صداقت رمز اعتماد به پیامبران

۲۷ آبان ۱۳۹۶

سیدجواد ورعی:
(برگرفته از دو سخنرانی در دهه آخر ماه صفر سال ۱۴۳۱- اسفند ۱۳۸۹ – تهران – مسجد صاحب‌الزمان (عج))
 
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین
یکی از فضائل و مکارم اخلاقی به نقل امیر مومنان(ع) از رسول خدا(ص) «صداقت و راستگویی» است، (مستدرک‏الوسائل، ج ۱۱، ص۱۸۸) و نقطه مقابلش «کذب و دروغگویی» است.
صدق و کذب در سه جا کاربرد دارند:
اول، در جایی که «اخبار» با «مورد خبر» منطبق باشد(راست) یا منطبق نباشد(دروغ). مثل اینکه کسی بگوید: «من به شما علاقمندم.» اگر واقعا علاقمند باشد، این خبر راست و اگر نباشد دروغ است.
  دوم، در جایی که «اخبار» با «اعتقاد خبر دهنده» منطبق باشد(راست) یا منطبق نباشد(دروغ) مثل این که کسی بگوید: «فلان شخص لایق مقام ریاست جمهوری است.» حتی اگر آن شخص لایق این مقام نباشد، بنابر اعتقاد گوینده لایق است و گفته او به این معنا راست است. در صورتی این گفته دروغ خواهد بود که گوینده با این که می داند آن شخص لایق این مقام نیست، ولی در ظاهر بگوید: «فلانی لایق این مقام است.» در این مورد ملاک صدق و کذب «مطابقت با واقع و عدم مطابقت با واقع» نیست، بلکه ملاک «مطابقت و عدم مطابقت با اعتقاد گوینده» است.
سوم، در جایی که گفتار انسان با عمل او مطابق باشد(راست) یا مطابق نباشد(دروغ) مثل این که کسی بگوید: «غیبت نکنید» ولی خودش غیبت کند. در اینجا اگر به این شخص بگویند: تو صداقت نداری ، به این معناست که عمل تو با گفتار تو سازگار نیست؛ نه این که سخن تو که «غیبت نکنید»، ناروا باشد.
اگر ما در اینجا از «حسن صداقت» و «قبح دروغ» سخن می گوییم به هر سه معنا و مفهوم نظر داریم. هرچند در دو معنای اول بیشتر استعمال می شوند، بخصوص در معنای اول. به هر حال اگر می گوییم: انسان باید صادق باشد، مقصودمان آن است که:
اولا، سخنی که می گوید و خبری که می دهد، مطابق با واقع باشد و خلاف واقع نگوید.
ثانیا، چیزی بگوید که بدان معتقد است، و از تظاهر بپرهیزد.
ثالثا، اگر سخنی می گوید، خودش به آن عمل کند ، فقط از دیگران متوقع نباشد.
«صداقت» مبنای رسالت پیامبران
  در این زمینه روایات فراوانی وجود دارد که به بعضی از آن ها اشاره می شود. در حدیثی نقل شده:
«ان الله لم یبعث نبیّا الا بصدق الحدیث و اداء الامانه؛ خداوند پیامبری را مبعوث نکرد، جز اینکه در سخن صادق بوده و امانت را ادا نموده است.»
احتمال دیگر در معنای حدیث آن است که خداوند پیامبری را مبعوث نکرد جز این که مردم را به صداقت در گفتار و ادای امانت دعوت می کرد. بنا بر احتمال اول، دو شاخص برای پیامبر معرفی می کند: یکی، صداقت و دیگری، امانتداری.
اتفاقا رمز موفقیت هر پیامبری در این دو خصلت نهفته است. پیغمبری که با مردم صادق نباشد و در امانت خیانت کند، هرگز نمی تواند «اعتماد مردم» را که بزرگترین سرمایه پیامبران الهی است، جلب کند. کسی که واسطه خدا با مردم است و از آسمان خبر می آورد و مسئولیت هدایت خلق را بر عهده دارد، مگر می تواند بدون جلب اعتماد مردم موفق شود؟
در روایت دیگری فرمود: «یجب تعلّم الصدق قبل الحدیث؛ لازم است انسان قبل از سخن گفتن، راستگویی را بیاموزد.»
