آنان که مرگ را به کام مرگ تلخ نمودند!

۲۴ دى ۱۳۹۲

اردشیر قلندری: این است پیام یک جان شیفته، پولادی آبدیده، جانی که در فرهنگ و تمدن ایرانی صیقل خورده و این چنین شفاف و درخشان گشته است. چنین جانی در کوران پیکار است، انکس که تسلیم گردد، جانش در این کوران به هیچ نیارزد.

رفیق دکتر جمشید مؤذن زاده، مبارز پرشور راه سعادت و پیشرفت میهن، پزشک متعهد و مردمی و وفادار به آرمانهای زحمتکشان شامگاه جمعه ششم دیماه ۱۳۹۲ از میان ما رخت بربست.
من دکتر موذن زاده را از نزدیک نمی شناختم، اما سخن از وی زیاد گفته بودند، تاحدی که در ضمیر ناخودآگاه من این حالت پیش آمده بود که گویی همواره از او درس زیستن آموخته ام و او یگانه معلم زندگی من بوده است. همیشه و همه جا برخی دوستان طالش از منش نیک و انسانی وی حرفها میزدند. بدین خاطر خبر مرگ او مرا بی اندازه متاثر نمود.
زنده یاد احسان طبری در سرودی بسیار زیبا میگوید، دراین زمین ناامین عبث مرو، بیافرین، بیافرین. بی تردید دکتر آفریننده ای توانا بودند که این چنین تاثیر ژرف بر گرداگرد خود گذاشته است. این تاثیر گذاری حتی در کام مرگ نیز ادامه داشته، بطوری که در آخرین صحبتی که با یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب توده ایران داشته اند، بر بستر مرگ، درحالتی که حرف زدن برایشان بسیار دشوار مینمود، تنها یک جمله طی ده دقیقه توانسته بر زبان آورد،”زود برگردید”. بظاهر واژگانی ساده است، اما دنیای در درون نهفته دارد. “زود برگردید”، جامعه ایرانی را این رژیم ستمگر به لبه پرتگاه برده برهانید، برگردید، و بسان سوشیانس آنرا خوشبخت سازید. چنین اندیشه ای را تنها عاشقان واقعی انسان در کام مرگ برزبان می آوردند، آنانی که همه عمر بر این اندیشه پایبند بوده که، توده ستم دیده را حزب توده ها رهایی میبخشد. ایمان به حزب آرمانی خود، برگشت آن حزب جهت رهایی مردم، در چنین حالتی، مرگ در برابر اراده و ایمان انسان نحیف و ناتوان میشود. اوست [انسان] که خود چشم از هستی فرو میبندد، اما زندگی را در بقاء خوشبختی دیگران مییابد، پیکار برای بهزیستن را بهترین زیستن میداند. جانیست شیفته دیگران، پودلادی آبدیده در کوره پیکارهای بی امان، چنته ای پراز دانش، دشمن هرآنچه زشت و اهریمنیست، زرتشتی که از ژرفای تاریخ، نوید صبح آزادی و در راستی زیستن را مژده آورده است.
دکتر بر حقیت تلخ مرگ اذعان دارد، حزب آرمانی خودرا فرا میخواند تا توده، معشوق دربندش را در نبود او از ستم برهاند. او تلخیهایی که بر حزب آرمانی اش روا شده به نیکی آگاه ست، چنانکه به کمیته مرکزی حزبش در برگزاری شکومند کنگره ششم مینویسد: “با درود و ابراز شادمانی از فرصت تجدید احترام که این سعادت به همت رفیقی نصیب من شد و در ملاقات مرا با اسناد ششمین کنگره حزب توده ایران آگاه کرد. بعد از تبادل نظر و تاثیر نظرات ما در مصوبات کنگره و مطالعه کامل اسناد کنگره ششم حزب مژده آن را به اطرافیان خود خواهم داد. ما معتقدیم که تلاشهای جان نثارانه شما در این مقطع بحرانی و تیره و تار تاریخ ایران که در آن دشمنان مردم از هرسو به محاصره حزب ما برخاسته اند هرگز از دید تاریخ مبارزات کارگری و کمونیستی ایران پنهان نخواهد ماند. تلاش سترگ رهبری حزب توده ایران در وجدان کارگران و زحمتکشان و آگاهان ایران باقی‌ می ماند و نسلهای آتی توده ای و مردم ایران به یاد خواهند آورد روزهای هجوم دشمن به حزب توده ایران و تلاش به منظور نابود کردن آن رفقایی چون علی خاوری و یاران او حزب زحمتکشان و خون چکان ما را از چنگال دشمنان و دژخیمان داخلی و خارجی آن به در آورده و آن را دوباره برمسیر زندگی و پیکار خود برگرداندند.
دکتر پیکارگریست که چم وخم پیکار را در کوره سوزان ایران زمین آموخته و بدین خاطر پیام پیکار و ستیز با دشمن طبقاتی خود را  بعد از یورش وحشیانه به حزب توده ایران و صدور فرمان دادستان انقلاب اسلامی در اردیبهشت ۱۳۶۲ مبنی بر معرفی توده ای ها به دادستانی، بدین شکل بیان میدارد: ” درحالی که حزب را بر سر ما ویران کرده اند، ما اعضای حزب هر کدام باید خود را جانشین رهبری حزب تلقی کنیم و نگذاریم که دودمان ما به کلی برچیده شود. سرشت مبارزه در ایران همین است و حزب ما به گفته خود چون ققنوس از میان اتش بیرون می آید و پر و بال می گشاید. معرفی کردن خود به تشکیلات امنیتی کار ننگینی است و هرگز نباید به آن تسلیم شد”.
این است پیام یک جان شیفته، پولادی آبدیده، جانی که در فرهنگ و تمدن ایرانی صیقل خورده و این چنین شفاف و درخشان گشته است. چنین جانی در کوران پیکار است، انکس که تسلیم گردد، جانش در این کوران به هیچ نیارزد. اما افسون که انسانهای جسته از چنگال خونفشان رژیم “ولایی” که در خارج نیز بسر میبرند به پابوسی “رهبر” میشتابند، خواسته و ناخواسته سوهانی بر روان این گونه مردان میشوند. ولی تاریخ همه چیز را در دریادنامه خود ثبت نموده، و ایران زمین در قدردانی از دکتر و دکترها، نام آنان را در جاجای این کشور با صدایی که رخنه درکهکشانها خواهد نمود، خواهد خواند. آنچه که نصیب این پابوسان میشود ننگ و نفرت است.
اردشیر قلندری