چین: کاپیتالیست یا سوسیالیست؟

۲۵ دى ۱۳۹۲

حزب کمونیست چین
نوشته: باب تریژر(Bob Treasure)
برگردان: آمادور نویدی
منتشر شده در تارنمای اشتراک

«… بعضی از احزاب٬ بعلت عدم آگاهی در باره شرایط ملی چین٬ فکر میکنند که چین از مارکسیسم دست برداشته و از مسیر سوسیالیستی منحرف شده است٬ و حتی برخی سیستم چین را «سرمایه داری استبدادی» میخوانند. اما این اتهامات حقیقت ندارد… حزب کمونیست چین همواره مارکسیسم را بعنوان ایدئولوژی اصلی راهنما تأئید کرده٬ در تطبیق اصول اساسی مارکسیسم به شرایط چین و ویژگی های زمان و تلاش برای کشف راه های جدید برای ساختن سوسیالیسم اصرار داشته است. «رهبران حزب کمونیست چین نسل اندر نسل از خرد جمعی حزب٬ تجارب و درسهای کشورهای دیگر سیستم سوسیالیستی با ویژگی چینی تأسیس کرده اند. حزب کمونیست چین بعنوان حزب حاکم در راه اکتشاف٬ باید از همه دستاوردهای با ارزش تمدن بشری٬ ازجمله ابزار و سیستم های مدیریت که میتواند قوانین حاکم بر تولید اجتماعی مدرن مانند سیستم اقتصادی بازار سرمایه داری را منعکس کند، یاد بگیرد. «بهرحال٬ این بدان معنا نیست که ما بدنبال سرمایه داری هستیم٬ چه رسد به تغییر برای آن باشیم. برعکس٬ هدف ما بهبود٬ تحکیم و توسعه سوسیالیسم است. معتقدیم که اکتشاف مداوم کمونیستهای چینی٬ موفقیتشان در ساختن یک چین قدرتمندتر نه فقط به غنای مارکسیسم کمک میکند٬ بلکه باعث تشویق و الهام کمونیستها در سراسر جهان برای پیوستن به سوسیالیسم است.این٬ به اعتقادم٬ کمک بزرگی به جنبش سوسیالیستی بین المللی است»
****
از زمانی که جمهوری خلق چین سرمایه خارجی را به داخل کشور و پشت «پرده بامبویی» دعوت کرد٬ چین توسط ناظران چپ بعنوان خائن- خود فروخته به سرمایه داری و جامعه طبقاتی باهمه شرایط شیطانی اش رد شده است. البته برای مفسرین سرمایه داری و اقتصاددانان «متخصص» خیره شده بر چین چشم پوشی از اصول سوسیالیستی و بدهی های وحشتناک به بازار اقتصادی نئولیبرال «دلیلی است که سوسیالیسم مرده است ».
اما واکنش فوری و موفقت آمیز چین به بحران مالی جهانی (GFC) باعث شده که در این گونه ارزیابی های تند و سریع تجدید نظر شود. چین علیرغم همه پیش بینی های جهنمی٬ بحرانی را که «بهترین های» نئولیبرال در اروپا و آمریکا را غرق کرد٬ زنده ماند و جان سالم بدر برد٬ و معجزه اقتصادی ادامه دارد. شاید «معجزه اقتصادی چین» چندان- چنان نیست که بیشتر سرمایه داران غربی فکر میکنند…
ساخت یک زیربنا – برنامه کار
اول٬ چیزی که اکثر کارشناسان طرفدار سرمایه داری در چین در نظر نمیگیرند، ساخت زیربناست که توسط سوسیالیسم قبل از جهش بزرگ سی سال گذشته ساخته شده است.