مردی نزد رسول خدا آمد و عرض کرد:
«یا رسول الله! علّمنی خُلقا یجمع لی خیر الدنیا و الاخره؛ ای رسول خدا! خلق و صفتی به من بیاموز که خیر دنیا و آخرت را یکجا برای من به ارمغان آورد.» فرمود: «لاتکذب؛ دروغ نگو» (بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۶۲)
خیلی روایت عجیبی است که دقت در معنا و مفهوم آن «جایگاه و اهمیت صداقت» را نشان می دهد.
اولا، از اینکه درخواست «خُلقی» از رسول خدا کرده، نه صرفا انجام یک کار خوب را؛ معلوم می شود بدون آن که به صورت یک «خُلق، ملکه و عادت» در بیاید، نمی توان انتظار خیر دنیا و آخرت را یکجا داشت. اگر انسان عادت کند که دروغ نگوید، خیر دنیا و آخرت نصیب او می شود.
 
ثانیا، حضرت ترک دروغ را خلقی دانسته که خیر دنیا و آخرت را یکجا نصیب انسان می کند. مقصود از ترک دروغ همان «صداقت» است. اگر انسان راستگویی را به عنوان «وصف» و «خلق» در خود ایجاد کند، چنین دستاوردی نصیبش خواهد شد.
ثالثا، معلوم می شود «صداقت» منشأ خیرات و برکات دنیوی و اخروی است و متقابلا «دروغ» سبب محرومیت از آن. این حدیث بیش از این مقدار را در باره دروغ که موجب محرومیت از خیرات دنیوی و اخروی است، اثبات نمی کند.
به عبارت دیگر، رسول خدا به تناسب سئوال و درخواست آن شخص، تنها راه رسیدن به خیر دنیا و آخرت را به او می آموزد. ولی اینکه دروغ چه آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی دارد، حضرت در مقام بیان آن نیست چون مورد سئوال نبوده است. اما می توان حدس زد وقتی صداقت چنین آثار و برکات بزرگی دارد، قاعدتا دروغ که نقطه مقابل آن است، نباید تنها پیامدش «محرومیت از خیر دنیا و آخرت» باشد، هر چند آن هم پیامد کمی نیست.
«دروغ گویی» بدتر از «شراب خواری»
در روایتی دیگر جایگاه «دروغ» را متذکر شده است. امام باقر (ع) فرمود:
«انّ الله قد جعل للشّرّ اقفالا و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب، و الکذب شرّ من الشراب؛ خداوند برای بدی قفل هایی قرار داده و کلید های آن ها را شراب قرار داده است ولی دروغ بدتر از شراب است.»
از سخن امام چند نکته استفاده می شود:
اولا، خداوند مطلق شرّ و بدی را در جایگاهی قرار داده و قفلی بر آن ها نهاده و به روی انسان بسته است. ورود به آن جایگاه تکوینا کلید هایی دارد. ولی همه آنها یک «شاه کلید» دارد و آن «شراب و شرابخواری» است که خداوند تشریعا حرام کرده است تا انسان با اراده و اختیار خویش از این شاه کلید استفاده نکند و وارد آن جایگاه نشود که در آن صورت به هر شر و بدی گرفتار خواهد شد.
ثانیا، «شراب و شرابخواری» با چنین نقش کلیدی که دارد، در صدر جدول رذائل اخلاقی قرار ندارد، بلکه «دروغ و دروغگویی» از آن بدتر است. اگر مشروب خواری دریچه ورود به هر زشتی شمرده می شود، دروغ به طریق اولی می تواند چنین نقشی داشته باشد. گاه انسان برای پنهان کردن دروغی که گفته، مرتکب گناهان متعددی می شود تا خود را از رسوائی و پیامدهای دروغی که گفته، نجات دهد. البته دروغ و دروغگویی هم مراتب دارد. کوچک و بزرگ دارد.
