لینکلن و آرگو؛ رقابت هالیوود با سیلیکون ولی به کجا می‌رسد؟

۴ اسفند ۱۳۹۱

مقصود صالحی
بی بی سی

هر کدام از اعضای آکادمی اسکار، که از اعضای برجسته بزرگترین صنعت سینمای جهان در هالیوود هستند، اگر بخواهد نام استیون اسپلبرگ را به عنوان بهترین کارگردان و یا لینکلن را به عنوان بهترین فیلم روی برگه رای گیری اسکار بنویسد لحظه ای با سئوالی که مخاطبان عادی سینما هم به ذهنشان رسیده در گیر می شود: باز هم اسپلبرگ؟ آیا این انتخابی محافظه کارانه یا کسل کننده نخواهد بود؟
اگر فیلم های مراسم اسکار در ۲۰، ۳۰ سال گذشته را نگاه کنید هر بار اسپلبرگ با لباس فاخری که هم کلاسیک و مجلسی است و هم نیم نگاهی به مدهای آن سال دارد در مراسم حاضر است.
در ۱۹۹۳ وقتی اسپلبرگ بعد از سه بار نامزدی در رشته بهترین کارگردان و دوبار نامزدی بهترین فیلم، برای گرفتن هر دوی این جایزه ها با فهرست شیندلر به صحنه رفت، هنوز شلوار پارچه ای ساسن دار و کمی گشاد تر از حد نیاز مد بود.
بار بعد وقتی آقای اسپلبرگ در ۱۹۹۹ برای کارگردانی "نجات سرجوخه رایان" روی سن کداک تیاتر رفت، لباسش کمی به مدهای امروز نزدیک تر شده بود.
در ۱۴ سال اخیر اسپلبرگ "مونیخ"، "هوش مصنوعی"، "گزارش اقلیت" و "اسب جنگی" را ساخته، حتی فیلم کم ادعایی از او مثل "اگر می توانی من را بگیر" وارد فرهنگ سینمایی مخاطبان جدی سینما شده است اما چه چیز بعد از ۱۴ سال او را مدعی اصلی اسکار کارگردانی کرده است؟ آیا کیفیت سینمایی لینکلن تا این حد بالاتر از "هوش مصنوعی" یا "گزارش اقلیت" است؟
جایزه اسکار مشهورترین جایزه سینمایی جهان است. چایزه ای که نه دولتی است نه هیئت داوران محدودی دارد که نظراتشان قابل پیش بینی باشد یا نیازی به اجماع داشته باشند و حرف رئیس جشنواره یا رئیس هیئت داوران را فصل الخطاب بدانند.
اعضای آکادمی با انتخابشان قدرتی به برندگان می دهند و برای آینده صنعت و حرفه شان پیامی می فرستند. از این جهت اسکار می تواند تا اندازه ای در شناخت هالیوود و اولویتهای صنعت فرهنگ سازی اش موثر باشد.
هالیوود امروز هنوز با چالش تهدید مالکیت معنوی از طریق دانلود غیر قانونی و بحران مالی جهانی دست و پنجه نرم می کند. هر دوی اینها چالشهای کهنه ای هستند و اگرچه به دغدغه های کمپانی های بزرگ افزوده اند، راههای مقابله و مبارزه با آنها آشکار شده است.
سرمایه گذاران و گردانندگان پر قدرت هالیوود به همان درصد اندکی از مردم جهان که بخش عمده ثروت را در اختیار دارند تعلق دارند. بانکهای اصلی وال استریت که در مبادلات سرمایه هالیوود نقش دارند تونسته اند بعد از شروع مهیب بحران اقتصادی در سال ۲۰۰۷، کنترل اوضاع را در دست بگیرند. سهم بانکهای بزرگ از ثروت آمریکا نه تنها در این مدت کمتر نشده است بلکه بر خلاف خواست مردم ورشکسته و ژست دولتها، سرمایه این بانکها از ۳۷% ثروت آمریکا به ۴۴% رسیده است.
با آمدن فیلمهای سه بعدی، مبارزه با سایتهای غیرقانونی و شبه قانونی دانلود فیلم و تبلیغ مدام بر علیه دانلود، این بخش هم مشکل عمده ای برای هالیوود ایجاد نمی کند.
چالش جدید، چالش هالیوود با سیلیکون ولی، به عنوان یک متصدی ارائه فرهنگ آمریکایی است. سئوال اینجاست که امروز هالیوود ابزارهای پرقدرت تری برای به نمایش گذاشتن ارزشهای فرهنگی سرمایه داری دارد یا شبکه های اجتماعی؟
برای شکل دادن به سلیقه های مخاطبان و به طور کلی هژمونی فرهنگی آمریکایی، یوتیوب یا فیس بوک ابزارهای کارآمدتری هستند یا شبکه ذاتاً سنتی هالیوود؟
شبکه ای مثل یوتیوب فقط یک محمل ارائه نیست: شما می توانید با به اشتراک گذاشتن های متعدد یک کلیپ بر روی صفحات اختصاصی تان مثل یک برنامه گذار یا نمایشگاه گردان، نگاه خودتان را تبلیغ کنید.

