فتنه در نهضت حسینی؛ مقابله با حزب ستمکاران و دوستداران شیاطین‎

۸ مهر ۱۳۹۶

علی‌رضا کفایی:
تاریخ نهضت عاشورا به روایت‌های گوناگون نقل شده است که برخی مخدوش و گاهی ضد و نقیض به نظر می‌رسند، حضور مداحی و هیئت‌های مبتنی بر احساسات و هیجانات و تحریک عواطف بدون پرداختن به عمق واقعه عاشورا و نگاه عقلایی به آن، از گذشته تا کنون در تحریف و خدشه به نهضت امام حسین (ع) نقش داشته و حکومت‌ها هم از آن رو که دوام حاکمیت خود را در استمرار چنین رویه‌ای دیده‌اند نه تنها از آن جلوگیری نکرده که بعضاً از تحمیق بیشتر مردم در این رابطه استقبال کرده‌اند.
قیام امام حسین علیه السلام بدون تردید برای جلوگیری از انحراف در دین و حفظ اسلام است، خارج از این چارچوب هر گونه بحث و نظری نمی تواند واقعیت امر را نشان دهد، امام تا وقتی که اسلام را در خطر ندید قیام نکرد و حتی در برابر فتنه معاویه ضمن اینکه به شدت معترض بود و علناً و در نامه هایی به معاویه اعلام می کرد و در میان مردم به روشنگری می پرداخت و با مخالفتهای شدیدی که علیه معاویه داشت اما اقدام عملی برای قیام انجام نداد و اعتراض خود را با آنکه همه می دانستند نیز علنی نکرد و بر پیمانی که میان آنها بسته شده بود پایبند بود و معاویه هم تلاش می کرد تا با امام رو در رو قرار نگیرد؛ چنانکه مروان بن حکم در حالی که از طرف معاویه حاکم مدینه بود، نامه ای خطاب به معاویه به این شرح ارسال داشت «اما بعد، چنان که عمرو بن عثمان به من اطلاع داده، گویا عده ای از مردان اهل عراق و گروهی از بزرگان حجاز با حسین بن علی در رفت و آمد هستند، و من هرگز در این مورد در امان نخواهم بود. با تحقیق و بررسی برای من معلوم گردیده که وی در این اندیشه است که با حکومت مخالفت ورزد. از نظر خود در این مورد مرا مطلع ساز.» و معاویه در پاسخ مروان نوشت «نامه تو را دریافت کردم و از امر حسین بن علی در این مورد اطلاع یافتم. من به تو سفارش می کنم که هرگز در هیچ امری وی را مورد اعتراض قرار ندهی. تا آنگاه که او با تو کاری نداشته و بر حکومت ما اعتراضی نکند تو نیز از این امر خودداری کن، و تا موقعی که او بر بیعت خود با ما پایبند باشد و بر حکومت ما اعتراضی نکند تصمیم نداریم که به آزار او بپردازیم. از این رو مراقب اعمال او باش و در عین حال سعی کن که بین تو و او نزاعی پیش نیاید.»
آنچه از نامه نگاری های میان امام و معاویه بدست می آید و بررسی اوضاع و احوال آن روز نشان می دهد که اصل دین در خطر قرار نگرفته بود و سطحی از دین گرچه نازلترین آن و در حد فرمایشی وجود داشت و هر چند روند مسخ اسلام و وارونه کردن آن از سوی حکومت اموی در حال برنامه ریزی بود و در عین حالی که مسلمانان در فضایی پر از رعب و وحشت و سالوس و چاپلوسی بسر می بردند اما واقعیتها را می دانستند و بر دین خود استوار بودند.