«دروغ های کوچک» مقدمه «دروغ های بزرگ»
امام باقر (ع) می فرماید: پدرم پیوسته به فرزندانش می فرمود:
«اتقوا الکذب، الصغیر منه و الکبیر، و فی کلّ جدّ و هزل، فانّ الرجل اذا کذب فی الصغیر اجترأ علی الکبیر و مازال العبد یکذب حتّی یکتبه اللّه کذّابا ؛ از دروغ کوچک و بزرگ، و جدی و شوخی آن بپرهیزید، انسان اگر در امور کوچک دروغ بگوید، در امور بزرگ هم جرأت پیدا می کند و دروغ می گوید. و پیوسته بنده دروغ می گوید تا آن که خداوند او را در زمره کذّابان قرار می دهد.»
کوچکی و بزرگی دروغ،
ـ می تواند به اعتبار «مفسده ای» که دارد، باشد. مثل این که گاه یک دروغ را به یک نفر یا در جمع محدودی می گوید و گاه در سطح کلان یک مملکت، یا موضوعی که برای دروغ انتخاب کرده بسیار مهم و حیاتی باشد که آثار سوء فراوانی بجا گذارد.
ـ می تواند به اعتبار «مقام و موقعیت شخص دروغگو» باشد. گاه دروغ از زبان یک شخص عادی خارج می شود، و گاه از زبان یک شخصیت مذهبی، اجتماعی یا سیاسی.
ـ می تواند به اعتبار «کسی که نسبت دروغ به او داده می شود»، باشد. مثل اینکه به یک فرد عادی نسبت دروغ دهد یا به شخصیتی بزرگ مانند: امام و پیغمبر یا نعوذ بالله به خداوند سبحان.
ـ می تواند به اعتبار «زمان و مکان»ی باشد که دروغ در آن گفته می شود. مثل این که در کوچه و خیابان دروغ بگوید، یا در مسجد محل یا در مسجد النبی یا مسجد الحرام.
کسی که به دروغگویی عادت کند، ابایی از دروغ های بزرگ هم نخواهد داشت. پس باید از دروغ های کوچک و از دروغگویی در سن کودکی پرهیز کرد تا انسان با عادت به دروغگویی گرفتار دروغ های بزرگ نشود.
 آیا «حرمت دروغگویی» استثنا هم دارد؟
بحثی که در این زمینه پیش می آید آن است که، آیا راستگویی در هر شرایطی خوب و لازم است یا ممکن است در شرایطی راستگویی دارای حسن نباشد؟ و آیا دروغگویی در هر شرایطی زشت و زننده و حرام است یا ممکن است در شرایطی خوب و جایز و حتی لازم هم باشد؟ آیا حرمت دروغگویی استثنایی هم دارد؟
پاسخ:
آن چه «اصالت» دارد و «قاعده» شمرده می شود و باید انسان خود را به آن عادت بدهد و با آن خو بگیرد، «راستگویی» است و آن چه انسان باید مراقب باشد که بدان عادت نکند و با آن خو نگیرد، «دروغگویی» است. دلائل حرمت دروغگویی اطلاق دارند، اگر دروغ گفتن در شرایطی خاص و استثنایی مجاز باشد، نیازمند دلیل و مجوّز است و در چنین صورتی هم فقط جنبه استثنایی دارد که در شرایطی خاص و اضطراری مجاز می گردد.
علما و دانشمندان اسلامی مواردی را به عنوان استثنای از «حرمت دروغگویی» مطرح کرده اند. مثلا می گویند: اگر راست گفتن در جایی جان یک پیغمبری را به خطر اندازد، نه تنها راستگویی واجب نیست بلکه حرام است یا اگر در جایی با یک دروغ جان یک پیغمبری حفظ شود و از خطر نجات یابد، نه تنها دروغ گفتن حرام نیست، بلکه واجب است.