وقتی که حزب کمونیست چین برهبری مائو در سال ۱۹۴۹ کنترل را در اختیار گرفت، اقتصاد چین یک حالت داشت: صنعت در درجه اول نزدیک ساحل٬ زیر سلطه مالکیت خارجی٬ و سودها مستقیما از کشور خارج میشد- چین بی بهره از درآمدهای خارجی بود. مردمش از مصائب طبیعی بیش از اندازه رنج میبردند٬ و میلیون میلیون وقتی که قحطی یا سیل پیش می آمد به آسانی میمردند. فروش و خلاصی از کودکان ناخواسته امری عادی بود. مراقبت های بهداشتی و آموزش و پرورش مختص طبقات پولدار و ثروتمند بود٬ و در مناطق دورافتاده روستایی وجود نداشت. نرخ تورم ۱۰۰۰ درصد بود.
یکی از اقدامات انجام شده توسط دولت سوسیالیستی جدید مراقبت های اولیه بهداشتی بود. نتیجه فوری، رشد سریع جمعیت بود: بین ۱۹۴۹ و ۱۹۵۳ ازدیاد جمعیت از ۴۵۰-۵۰۰ میلیون به ۵۸۳ میلیون تخمین زده میشود. از سال های ٬۱۹۹۰ تنها بدلیل اقدامات مراقبتهای بهداشتی اولیه (آب سالم٬ نظارت مناسب بر تولد٬ و معاینات منظم) که انجام میشد٬ این رقم دو برابر شده بود. سودآموزی٬ در حد پنج درصد در حومه شهر از سال ۱۹۴۹، تا سال های ۱۹۶۰ همگانی شده بود. برای اینکه مدارس روستایی در خدمت تمام سطوح جمعیت بود.
با استفاده از شور و شوق انقلابی و سازمانهای توده ای٬ کارهای بزرگ عمومی در آبیاری٬ ساختمان سازی و برق کشی برای کشاورزی، ثبات و بطور موفقیت آمیزی جمعیت روبه رشد را تغذیه کرد که ذکرش رفت. سرمایه گذاری در صنایع سنگین و حمل و نقل طول و عرض چین را در بر گرفت: دیدیم که در اولین برنامه پنج ساله استخراج زغال سنگ٬ سیمان و ابزار و ماشین آلات دو برابر شد، برای نفت سه برابر و برای فولاد چهار برابر٬ که به بازده ۵/۳ میلیون تنی رسید. در مقیاس بین المللی، در مقایسه با تولید ۲۰ میلیون تنی بریتانیا و ۱۰۰ میلیون تنی آمریکا این هنوز خیلی کوچک بود٬ ولی پایه برای شروع بطور رقت انگیزی در آغاز خیلی کوچک بود….
رویزیونیسم
رؤیای مائو، برای جهش بزرگ چین پس از مرگش در سال ۱۹۷۶، علیرغم چندین اقدام٬ درک نشده است. پس از مرگش٬ یک مبارزه ایدئولوژیک عمیق در حزب٬ بین آنهایی که در جناح «چپ اصولگرا» (برهبری باصطلاح باند ۴ نفره) که بر روی جاده سیاسی چین بطرف سوسیالیسم اصرار میکردند٬ و «میانه روها» که عمیقا ماتریالیست بودند و «تخصص» را بر «سرخی» مقدم میدانستند، صورت گرفت.
دلایل خوبی برای رؤیای تجدید نظری وجود داشت. چین از زمان آغاز انقلابش از بقیه جهان منزوی شده است. این گناه بزرگ چین بود٬ اما در عوض نتیجه سیاست عمدی آمریکا و کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD)٬ شبیه محاصره کنونی کوباست. وقتی که اختلافش با شوروی بر سر دانش از کشورهای بلوک سوسیالیستی تکذیب شد٬ پیشرفت اقتصادی چین بطور کامل به حال خود رها شد. علیرغم دستاوردهای چشمگیر٬ مردم چین نمیخواستند منتظر چندین نسل برای رؤیای ثروت اقتصادی و رهبری جهانی منتظر بمانند٬ همچنانکه «پادشاهی میانه» یکبار قبل از دوران مدرن برخوردار بود٬ و حزب کمونیست بطور اساسی اصلی ترین ترین برنامه انقلابی را قول داده بود.
