یادداشتی از حمیدرضا عابدیان: نفهمیده وارد شدم، بگذارید فهمیده خارج گردم!

۳۰ تير ۱۳۹۷

روزنامه سازندگی در شماره ۱۰۵ خود به تاریخ دوازدهم تیرماه ۱۳۹۷، به مناسبت سالگرد در گذشت زنده یاد سنجابی، در صفحه حافظه، مقاله بلندی را با نام «سیاستمدار مردد» به چاپ رسانیده است. این مقاله بلند، پیوستی داشته است با عنوان «تجربه ی ناموفق جبهه ملی دوم». در این پیوست می‌خوانیم «کریم سنجابی در خاطراتش درباره ی نظر دکتر مصدق مبنی بر توقف فعالیت جبهه ملی دوم میگوید :
دکتر مصدق اهل تشکیلات حزبی اصلا نبود و در تاریخ مبارزات سیاسی خود، هیچ وقت در حزبی شرکت نکرد و حاضر نشد هیچ تشکیلات سیاسی را سرپرستی بکند و همواره متکی به پشتیبانی افکار عمومی غیر متشکل بود. بنابراین، نظری که درباره تشکیلات جبهه ملی داشت، به نظر بنده غیر تشکیلاتی و غیر منطبق با واقعیات بود.»

۲. این یادداشت کوتاه قصد ندارد تا وارد منازعات دکتر مصدق با رهبران جبهه ملی دوم بشود. همچنین قصد ندارد تا نشان دهد که نویسنده محترم، به دقت نظرات دکتر سنجابی را در این رابطه نکاویده است. بهانه این یادداشت صرفا پاسخ به این پرسش است: آیا دکتر مصدق در تاریخ مبارزات سیاسی خود، هیچ وقت در هیچ حزبی شرکت نکرد؟ تاریخ اما پاسخ دیگری دارد!

۳. نخستین حزبی که مصدق در آن شرکت یافت و به سمت نائب رییس نیز در آن نائل آمد، «مجمع انسانیت» نام داشت و این در اوان مشروطه و پیش از استبداد صغیر بود. خود او در این رابطه مینویسد «همانطور که در هر کشور، احزاب سیاسی و مشروطه، لازم و ملزوم یکدیگرند، در ایران نیز هموطنانم حس میکردند که مشروطه، بدون مرکز اتکا سر نخواهد گرفت و روی این نظر، هرچند نفر که با هم تجانس و اشتراک منافع داشتند، جمعیتی تشکیل می‌دادند تا در موقع لزوم، همه روی یک اصل متفق باشند و بتوانند از آزادی دفاع کنند…اجتماعات مذکور، هر کدام روی خود نامی گذاشت و یکی از آن اجتماعات که چندی بعد از مشروطیت در خانه ی مستوفی الممالک، از اهالی آشتیان و گرکان و تفرش تشکیل گردید، روی خود نام مجمع انسانیت نهاد که مستوفی به ریاست و دو نفر دیگر از جمله من، به سمت نواب رییس انتخاب شدند.»

۴. مصدق ، به عنوان نماینده مجمع انسانیت، نامه انجمن مظفری را به محمدعلی شاه مهر کرد که در آن، از پادشاه خواسته میشد که راه خود را از ملت جدا نکند. پس از اینکه تصمیم گرفته شد هر انجمن در یکی از طاق نماهای مسجد سپهسالار، جلسات خود را برگزار کند، کمیسیونی به نام «کمیسیون حرب» نیز تشکیل گردید که مصدق نیز به عضویت در آن انتخاب شد. جلسات این کمیسیون در شبستان مسجد برگزار میگردید و مصدق نیز در آن حاضر میشده است. با شکست مشروطه‌ی اول و آغاز استبداد صغیر، فعالیت مجمع انسانیت نیز مانند بسیاری از مجامع متوقف گردید.
۵ . با شروع استبداد صغیر، مصدق ترجیح میدهد تا برای ادامه تحصیل از کشور خارج شود. او نخست فرانسه را انتخاب میکند اما در نهایت، پس از آنکه یکبار به سبب کسالت مزاج به ایران باز میگردد، عازم سوییس میشود و این بار به تحصیل در رشته دکترای حقوق می‌پردازد. چیزی از اتمام تحصیلات و بازگشت او به ایران نمی‌گذرد که به عضویت حزب «اعتدالیون اجتماعیون» در می‌آید.

۶. مصدق عضویت در این حزب را به اصرار دهخدا می‌پذیرد اما این نه به معنای اکراه او از فعالیت حزبی که بدلیل کافی نبودن اطلاعات او از «هدف معنوی» حزب بود. او در پاسخ به دعوت دهخدا و همکارانش برای عضویت در حزب، سکوت میکند و این سکوت حمل بر رضایت می‌شود و به این ترتیب، مصدق به عضویت حزب در می‌آید در حالیکه به گفته ی خود او، دهخدا حجت او برای پیوستن به حزب بود، حزبی که دچار دو دستگی شده بود و مصدق این را می‌دانست: «از خانه ی دولت آبادی که خارج شدم، خود را یکی از اعضای باوفای حزب اعتدال می‌دانستم و روی همین وظیفه، جلساتی از رهبران این دو دسته، در خانه خود تشکیل دادم که انشعاب از بین برود و هر دو دسته، وظایفی را که داشتند، متفقا انجام دهند ولی مساعی‌ام به نتیجه نرسید.»

۷. با عمیق شدن اختلافات داخلی حزب، دهخدا و بعضی از اعضای موثر دیگر از حزب استعفا می‌دهند. مصدق شرح دیدار خود با دهخدا را پس از استعفای او، چنین گزارش کرده است: « دهخدا از من گله نمود و گفت ما انتظار نداشتیم که بعد از استعفای ما، شما از عضویت حزب استعفا ندهید و باز در حزب بمانید که چون این حرف منطق نداشت و استعفای آنها دلیل موجهی نبود که من استعفا بدهم، گفتم شما که از موسسین حزب و از همه چیز آن با خبر بودید، چه علت داشت که مرا به عضویت آن دعوت نمودید؟گفت از این جهت که ببینید ما در چه آتشی میسوزیم! گفتم نفهمیده وارد شدم، بگذارید فهمیده خارج گردم.» حزب اعتدال نیز دیری نپایید. چیزی نگذشت که با مهاجرت رهبران از ایران و عدم مراجعت شان تا پایان جنگ بین‌الملل اول، این حزب نیز از میان رفت.

۸ . بعدها مصدق در تقریرات زندان، به نکته قابل تاملی در مورد عدم توفیق فعالیت حزبی در ایران اشاره میکند. او این عدم توفیق را نه به هیأت حاکمه که به ویژگی های خصلتی و «منش» افراد احاله میدهد. مصدق با ذکر خاطره‌ای از جبهه ملی و دبیری سیاسی حسین مکی می‌نویسد:«عقیده‌ام این است که در ایران، حزب بزرگ سر نمی‌گیرد، چون همه می‌خواهند جزو کمیته و هیات عامله باشند. به خاطر دارم وقتی جمعیتی تشکیل داده بودیم، همه می‌خواستند جز کمیته بشوند. وقتی رأی گرفته شد و عده قلیلی انتخاب شدند، عده زیادی از انتخاب نشده‌ها، یکی یکی می‌گفتند دیگر ما مرخص می‌شویم. می‌گفتیم آخر آقا برای چه؟ می‌گفتند دیگر ما کاری نداریم و مرخص می‌شویم!»

@mohammadmosaddeghتلگرام