معاویه در دین خدا و در جامعه نفاق و دروغ و تملق و تهمت و ریاکاری را ترویج می داد و فتنه را پدید آورده و در حال گسترش آن بود اما آینده نگری و زیرکی و درایتی بی نظیر داشت و با شناختی که از امام علی و حسن و حسین داشت بیشترین تلاش و همت خود را در ابقای حکومت اموی و بسط آن بکار می برد. معاویه را باید یکی از زیرکترین سیاستمداران جهان دانست که از روشهایی سود می برد تا حاکمیت خود را تثبیت کند و حکومت را در خاندان خود ابقا نماید و با آنکه مشاوری چون عمرو عاص را در کنار خود داشت و نقلهای تاریخ از مکاری و برنامه ریزیهای وی برای تثبیت حکومت معاویه نقلهایی را بیان می کند ولی معاویه از عمرو عاص هم زیرکتر بود. از او مشورت می گرفت و سود می برد اما در جاهایی تصمیماتی می گرفت که خلاف رای و نظر عمرو عاص و سایر مشاورین بود. معاویه فتنه را کلید زده بود و می دانست با مخالفتهایی از سوی امام روبرو خواهد شد اما علیرغم توصیه های عمرو عاص و یزید و سایرین بنای بر رویارویی با امام را نداشت زیرا بخوبی می دانست که در صورت پیروزی ظاهری بنیان حکومت امویان سست و از هم خواهد گسست، معاویه به هیچ اصل انسانی و دینی پایبند نبود اما سیاستمداری کار کشته و با هوش بود؛ تلاش می کرد فتنه را به امام حسین نسبت دهد و بوسیله کارگزاران و درباریان و نفوذی های خود در میان مردم و جامعه گسترش داده تا مردم را علیه امام بشوراند و به نحوی با امام حسین همان کند که با امام علی کرد، اما اقتضائات زمان امام حسین با مقتضای زمان حضرت علی تفاوت اساسی داشت و مسلمانان هم شگردهای سیاسی معاویه و ماجرای خوارج را تجربه کرده بودند و امام حسین هم در صورتی که معاویه قصد رو در رویی می کرد بسادگی می توانست دستگاه اموی و معاویه را افشا کرده و فتنه را در نطفه خفه کند و معاویه هم بخوبی می دانست که نمی تواند اقدام عملی علیه امام نماید لذا مبنای کار خود را در اتهام بستن به امام و یارانش و فتنه گر خواندن آنان و فرافکنی فتنه و فریب افکار عمومی با دروغ و دغل و ریا و ایجاد فتنه های جدید و بازسازی شده و گسترش آن می دید و از این راه بدون آنکه خونریزی و جنگی صورت گیرد دوام حکومت خود را تضمین می کرد.
امام حسین علیه السلام کاملاً به شیوه و روش معاویه آگاه بود و ضمن اینکه در برابر فتنه معاویه پاسخهای اندیشمندانه می داد ولی هیچگاه قصد رویارویی عملی با وی نمی کرد که معاویه مترصد همین کار بود و سعی داشت امام را وادار به قیام نماید و امام با تدبیر توطئه ها راخنثی نمود که اگر قیام امام حسین بجای آنکه در زمان یزید رخ دهد در زمان معاویه واقع می شد نتیجه بر عکس بود.
در نامه ای معاویه به امام حسین نوشت « از شما گزارشهایی به من می رسد، که چنانچه درست باشد، هرگز سزاوار نیست به شما نسبت داده شود، و من تو را از این امر بر حذر می دارم.به خدا سوگند، آن کس که پیمانی را امضا می کند، و قراری را به میان می گذارد شایسته است به پیمان و قرار خود پایدار بماند، و در میان مردم از لحاظ شرافت و بزرگواری و وفای به عهد و پیمان چه کسی را بالاتر از تو می توان یافت.مقام و منزلت تو در نزد خداوند، سزاوار آن است که در پیمانها ثابت و استوار و به عهد خدا وفادار باشی.پس بدان هر موقع که بر ضد من اقدام کنی، من نیز تو را انکار خواهم کرد و از هر راهی به من حمله آورید، از همان راه تو را هدف حمله خود قرار خواهم داد.از این رو از ایجاد اختلاف و آشوب در میان این امت بپرهیز و زنهار، مگذار که با دست تو جنگی به وجود آید و خونی ریخته شود.تو که مردم را به خوبی آزمایش کرده ای، بنابراین درباره خودت و دین و امت محمد (ص) بیندیش و از فتنه ها اجتناب کن، و به گفتار سفها و مردم جاهلی که فتنه و آشوب را دوست می دارند گوش مدار.» در این نامه معاویه قصد تحریک امام را دارد و می خواهد خود را بر دین پیامبر ثابت قدم قلمداد کند و امام را فتنه گر و خارجی معرفی نماید و با آنکه می داند امام را نمی تواند فریب دهد ولی به به فریب مردم و جامعه و دوام حکومت خود می اندیشد.»