دینگ شیائوپینگ و جناحش باید با مشکل عمیقتر مارکسیستی مقابله نماید: گذار از یک اقتصاد سیاسی دهقانی به سوسیالیسم صنعتی مدرن٬ اگر غیر ممکن نباشد٬ بدون دخالت مرحله سرمایه داری صنعتی دشوار بود. شالوده وجود داشت: یک زیرساخت پایدار٬ نیروی کار تحصیلکرده٬ ظرفیت صنعتی ابتدایی که مایل به کاربست آخرین فن آوری جهت بهبود تولید٬ و صرفه جویی برای سرمایه گذاری باشد. در سال ۱۹۷۹، مردم چین به اندازه کافی از نظر مالی پیشرفت کرده بودند که توانستند ۳۲ درصد از تولید ناخالص سالیانه (GDP) را بعنوان پس انداز – که یکی از بزرگترین نرخ ها در دنیا در آنزمان بود ذخیره کنند.
«سواری بر ببر»
علیرغم برسمیت شناختن دیپلوماتیک بوسیله غرب در سالهای ۱۹۷۰، چین تحت رهبری مائوئیست ها برای حفظ نفوذ سرمایه داری٬ و شدت خصومت با شوروی ادامه داد. اما تسلط عقاید دینگ شیائوپینگ تغییرات فوری رویزیونیستی را نشان داد: دهقانانی که مازاد داشتند، توانستند آن را در بازار آزاد مبادله کنند(دولت خواستار تولید بیشتر از طریق مشوق قیمت دولتی شد)٬ و سرمایه داران غربی برای سرمایه گذاری دعوت شدند، در مناطق ویژه اقتصادی در چهار منطقه ساحلی مراکز صنعتی راه اندازی کردند.
با گذشت زمان٬ محدودیتها بر سرمایه گذاری سرمایه داران غربی در داخل کشور آرام آرام برداشته شد٬ و چینی های بلندپرواز٬ با شعار «ثروتمند شدن با شکوه است»٬ شروع به ایجاد شرکتهای سرمایه داری خودشان و ایجاد تمام مظاهر بورژوازی وطنی تشویق شدند.
در اوایل سالهای ۲۰۰۰ میلیونرهای چینی از جمعیت استرالیا بیشتر بود (جمعیت استرالیا حدود ۲۰-۲۲ میلیون است- م). در همین زمان٬ تعاونی های روستایی و کمون ها بتدریج برچیده شده بودند٬ باعث ایجاد شکاف بیشتر بین طبقه مرفه در حال رشد و دهقانانی که زمین کوچکی را از دولت اجاره میکنند، شد. سرمایه گذاری مستقیم خارجی در چین از ۶۳۶ میلیون دلار در سال ۱۹۸۳ به ۶۱۶ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۴ رشد کرد.
نتیجه در تاریخ ثبت شده٬ از طرف اکثر مردم جهان شناخته شده است. رونق آغاز شد و در حدود ۱۰ درصد باضافه رشد درآمد ناخالص ملی سالیانه از اوایل سالهای ۱۹۸۰ تا به امروز ادامه داشته است. فرض می کنیم در این مرحله ممکنست بی خطر باشد زیرا، رهبری حزب کمونیست چین سوار بر ببری شده است که در حال حاضر میتواند آنها را ببلعد. در سال ۲۰۰۰، شرکتهای خصوصی سرمایه داری بطرز بی سابقه ای صنایع باصطلاح «ناکارآمد کشور» را نابود کردند. در این رابطه، قدر مسلم فقط مسئله زمان بود قبل از اینکه بخش «سوسیالیستی» اقتصاد نابود شود.
درسی از ارو کمونیسم
با نگاهی به گذشته٬ دشوار است تصور شود که حزب کمونیست چین تا این اندازه ساده لوح است که سوار ببری شود که اعتقاد ندارد بتوانند کنترلش کند. از ابتدا دینگ همواره این ادعا را حفظ کرده بود که اصلاحات در حزب، راه خاص چینی برای رسیدن به سوسیالیسم بود٬ و رهبران بعدی همان روش را تکرار کرده اند. در بررسی دقیقتر٬ ممکن است آنها درست بوده باشند.