ملاحظه می شود که مثالی زده اند که «جنبه استثنایی بودن» موارد جواز دروغگویی را نشان می دهد. علت جواز دروغ گفتن در این موارد استثنایی مبنایی است که ما بدان معتقدیم و آن این است که آن چه را عقل یا شرع مقدس واجب می داند، به خاطر «مصلحتی» است که در آن فعل وجود دارد، و آن چه را حرام می داند، به خاطر «مفسده ای» است که در آن فعل وجود دارد.
حال اگر در موردی خاص مصلحت آن فعل با یک مصلحت اقوایی تزاحم کند، عقل می گوید: باید مصلحت اقوی را مراعات کرد. در مثال فوق در جایی که راستگویی مستلزم به خطر افتادن جان یک فرد باشد، چون «حفظ جان» خودش دارای مصلحت است، آن هم مصلحتی بالاتر و مهمتر از مصلحتی که در راستگویی وجود دارد؛ بدیهی است که عقل حکم کند که برای آن که مصلحت اهم از دست نرود باید مصلحت مهم را فدای آن کرد.
این که در بین ما رایج شده مثل آب خوردن دروغ می گوییم و نامش را «دروغ مصلحت آمیز» می گذاریم از درک نادرست این قاعده سرچشمه گرفته است.
اصل قاعده «تقدم مصلحت اهمّ بر مصلحت مهم» صحیح و قاعده ای عقلی است، امّا ما از این قاعده سوء استفاده می کنیم. برای آن که دروغ خود را توجیه کنیم، یک قید «مصلحت آمیز» به آن اضافه می کنیم و هم خود را و هم دیگران را فریب می دهیم. یعنی با این توجیه مرتکب دو خلاف می شویم:
ـ یکی این که دروغ می گوییم. و
ـ دوم آن که آن را موجّه جلوه می دهیم و به فرزندان و اطرافیان خود می آموزیم که هر وقت دروغ گفتید، می توانید آن را با مصلحت آمیز بودن توجیه کنید. در روایات ما مواردی وجود دارد که از آن ها «جواز دروغ گفتن» استفاده شده است ولی این برداشت صحیح به نظر نمی رسد. مثلا از رسول خدا (ص) نقل شده : یکی از مواردی که دروغ گفتن در آن خوب است، «اصلاح بین مردم» است.
برخی در توجیه آن می گویند: برای آن که اصلاح بین مردم و ایجاد روابط حسنه بین آنان و رفع کدورت ها و سوء تفاهم ها به قدری اهمیت دارد و آن قدر دارای مصلحت و منفعت است که اگر لازم شد مانعی ندارد در این راه دروغی هم گفته شود.
در بعضی از روایات جواز دروغ گفتن برای «اصلاح و آشتی دادن زن و شوهر» به چشم می خورد. در توجیه این مورد هم گفته اند: چون جلوگیری از گسترش اختلاف میان زن و شوهر و بر هم خوردن کانون خانواده، به خاطر آثار و پیامد های منفی فراوانی که دارد، به قدری مهم است که می توان به خاطر آن دروغ هم گفت.
امام خمینی روایات مربوطه را از نظر سند «ضعیف» دانسته و از نظر دلالت نیز «مجمل» توصیف کرده که قهرا قابل استناد نخواهد بود. اما صرفنظر از اعتبار و عدم اعتبار این روایات، باید توجه داشت که معلوم نیست در همه موارد «مصلحت اصلاح بین دو نفر» بیش از «مفسده دروغگویی» باشد.
