اکنون و آینده‌ی تلویزیون

۵ دى ۱۳۹۷

پرسش از وضعیت کنونی و آینده تلویزیون در سپهر ارتباطی ایران و موقعیت آن در افکار عمومی پرسشی چندوجهی است. به سبب افزایش نقش «رسانه‌ها» در شکل‌گیری افکار عمومی و پردامنگی دامنه تأثیر افکار عمومی در تحولات سیاسی و اجتماعی دیگر نمی‌توان تلویزیون را محدود به وضع سازمانی یا فناورانه آن کرد.

درستی و نادرستی کارکرد تلویزیون، درستی و نادرستی کارکرد مؤثرترین نهاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور است.

موقعیت تلویزیون را در ایران امروز باید در قدرت انطباق این رسانه با دو تغییر درازدامن سنجید: نخست در برابر تحول پرشتاب فناوری‌های جدید ارتباطی و دوم در مواجهه با جامعه دستخوش دگرگونی‌های گسترده اجتماعی و نسلی.

تحول شتابناک اول ناظر بر این است که تلویزیون اگرچه با دوره «پساهمگرایی رسانه‌ای» روبه‌رو شده اما همچنان نقش و جایگاه خود را در دوره «پیشاهمگرایی» متوقف کرده است.
پساهمگرایی رسانه‌ای، دوره‌ای از ارتباطات است که دسترسی به هر نوع محتوای تصویری از جمله ویدیو و تلویزیون به مدد «انقلاب موبایلی» در هر زمان و مکان هم ممکن و هم رایج شده است؛ در حالی که در دوره پیشاهمگرایی، صدا و سیما بازیگر اصلی بوده و هنوز مواجه با شبکه‌های ماهواره‌ای فراگیر و رسانه نوظهور اینترنت نبوده است.

تحول پرشتاب دوم را جامعه دستخوش تغییرات پردامنه‌ای سامان داده است که در آن فزایندگی سطح شهرنشینی، آموزش، مشارکت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به جوانان، زنان، اقوام و حاشیه‌نشین‌ها نقش‌های جدیدی داده است.

اکنون مخاطبان منفعل که از منابع محدود کسب اطلاع و خبر می‌کنند، جای خود را به مخاطبان فعال داده‌اند و ارتباطات یک سویه در برابر ارتباطات تعاملی و چندسویه رنگ باخته است.

در یک نگاه کلی به نسبت میان موقعیت و نقش صدا و سیما با دو متغییر «ارتباطی» و «اجتماعی» می‌توان سخن از پس افتادگی و تأخر کارکردی آن و یا پیش افتادگی رسانه‌های رقیب و مخاطبان متنوع و انتخاب‌گر به میان آورد.

تلویزیون در جامعه ما نه در پیشاپیش تحولات و نیازها بلکه حتی همزمان و همزبان با آنها نیست.

تلویزیون پشت حوادث و روزهای گریزناپذیر ارتباطی و اجتماعی می‌ماند و گاهی با تأخیر به اندک تغییری آن هم محدود و کم‌اثر رضایت می‌دهد.

دلایل و ریشه‌های این تأخر فرهنگی و سیاسی را کارشناسان و کنشگران مختلف این حوزه‌ها تا کنون بسیار گفته‌اند اما شاید در کانون این مجموعه‌های نظری و تجربی یک نکته باشد و آن این است: غفلت از منافع و مصالح ملی و گرفتار شدن در گرایش‌ها و خواست‌های محدود سیاسی و سازمانی.

اگر تلویزیون «ملی» دیده شود در قاب تصویرهای آن تمامی ملت و همه آنان که دل در گرو ایران دارند و همه مسائلی که متعلق به جامعه ایرانی است، می‌آیند اما اگر دستگاه و نهادی متعلق به یک تفکر، یک سلیقه و یک جریان سیاسی دانسته شود، آیینه‌ای محدب یا مقعر می‌شود که در آن تصاویر و واقعیت‌ها با اندازه طبیعی آنها فاصله‌های بسیار می‌گیرند.

براساس بسیاری از نظر سنجی‌ها اکنون در دو سوی تلویزیون و مخاطبان ملی آن فاصله‌ها و شکاف‌های معناداری شکل گرفته است.

در سویی تلویزیون تا آنجا که بتواند مستقیم و غیرمستقیم به القای رویکردها و دیدگاه‌های خاص سیاسی می‌پردازد که در آن حتی دولت مستقر و نهادهای رسمی و منتخب هم جایی برای سخن گفتن مؤثر ندارند و در سوی دیگر مخاطبانی اعم از نخبه و عامه وجود دارند که بیرون از نظم رسانه‌ای رسمی قرار می‌گیرند.

در عصر پساهمگرایی، نظام مطلوب رسانه‌ای منظومه‌ای است که در آن هریک از رسانه‌های جمعی اعم از رادیو و تلویزیون و مطبوعات و «رسانه‌های خودگزین» یعنی شبکه‌های اجتماعی و مجازی قادر هستند که به تقویت «حوزه عمومی» و بالا بردن «گرانش ارتباطی» و «قدرت گفت و گو» بپردازند و در عین حال به تفاوت و استقلال خود وفادار بمانند. چنین آرزویی وقتی به تحقق نزدیک می‌شود که بزرگترین رسانه رسمی بتواند به نقش ملی خود بازگردد؛ نقشی که فراتر از حزب سیاسی- آن هم حزب رقیب نهادهای رسمی از جمله دولت است و می‌تواند به «مسائل ملی»، «بحران‌های ملی» و «راه‌حل‌های ملی» به صوت خردمندانه‌ای بپردازد.

نقشی که متأسفانه صدا و سیمای کشور امروز از آن فاصله دارد و امید آنکه با تأمل و بازاندیشی در زیان‌های این فاصله و باور به ضرورت بازگرداندن نقش مرجعیت رسانه‌ای به رسانه‌های شناخته شده و مورد اعتماد عموم، چرخشی معنادار و قابل مشاهده در این نهاد رسانه‌ای صورت بگیرد.