تحت هیچ شرایطی در طول بیش از سی سال دولت کنترل «سطح فرماندهی» یا «اهرم کلیدی» اقتصاد چین را رها نکرده است: از جمله قیمت گذاری محصولات کشاورزی٬ صنایع سنگین٬ انرژی و برق٬ حمل و نقل٬ ارتباطات٬ تجارت خارجی٬ و امور مالی (بانک های دولتی). این چیزی است که لنین سیاست اقتصادی نو(نپ – م) را دنبال کرد و احزاب گوناگون کمونیسم اروپایی در سالهای ۱۹۸۰ میخواستند. در کل٬ دولت مستقیما بیش از ۵۰ درصد همه صنایع (اغلب دولت صاحب شرکتها یا بنگاه ها SOEs) است٬ و دارنده سود قابل توجهی در بسیاری از شرکتهای باصطلاح «خصوصی» و سرمایه گذاری های خارجی نیز است.
چنین مداخله مستقیمی به چین اجازه داده تا به بحرانهای مالی جهانی بسرعت و مؤثرتر از کشورهای عضو همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) پاسخ گوید. از لحاظ مالی٬ آنها مجبور نیستند که از طریق تجربه بی ربط دولت کارگر راد (کوین راد نخست وزیر سابق استرالیا- م) در اجرای بسته محرک اقتصادی بروند. اینجا٬ وجوه مشترک المنافع صرف هزینه پیمانکاران خصوصی برای نصب عایق و ساخت راهروهای مدارس شد- وقت با ارزش برای قراردادها و اطمینان از اینکه پیمانکاران طبق دستورالعمل ها عمل میکنند، صرف شد. در پایان٬ مشخص شد که دولت هیچ نظارت واقعی ندارد.
در مقابل این بهره وری پاسخ چین است. با متوجه شدن به اینکه اقتصاد صادراتی اشان در معرض خطر قرار دارد٬ دولت بودجه های زیادی مستقیما به زیرساخت بشدت مورد نیاز در مناطق غربی- مناطق داخلی- راه آهن٬ جاده ها٬ مدارس٬ بیمارستانها٬ آپارتمانها منتقل کرد. دستمزد کارگران افزایش یافت٬ تأمین فوری تقاضای داخلی- نه فقط به تأخیر انداخته نشد٬ بلکه فوری صورت پذیرفت.
از نظر پولی(مالی)٬ سیاست ها بیشتر شگفت انگیز است. بانک ها در چین بانک های دولتی هستند و پایبند به سیاست دولت هستند. امور مالی با تضمین دولت حمایت میشود. در طول سالهای اخیر بانکها شرکتهای دولتی (بجای اولویت قراردادن به شرکتهای خصوصی) را بیشتر تأمین مالی و نوسازی کرده اند که پس از ورشکستگی شرکتهای خصوصی آنها را خریده است!
کارشناسان سرمایه داری غرب «حیله گرانه»! گریه سر داده اند «چگونه بانکها جرأت میکنند به این سبک عمل کنند! این ناعادلانه است!»
علیرغم همه پیش بینی های جهنمی در مورد «ناکارآمدی» شرکتهای دولتی در بحران اقتصادی٬ آنها از ۲۰۰۹- ٬۲۰۱۰ افزایش ۶۵/۸ درصدی یا ۱۹۶ میلیارد سود عمده داشته اند. در واقع٬ چینی ها از بحران مالی جهانی برای تحکیم٬ نوسازی و گسترش بخش دولتی استفاده کرده اند٬ و شرکتهای دولتی سهم خود را از تولید ناخالص چین پنجه وار برگرفته اند و باعث پویایی اقتصاد هستند.