بر عکس هالیوود که ایده گنگی از توده های تماشاگر دارد، آن هم تنها با ملاک فروش یا دوایر بازاریابی کمپانی ها، یوتیوب یا فیس بوک می توانند مستقیم با مصرف کننده شان در ارتباط باشند.

به علاوه، خود یوتیوب، علاوه بر آنچه شما قصد داشتید ببینید، به شما پیشنهادات متعددی می کند که این پیشنهادات می تواند مبلغ فرهنگی خاص باشد.
بر عکس هالیوود که ایده گنگی از توده های تماشاگر دارد، آن هم تنها با ملاک فروش یا دوایر بازاریابی کمپانی ها، یوتیوب یا فیس بوک می توانند مستقیم با مصرف کننده شان در ارتباط باشند. به شما ایمیل بفرستند و وقتی حوصله تکان خوردن از تختخوابتان را ندارید، شما را به دیدن یا خواندن محتوایی خاص ترغیب کنند.
در این محصولات سیلیکون ولی هر کلیک مصرف کننده یک الگوی رفتاری و در نهایت یک فرهنگ را در بانکهای اطلاعاتی این شبکه ها ذخیره می کند.
تغییر الگوهای مخاطب
شبکه های اجتماعی و به اشتراک گذاری الگوهای مخاطب هالیوودی را هم تغییر می دهند. اگر فرض بگیریم مخاطب معمول هالیوود به فیلمنامه های سه پرده ای و متکی بر نقاط عطف عادت دارد، مخاطب یوتیوب می تواند چندین داستان، یا مجموعه تصاویر را به دلخواه خودش در امتداد هم یا به طور موازی ببیند، می تواند داستان را عقب و جلو ببرد یا یک متن، موسیقی یا مجموعه تصاویر را در شبکه شخصی اش ذخیره کند و بارها تماشا کند.
در این شرایط که ناشران چند ملیتی، روزنامه ها (مثلاً مجله قدرتمندی مثل نیوزویک)، فروشگاههای زنجیره ای کتاب و موسیقی آخرین قربانیان سیلیکون ولی بوده اند، هالیوود باید اولاً کارآمدی ابزارهای سینمایی اش، چه امکانات مادی تولید و چه سرمایه های هنری مثل شیوه های روایت گری سینمایی، را نشان دهد و ثانیاً با اتکا به اولی بتواند سرمایه غولهای صنایع نرم افزار و شبکه های ارتباطی سیلیکون ولی را به خود جذب کند.
قدرت نمایی هالیوود سنتی
لینکلن اسپلبرگ بهترین تلاش برای قدرت نمایی هالیوود سنتی است. یک فیلم سنتی در روایت، بازی و کارگردانی که برهه مهم و افتخار آفرینی از تاریخ آمریکا را به تصویر می کشد. لینکلن تلفیقی است از "آقای اسمیت به واشنگتن می رود" فرانک کاپرا که ۷۵ سال پیش ساخته شده و نمایشنامه های تاریخی شکسپیر مثل هنری پنجم.
"آقای اسمیت" داستان ناباورانه پیروزی یک خیرخواه در مجلس، از راه پایمردی فردی را نشان می دهد. صحنه ای از فیلم لینکلن که رئیس جمهور با تلگرافچی های کاخ سفید گّپ می زند درست مشابه صحنه گپ زدن هنری پنجم با لشکریانش در برهه حساس قبل از نبرد است.
میهن پرستی، برابری خواهی و نگاه لینکلن به آینده اگرچه نکته ی جدیدی به تاریخ بازنمائی هالیوودی آمریکا اضافه نمی کند، خصائل نیک بزرگمرد آمریکایی را با ارزشهای روایتگری هالیوودی در می آمیزد: یک فرد مصمم و شکست ناپذیر که بر موانع یک به یک فائق می آید.
حتی تاکید فیلم بر لابی گری سیاسی و جزئیات تاریخی هر جا لازم باشد در پای یک مونولوگ لینکلن کنار می کشد تا لینکلن/دی لوئیس بار تاریخ/ فیلم را با فرد گرائی روایت سنتی هالیوود به مقصد برساند.
آرگو هم درست در همین راه است: یک تریلر کلاسیک که نشان می دهد چه طور آدمی باهوش که از شوخ طبعی هم بی بهره نیست گروگانهای آمریکایی را از ایران آزاد می کنند، تا هم سرزمینش و هم وطنانش را نجات دهد، هم تحقق رویای ناممکن فرد را در فرهنگی که بر جاه طلبی بنا شده نشان بدهد.