با توجه به «حرمت» و «گناه کبیره بودن» دروغ، «لزوم پرهیز از دروغ های کوچک و بزرگ» و «لزوم دروغ نگفتن حتی به شوخی»، «زشت تر بودن دروغ از شراب به عنوان شاه کلید ورود به مطلق بدی»، «محروم بودن دروغگو از خیر دنیا و آخرت»، «محروم از طعم ایمان و هدایت» و «خیانت بودن دروغ» و تعبیراتی از این قبیل در روایات،
چگونه می توان ادعا کرد که «مفسده قهر بودن دو نفر یا زن و شوهر با یکدیگر» به طور کلی از «مفسده دروغ» بیشتر است که برای دفع مفسده بزرگتر باید به مفسده کوچکتر تن داد؟
شاید مقصود از جواز دروغ گویی مرد به زن یا زن و شوهر به یکدیگر، «جواز مبالغه در توصیف محاسن یکدیگر و اظهار علاقه به هم» باشد، چنان که بعضی احتمال داده اند.
علاوه بر آن که، این مصلحت را چه کسی تشخیص می دهد؟ آیا هر کسی به بهانه مصلحت می تواند دروغ بگوید؟ آیا می توان به راحتی از «اطلاق دلایل حرمت دروغ» دست برداشت؟
    اگر از این اشکالات صرفنظر کرده و دروغ گفتن را در موارد فوق جایز هم بدانیم، باید توجه داشته باشیم که به مقدار «ضرورت» و در موارد اضطراری جایز است، نه بیشتر. مثل این که انسان مجاز است برای نجات از مرگ در بیابانی، فقط لقمه ای از لاشه یک حیوان بخورد، نه بیشتر. (اکل میته)
ما نه تنها رعایت این ظرائف را نمی کنیم ، بلکه
ـ بعضی از ما دروغ می گوییم که مفسده ایجاد کنیم.
ـ خبر جعل می کنیم که جنجالی بپا کنیم. میان دو رفیق را به هم بزنیم. روابط حسنه و حسن ظنّی را که بین شخصیت ها وجود دارد، به سوء ظن تبدیل کنیم. به خاطر منافع زود گذر خود، مردم را به سرمایه های انسانی خودشان بی اعتماد می کنیم.
ـ برادران مومن خود را به خاطر لغزش هایی که هیچ کس از آن مبرّا نیست، مورد طعن قرار می دهیم و خطاهای کوچکشان را بزرگ می کنیم تا بدین وسیله از حیثیت اجتماعی ساقط کنیم.
ـ باور نداریم که اصل بر «راستگویی» است و دروغ جنبه «استثنایی» دارد. نباید موارد استثنا بر اصل و قاعده غلبه کند.
در قانون گذاری ابتدا قانونی تصویب می شود، سپس موارد نادری استثنا شده و در قالب تبصره آورده می شود. اگر تبصره های یک قانون زیاد باشد، به تعبیر علمای علم اصول «تخصیص اکثر» بوده و مستهجن است.
   در شرع نیز موارد جواز دروغگویی که بر اساس قاعده اهم و مهم است، نادر و استثنایی است. اگر اصل و قاعده را بر راستگویی قرار دهیم، در مواردی که شک کنیم می توانیم دروغ بگوییم یا نه، از دروغ گفتن اجتناب می کنیم. چون قاعده بر راستگویی است و دروغ گفتن در موردی خاص دلیل و مجوّز لازم دارد. نباید باب دروغگویی را گشود، زیرا گشوده شدن آن مفاسد فراوانی به دنبال دارد.
خداوند روح مطهر شهید آیت الله بهشتی را با شهدای کربلا محشور گرداند. در مجلس خبرگان قانون اساسی که ماده منع شکنجه در جمهوری اسلامی مطرح بود، آیت الله مشکینی این پرسش را مطرح کرد که اگر در موردی با سیلی زدن به یک متهمی که اطلاعات ذی قیمتی دارد، بتوان توطئه ای را خنثی کرده و مثلا جان مسئولان نظام را نجات داد، چرا نباید این مورد را استثنا کرد؟
شهید بهشتی پاسخ داد: آقای مشکینی! بگذارید این باب بسته بماند، چون اگر این باب باز شود، به داغ کردن افراد هم می انجامد.
دروغ و دروغگویی هم همین طور است که نباید بابش گشوده شود و الا حدّ یقفی ندارد. دروغ گفتن برای انسانی که باب توجیه برایش باز است ، مرزی ندارد.