در حال حاضر اندازه و دامنه شرکتهای دولتی چین لرزه بر ستون فقرات بسیاری از کشورهای سرمایه داری می اندازد. چندین شرکت با استفاده از شکست شرکتهای غربی که از بحران مالی جهانی صدمه دیده اند، در خارج از کشور سرمایه گذاری میکنند. سال گذشته (۲۰۰۹ – م)٬ شرکت چینی لوکو (Chinalco) با ۲۳ میلیارد دلار پیشنهاد شراکت در ریو تینتو (Rio Tinto) داد که دولت استرالیا به «دلایل تجاری» مانع از آن شد. بسیاری از سلاطین محلی (ثروتمندان و متنفذین) در حال حاضر خواستار حفاظت در برابر تملک چینی ها «در راستای منافع ملی» شده اند. و چه کسی باید از آنها در بازارهای جهانی «حفاظت» کند؟ چرا٬ هیچ کس دیگری غیر از دولت٬ البته.
آنها چگونه اینکار را میکنند؟ چند نمونه
سیدنی مورنینگ هرالد (روزنامه ای درشهر سیدنی استرالیا- م) به نقل از جان گارنوت(John Garnaut) نوشت که راه آهن ایالت نیوساوت ولز (ریل کورپ) برای ۷۸ قطار مسافربری مدل واراتا (Waratah ) هشت واگنه٬ دو طبقه با شرکتی بنام (EDI) قرارد بسته است. این شرکت در صدر ۱۰۰ شرکت قرار دارد٬ اما در واقع فقط طراحی واراتا را بعهده دارد و تولید کننده واقعی واگن ها شرکت وسایل نقلیه راه آهن چین (China Railway Vehicles Co)٬ شرکتی بزرگ متعلق به دولت٬ و بخشی عظیم از «وزارت راه آهن» است. چرا؟
در سال ۲۰۰۷، چین طرحی برای ۱۳۰۰۰ کیلومتر خط راه آهن سریع السیر (سریعتر از ۳۵۰ کیلومتر در ساعت) برای سال ۲۰۲۰ در نظر داشت٬ اما بعلت بحران مالی جهانی تاریخ مورد نظر، هشت سال به ٬۲۰۱۲ به جلو انداخته شد. بانک جهانی این پروژه را بعنوان «بزرگترین برنامه طرح شده در سرمایه گذاری راه آهن مسافربری که تا به حال در یک کشور صورت گرفته» تشریح کرد و راه آهن چین بخش بزرگی از این پروژه عظیم سراسری بود. این سرعت عمل، بحساب وجوه بانک دولتی برای ساخت کارخانه ۹۰۰۰ مترمربعی در چانگچون(Changchun)٬ شهری در شمال دور چین- که در طول هفت ماه تمام شد٬ بدست آمد. هدف اصلی از هنر دولت در ساختن قطار سریع السیر (واگن هایی که بسرعت گلوله اند)، به قیمت ۴/۷ میلیون در هر واحد بود٬ اما قرارداد آنها با استرالیا برای ۲۴۰۰۰ دلار در هر واحد- مجموعا ۱۵۰میلیون دلار (۱۴۹۹۷۶۰۰۰دلار- م) تمام شد.
شرکت EDI مبلغ ۳/۸ میلیارد برای ریل کورپ سود خالص در بر داشت. اما چه کسی٬ در درازمدت٬ زیرساخت و هنر تکنولوژی دولتی را برای قرن ۲۱ توسعه میدهد؟ یک شرکت دولتی چینی٬ بخشی از وزارت عمومی که ۲/۵ میلیون نفر را استخدام میکند٬ به این گونه.
جنرال موتور ناامید برای بدست آوردن مجدد سهمی در بازار جهان٬ چند سال پیش در یک مشارکت ۵۰-۵۰ برای ساخت بازار و طراحی ماشین کم هزینه و مینی وان (mini-van)٬ به عضویت شرکت صنعت اتوموبیل شانگهای (SAIC) در آمد. سال گذشته این مشارکت بیش از یک میلیون دستگاه خودرو در چین فروخت٬ اما مشکلات (داخلی) جنرال موتور را مجبور میکرد که یک درصد از سهم مشارکت را برای بدست آوردن پول نقد به شرکت صنعت اتوموبیل شانگهای بفروشد. بگونه ای مؤثر٬ در حال حاضر٬ شرکت صنعت اتوموبیل شانگهای در یک شرکت اتوموبیل سازی پیشرفته با آینده ای روشن کنترل سود را در دست دارد.
