایی برای جایزه رسول اف

محمد رسول اف با فیلم لرد در بخش نوعی نگاه حضور دارد. این بخش داواران خاص خود را دارد؛ از جمله اوما تورمن که هر روز با حوصله و بدون محافظان مرسوم، به سالن دبوسی کن می آید و به تماشای فیلم های این بخش می نشیند.

جوایز این بخش امشب اهدا می شود و شنیده ها و شواهد (از جمله درخواست از رسول اف برای تمدید اقامتش در کن) حاکی است که فیلم لرد، برنده جایزه‌ای در این بخش شده است که می تواند جایزه بهترین فیلم باشد.

جایزه منتقدان بین المللی

امروز عصر جوایز فیپرشی یا جایزه منتقدان بین المللی در داخل کاخ جشنواره اهدا شد.

نه منتقد از کشورهایی چون کانادا، هند و برزیل، داوری این دوره از جوایز فیپرشی را به ریاست آلیسا سیمون از آمریکا، بر عهده داشتند.

در حالی که گمانه زنی ها حاکی از بخت فیلم زیاگینستف (بی عشق) در این جایزه بود، جایزه بهترین فیلم بخش مسابقه به فیلم «صد و بیست ضربه در هر دقیقه» ساخته فیلمساز فرانسوی ، روبین کامپیلو رسید.

این فیلم درباره همجنس گرایان با نمایش بی پروای صحنه های سکس دسته جمعی بسیار پر سر و صدا شده و توانسته نظر مساعد برخی از منتقدان را به خود جلب کند و در جدول ستاره های مطبوعات (به ویژه نشریات فرانسوی)، از فیلم هایی است که بیشترین رای را کسب کرده است. با توجه به همجنسگرا بودن پدرو آلموودوار، رئیس هیات داوران جشنواره امسال، برخی این گمانه را مطرح کرده اند که این فیلم برنده نخل طلای امسال خواهد بود، اما برخی دیگر معتقدند یکی از جوایز اصلی، احتمالاً جایزه بزرگ هیات داوران را به خود اختصاص خواهد داد.

در بخش نوعی نگاه، فیلم لرد بختی در جایزه منتقدان نداشت و جایزه منتقدان در این بخش به فیلم «نزدیکی» ساخته کانتمیر بالاگوف فیلمساز جوان روس رسید.

در انتظار نخل

دیشب با نمایش آخرین فیلم بخش مسابقه برای اهالی مطبوعات( تو هرگز واقعا اینجا نبودی ساخته لین رامسی) پرونده فیلم های بخش مسابقه بسته شد، در حالی که منتقدان بر سر هیچ یک از فیلم ها متفق القول نیستند.

هفتادمین دوره جشنواره کن، سال غریبی برای فیلم های بخش مسابقه بود و نبود شاهکار در فیلم های انتخابی، همگان را متعجب کرد.

به نظر می رسد جوایز اصلی جشنواره امسال به فیلم هایی چون صد و بیست ضربه در دقیقه (روبین کامپیلو) و بی عشق(آندره ی زیاگینستف)  خواهد رسید در حالی که برخی از فیلم فاتح آکین با نام «در تاریکی» راضی به نظر می رسند و آن را مدعی نخل طلا می دانند، برخی دیگر از فیلم دیدنی «یک موجود مهربان»(سرگئی لوزنیتسا)؛ که البته چندان تماشاگر عام پسند نیست و برخی هم از «میدان» ساخته فیلمساز بااستعداد سوئدی،روبن اوستلاند نام می برند.    

چیزی که قطعی به نظر می رسد این است که گمانه زنی برای برنده نخل طلای امسال بسیار دشوارتر از هر سال است و تنها به نظر و سلیقه داورانی برمی گردد که هرکدام هم دنیای بسیار متفاوتی دارند؛ از پدرو آلمودووار تا پائولو سورنتینو و از جسیکا چستن تا ویل اسمیت.

در ستایش خشونت

اخرین فیلم بخش مسابقه، «تو هرگز واقعاً اینجا نبودی»، ساخته لین رامسی، فیلم بسیار خشنی است که ابایی ندارد تماشاگر را در جزئیات قتل هایی مهوع شریک کند.

این فیلمساز زن اسکاتلندی که با فیلم قبلی اش)ما باید درباره کوین حرف بزنیم) هم به خشونت پرداخته بود- و بی جهت- تحسین شده بود، این بار هم در فیلمی- که البته از نظر تکنیکی بسیار خوش ساخت و جذاب است، داستان آدمکش حرفه ای را روایت می کند که برای یافتن دختر کم سن و سال ربوده شده یک سناتور که به یک برده جنسی بدل شده، با قدرت حاکم که زنجیره آن به فرماندار می رسد، در می افتد.

داستان فیلم البته چندان باورپذیر نیست و مهمترین مشکل فیلم از فیلمنامه آن نشات می گیرد. تقابل احساس و معصومیت با خشونت مهمترین تم فیلم است، اما پرداخت به آن بسیار کلیشه ای شکل می گیرد.

فیلمساز سعی دارد با دخیل کردن گذشته این قاتل- از کودکی پرمشکل تا سرباز بودن در جنگ- در جست و جوی مفهمومی برای خشونت بیش از حد او باشد، اما این بازگشت به گذشته های مکرر، دردی از فیلم دوا نمی کنند و نمی توانند- احیاناً آنچه که مورد نظر فیلمساز بوده- وجوه روانشناسانه جدی تری به این شخصیت ببخشند.

می ماند تصاویری زیبا و حساب شده در تقدیس خشونت که آگاهانه می خواهد در هر تصویر توجیهی برای آن بیابد؛ توجیهی که در فضای پر از خون آن، تنها تناقضی را ایجاد می کند که فیلمساز قادر به حل کردن آن نیست. نمونه مشخص اش صحنه کلیشه ای پایانی است که می خواهد از علاقه درونی این مرد به خودکشی که در رویایش متجلی می شود به زیبایی زندگی (با دیالوگی کلیشه ای:«امروز روز زیبائیه») برسد.