امام حسین در پاسخ نامه معاویه درایت و زیرکی خاصی را به نمایش می گذارد و با شرحی از گذشته معاویه حتی نسب او و فریبکاری های گذشته اش و فتنه گری هایی که پیش از این داشته معاویه را در میدان سیاست شکست می دهد، امام می نویسد:« نوشته بودی که درباره ما گزارشات نامطلوبی دریافت کرده ای و گفته ای که به نظر تو این گونه اعمال را برای من سزاوار نمی دانی.و یادآوری کرده ای که تنها خدای تعالی مردم را به نیکیها راهنمایی کرده و پشتیبان نیکی است.اما باید بدانی که این گزارشهای نامطلوب و ناروا را مردمی دروغگو و کرنش کار و فرومایه به تو می فرستند .همان مردمان تملق پیشه و سخن چین که میان مردم تفرقه و جدایی می افکنند، این گمراهان فتنه گر برای تو دروغ گفته اند.نه می خواستم تدارک جنگی با تو ببینم و نه در فکر قیامی علیه تو بودم. اما نه چنان پنداری که من از سکوت خود خوشنودم، بلکه در برابر حکومت باطل تو و ترک قیام و جهاد با تو از خدای خود بیم دارم.به هر حال هیچ گونه عذری برای من باقی نمانده، و بایستی این حقیقت را برای تو و یارانت که حزب ستمکاران و دوستداران شیاطینند بازگو کنم. آیا تو قاتل حجر بن عدی برادر کنده و یاران نمازگزار او که خدای را پرستش می کردند نیستی؟ ایشان با ستمکاری و بدعتهای ناپسند مخالف بودند و امر به معروف و نهی از منکر می کردند، و در راه حق از سرزنش و ملامت هراسی نداشتند.اما تو با شمشیر ستم و کینه ایشان را کشتی بعد از آنکه پیمانهای محکم و استوار با آنان بستی و امان دادی .تو از خدا نترسیدی و پیمان او را سست شمردی و در کمال جرأت و جسارت آنان را به قتل رساندی؟
آیا تو قاتل عمرو بن حمق یار و مصاحب رسول خدا (ص)، آن بنده صالح که کثرت عبادت او را فرسوده و پیکرش را نحیف و رنگ از رخسارش برده بود نیستی؟ در حالی که امانش دادی و چنان عهد و پیمانها برایش بستی که اگر برای بزهای وحشی بسته می شد از قله کوهها به زیر می آمدند .
ای معاویه آیا تو ادعا نکردی که زیاد پسر سمیه که در فراش عبید از قبیله ثقیف به دنیا آمده فرزند پدر تو است؟ گمان بردی که او پسر ابو سفیان است و او را برادر خود خواندی در حالی که پیغمبر (ص) فرموده است که هر طفل نوزادی متعلق به همان خانه و فراشی است که به دنیا می آید و زناکار را جز سنگباران نصیبی نباشد.و تو عملا سنت رسول خدا (ص) را ترک گفتی و از روی گمراهی مطابق هوا و هوس خویش گام برداشتی.
آنگاه زیاد را بر اهل اسلام مسلط ساختی تا مردم را بکشد و دست و پا و گوش آنان را قطع کند و چشمها را از حدقه بیرون آورد و مردم را بر درختان خرما به دار آویزد.
رفتارت آنچنان وحشیانه و ناهنجار است که گویی اصلا از این امت نیستی و این امت را با تو ربطی نیست.
مگر تو قاتل حضرمیین آن مرد با ایمان نیستی که همین زیاد درباره او شرحی به تو نوشت و گفت حضرمیین پیرو علی بن ابی طالب (ع) است و تو پاسخ دادی هر کس را که بر دین علی است بکشد.او نیز فرمان تو را اطاعت کرد و دوستداران علی را کشت.و جسد مطهرشان را مثله کرد.
مگر دین علی همان دین پسر عمش رسول الله (ص) نیست، که امروزه تو به نام همین دین بر جای پیامبر (ص) تکیه زده ای؟ اگر دین علی و دین پیامبر نبود شرافت تو و پدرانت در همان زحمات طاقت فرسای بیابانگردی و کوچهای زمستانی و تابستانی بود.»