در اوایل سال ۲۰۰۰، گروهی از سرمایه گذاران خصوصی تصمیم به بازگشایی برخی از چاه های نفت در استان شاآنشی(Shaanxi) گرفتند٬ و وقتیکه قیمت جهانی نفت افزایش یافت کلی سود بردند. مقامات دولتی از طرز برخورد شرکت و روش انباشت سودشان خوشحال نبودند. بنابراین، شرکت ملی نفت چین چاه های نفت را «در راه منافع کل جامعه»، سال گذشته «دوباره ملی» کرد. این اقدام همزمان مورد خشم شماری از ناظران « دمکراسی» غرب قرار گرفت. ایکاش اگر راد (نخست وزیر سابق استرالیا- م) از چنین ظرفیتی در برخورد با معدن داران استرالیا برخوردار بود!
چین در بدست آوردن فن آوری «واراداتی» و دانش یادگرفتن٬ وقت را ازد ست نمیدهد. دانش و فرهنگ چین واقعا شکوفا شده است٬ برای مثال تحقیق و توسعه بخش بسیار بزرگی از سرمایه گذاری را نسبت به استرالیا شامل میشود. کمپانی دولتی تلکو هیووی (Telco Huawe) بطور معمولی ۱۰ درصد از سرمایه گذاری سالیانه اش را برای تحقیق و توسعه اختصاص میدهد٬ با این احتمال که چین بزودی در رهبری بخش ارتباطات در مخابرات از ژاپن و کره فراتر میرود. چین در حال حاضر در راه توسعه و پیاده کردن انرژی جایگزین پیشتاز است٬ و تولید کننده بیشتر باطری های والتائیک (voltaic batteries) با کارآمد بیشتر در جهان است. بطور کلی٬ سرمایه گذاری جمهوری خلق چین در تحقیق و توسعه دارای رتبه دوم نسبت به (OECD) «سازمان کشورهای عضو همکاری اقتصادی و توسعه» است.
پائین-بالا
برای سوار شدن بر تونل وحشت (roller-coaster) اقتصادی جنبه هایی وجود دارد که باعث گریه کردن یک سوسیالیست میشود. جامعه طبقاتی با تمام عواقبش برگشته است٬ وبطور ساده در مقابل دید همگان است: از جمله ازدیاد جرم٬ فساد٬ بیکاری منطقه ای و دوره ای (اگرچه بطور ناامید کننده ای کمبود کارگر ماهر موجود است)٬ تظاهر به تولید (بطور عمده در میان صنایع خصوصی بطرز اغراق آمیزی توسط کارشناسان غربی پشتیبانی میشود)٬ رشد افسردگی مشهود از ظاهر اشخاص. این بسادگی غم انگیز است که ببینیم کودکان چینی در تقلید از همتایان آمریکایی شان در بدبینی و اتخاذ برده وار از «عادات اوباشانه»٬ بیگناهی و عاداتشان را که زمانی صادقانه و غیرمتکبرانه بود برای همیشه از دست بدهند.
با روند سریع تمایل به شهرنشینی، بسیاری از مناطق کشاورزی خالی شده و باعث ایجاد ترافیک و همان مشکلات آلودگی هوا- گلخانه ای شده اند که غربی ها از آن رنج میبرند. بنظر میرسد شهرها باعث از خود بیگانی و روان پریشی اجتماعی شده اند که دارای ویژگی های جهانی است. ولی باید گفته شود که بنظر میرسد دولت چین وقتی که اگاهی یافت، به مشکلات میپردازد و بیشتر از همه پاسخگو است.