تصویر اسپلبرگ از مخالفان لینکلن یعنی شخصیتهای تاریخی واقعی طرفدار برده داری مثل فرناندو وود یا حتی شخصیت خنثی ای مثل کلی هاوکینز کاملاً سیاه و سفید و تک بعدی است. بنابراین چه طور می توان از آرگو، تریلری که متکی بر دشمنی خارجی است که حتی کارگردان هم شناخت چندانی از آن ندارد، انتظار داشت تصویر منصفانه یا چند جانبه ای از ایرانیان نشان دهد؟
فیلم بیگلو و سرمایه سیلیکون ولی
اگر لینکلن تلاش می کند قابلیت اسطوره سازی کلاسیک هالیوود را به تازه واردهای فرهنگ مجازی نشان دهد،"۳۰ دقیقه پس از نیمه شب" مستقیم از سرمایه های سیلیکون ولی استفاده کرده است.
فیلم کاترین بیگلو در شرکت آناپورنا که یک شرکت فیلم سازی تازه تاسیس است تامین مالی شده. آناپورانا با تولید تقریباً همزمان استاد (پل تامس اندرسون) و "۳۰ دقیقه نیمه شب" امید جدید سینمای جدی هالیوود لقب گرفته است.
موسس آناپورانا پیکچرز مگان الیسن ۲۷ ساله است، که بخش عمده ای از سرمایه شرکت اش را پدرش لری الیسن تامین کرده. لری الیسن مدیر کمپانی نرم افزار اراکل و سومین ثروتمند آمریکا در سال ۲۰۱۲ است.
جدا از این که فیلم بیگلو چه دیدگاهی در باره شکنجه دارد، آیا شکنجه را ناگزیر و محتوم و ابزاری برای دست یافتن به شیطانی چون بن لادن می داند یا آن طور که بیگلو و بازیگر اصلی اش چستین اعتقاد دارند چاره ای جز نشان دادن شکنجه نداشته است؟ یا چه خوانشهای فمینیستی از حضور زنانه در مرکز فیلم می شود، فیلم قدمی در همکاری هالیوود و رقیب فرهنگی و صنعتی تازه اش بر می دارد.
انتخاب محافظه کارانه
غیبت نام بن افلک، کوئنتین تارانتینو و کاترین بیگلو در میان کاندیدهای بهترین کارگردانی نشان می دهد که اعضای آکادمی ترسی از یک انتخاب محافظه کارانه و کمی بیش از حد قابل پیش بینی ندارند مگر آنکه در آخرین لحظه رای گیری که سه شنبه شب گذشته به اتمام رسیده، تصمیم محیر العقولی گرفته باشند.
این تصمیم جدید می تواند بر هیجان مسابقه اسکار بیفزاید. غیرقابل پیش بینی بودن نهاد پاداش دهنده صنفی، نقش آکادمی را در بازاریابی هالیوود پر رنگ کند.
در عین حال انتخاب محافظه کارانه تر این است که در ازای جایزه اسپلبرگ، جایزه بهترین فیلم به آرگو برسد. تقسیم جوایز میان فیلمهایی که محبوب آمریکایی ها هستند و کارکرد فرهنگی شان در درون مرزهای آمریکا، از اهمیت شان در پیشبرد زبان سینما یا حتی افزودن به مجموعه فیلمهای ماندگار، بیشتر است.
اسکار ۲۰۱۳ می تواند شبیه به اسکار ۲۰۰۴ باشد: سالی که "هوانورد" اسکورسیزی، "عزیز میلیون دلاری" و "درخشش ابدی یک ذهن بی خدشه" که داستانهای غنی ای را روایت می کردند مسابقه را به "تصادف"، که مجموعه ای از مسائل فرهنگی آمریکایی را بررسی می کرد، واگذار کردند.
دنبال کردن مراسم یکشنبه شب فارغ از تمام گمانه زنی ها و تحلیل ها درباره سینما، صنعت یا هنر، و آینده بزرگترین تولید کننده رویا در قرن گذشته، یک لطف دیگر هم دارد: این بار خیاط آقای اسپلبرگ و دیگر صنعتگران پرآوازه هالیوود چطور میان ملزومات یک لباس شیک و مجلسی و مدهای روز توازن برقرار می کنند؟