و پس از اینکه شرحی از نقض عهد و خیانتها و جنایتهای معاویه را بازگو می فرماید در فرازی دیگر که اوج نامه امام حسین به معاویه است می نویسد: « به هر حال آنچه باید بگویم گفتم.پس تو به خود و به دین خود و بر امت محمد (ص) بنگر. آگاه باش که کشانیدن این مردم به فتنه و فساد، خود بزرگترین گناه و سرپیچی از اوامر الهی است. و من فتنه ای را بزرگتر از اینکه تو بر این مردم حکومت کنی نمی بینم، و بزرگترین وظیفه ای که در برابر دین و امت محمد (ص) دارم این است که کار تو را آشکار کنم. پس اگر چنین کردم نزدیکی به خداست و اگر قصور کنم، از کوتاهی و قصور خود در پیشگاه الهی استغفار، و استمداد می کنم که مرا ارشاد و رهبری فرماید تا در کار و مهم خود موفق گردم. و نیز در نامه ات گوشزد کرده ای که اگر من برخیزم، تو هم برخواهی خواست. هر نقشه و حیله ای داری به کار بند. اما آگاه باش که ضربات تو بر وجود من کارگر نیست، و مکر و حیله های تو بر من زیانی نیست و بر هیچ کس هم جز بر خودت ضرر نخواهی زد. تو بر مرکب جهل و نادانی سوار شده ای. از عهد بستن و عهد شکستن یاد کرده ای. بدان که خصلت پیمان شکنی و نقض عهد شیوه خاص توست. آن عهدها و پیمانها که با ما بستی به کدامین عهدت پایبند ماندی؟ تو امانها دادی و هم خویشتن امان نامه خود را به زیر پای افکندی، و با کشتن این پاکمردان پیمان خود را شکستی و سوگندها و عهدها را زیر پا گذاشتی. بی آنکه این افراد با کسی سر جنگ داشته و یا کسی را کشته باشند آنان را بکشتی. آنها کشته شدند، بی آنکه کسی را کشته باشند. تنها گناهشان این بود که فضایل و حق ما را به عظمت یاد می کردند. تو آنان را از بیم آنکه شورش و انقلاب کنند بکشتی، و در ریختن خون این مردان خدا چه زود شتاب کردی. چه بسا اگر آنان را نمی کشتی پیش از آنکه انقلابشان به ثمر برسد، مرگ تو می رسید و یا آنها پیش از آنکه دست به کاری بزنند خود به خود به مرگ طبیعی می مردند. ای معاویه تو را به قصاص بشارت می دهم، و یقین داشته باش که حساب و کتاب در کار است و خداوند بزرگ هیچ امر کوچک و بزرگی را بدون حساب نخواهد گذاشت. مردم بی گناه را تهمت زدی و بکشتن دادی و پاره ای از ایشان را از خانه های خود دور ساختی و به دیار غربت فرستادی و از مردم برای پسرت که جوانی شراب خوار و سگ باز بود به زور بیعت گرفتی.اما بدان که خداوند از این جنایات آگاه است، و فجایع تو را فراموش نخواهد کرد.چنان می بینم که در تمام این احوال جز بر خودت هیچ کس را ضرر نرسانده ای و خود را به هلاکت می افکنی.دین خود را از دست داده ای و به امت اسلام خیانت ورزیده ای و در امانت خیانت روا داشتی.از فرومایگان و سفیهان سخن شنیدی و به دلخواه آنان مردان پارسا و متقی را بیازردی.و السلام.»
امام حسین علیه السلام در برابر معاویه و مکر و فتنه او ایستاد و به آگاهی دادن پرداخت و اقتضای زمان همین بود و درایت و اندیشه الهی امام چشم فتنه را کور کرد اما در برابر یزید وظیفه و تکلیف دیگری را برای خود تعریف می کرد.
اگر حکومت یزید ادامه می یافت اساس دین با خطر جدی روبرو می شد و یزید چون معاویه نبود که با اندیشه و سیاست عمل کند و یا لااقل ظواهر را حفظ نماید، او پلیدی بود که حضورش در راس حکومتی به نام اسلام مساوی با انحراف دین و محو آن بود.
امام حسین برای جلوگیری از مسخ و انحراف و محو و باژگونه شدن دین قیام نمود و در ابتدا هم قصد جنگ نکرد بلکه سعی نمود از راه حتی مذاکره و ارتباط رو در رو با مردم آنان را از خطر آگاه نماید ولی فساد و نفاق و فتنه آنچنان گسترش یافته بود که راهی جز نثار خون خود و خاندانش نداشت.
اینکه امام در مقطعی به کوفیان خطاب کرد؛ مگر شما نبودید که نامه برای من فرستادید و از فساد و جور و ستم یزید شکایت داشتید و خواستید تا به میان شما آمده و امام شما باشم و ……. برای یادآوری و تنبه و تنبیه مردمی بود که نقض پیمان کردند نه اینکه امام بواسطه نامه هایی که خود بخوبی می دانست صاحبان آن نامه ها در پیمان خود سست هستند به میدان آمده باشد که اگر نامه ای هم نگاشته نمی شد و دعوتی هم از امام نمی شد باز هم امام بنا بر وظیفه امامت خود، مسئول حفاظت از دین خدا و رهایی انسانها از جهل و خودکامگی و بر چیدن فساد و انحراف بود و نهضت حسین علیه السلام در کربلا آغاز می شد.