علیرغم اینکه جمهوری خلق چین همواره با شیوه های «استبدادی» و «بوروکراسی- اداری» محکوم شده٬ زمانی که مسائلی بوجود بیاید قاطعانه تر از دولتهای لیبرال دمکرات عمل میکند: خواه این بلایای طبیعی (سیل یا زلزله)٬ تظاهرات مردمی برعلیه توسعه نامناسب٬ فساد در میان مقامات حزبی٬ آلودگی یا ترافیک زیاد باشد٬ حزب- رهبر دولت بطور کلی برای پاسخ و اقدام فوری در دسترس است. در حقیقت٬ جمهوری خلق چین شاید یک گذر دردناک از جامعه روستایی به شهری را حساس تر و مؤثر تر از هر قدرت صنعتی در حال ظهور (برای مثال بریتانیا٬ آمریکا یا ژاپن- که همه آنها با تکیه بر جنگ و امپریالیسم به تأسیس اعتباراتشان رسیده اند)، پیموده است.
چین بعنوان یک قدرت جهانی٬ امپریالیسم آمریکا را در مسیرش٬ حداقل در آسیا متوقف کرده است٬ به این معنا٬ وسعت صنعت چین (اکنون دومین اقتصاد بزرگ جهان است) و ذخیره بیش از حد دلار آمریکا بدان معنی است که تصمیماتش تعیین میکند که چه زمان٬ و به چه صورتی٬ آمریکا را از بحران مزمن بدهی هایش نجات دهد.
جمهور خلق چین تعهداتش را به کشورهای سوسیالیستی نگه داشته است. تجارتش با کوبا به آرامی، علیرغم تحریم٬ به ارزش ۳ میلیارد (بزرگترین شریک تجاری کوبا پس از ونزوئلا) از طریق توافقات سودمند دو جانبه توسعه یافته است. حمل و نقل عمومی کوبا از طریق تزریق ۱۰۰۰ اتوبوس و لوکوموتیوهای متعددی٬ در ازای شکر و نیکل- ورشو و دیگر مواد خام نفع برده است. نفت ونزوئلا بازار آماده ای در چین پیدا کرده است٬ و ارزش تجارتشان ۸ میلیارد دلار آمریکا است. در دیگر کشورهای مترقی آمریکای لاتین مانند برزیل و بلیوی٬ همچنین با کشورهای فعال آفریقایی سرمایه گذاریهای بیشتری شده است.
تفاوت بزرگ بین سرمایه گذاری چین و آمریکا این است که چین بطور کلی توسعه اجتماعی مفید را فراهم میکند٬ در حالی که همکار غربی به دادن امتیاز٬ غارت معادن٬ و فرهنگ منحط مصرفی (برای مثال پورنو و بازیهای ویدئویی) تمایل دارد.
علیرغم درگیریهای تاریخی٬ ویتنام بسادگی برای همسایه بودن از شکوفایی اقتصادی ببر سود برده است: رشدش همچنین٬ بیش از اندازه قابل توجه بوده٬ اگرچه تا حدودی بیشتر از چین تحت نظارت دولت است.
نتیجه
این واقعیت که ادامه موفقیت اقتصادی چین یک شاخص قدرتمندی است که این آزمایش حداقل٬ بسیار متفاوت است. متفاوت از «سیکل» سرمایه داری معمولی و متفاوت نسبت به تجربه سوسیالیستی گذشته است. بسیار لاف زده شده و بارها «سقوط»٬ رکود٬ یا تورم انفجاری را پیش بینی کرده اند٬ که بسادگی اتفاق نیفتاده٬ و بهت زدگی و شرمساری همچنان ادامه دارد. صف وسیعی از کارشناسان غربی، با انتظار برای سرنگونی خلق چین٬ این زخم چرکین در منظر نئولیبرال٬ در حاشیه منتظرند و آب دهان قورت میدهند.
بنابراین٬ در برابر سئوال اصلی٬ این کاملا روشن است که جمهوری خلق چین دارای اقتصاد سیاسی «مختلط»٬ سرمایه داری و سوسیالیستی است٬ نه بشدت شبیه آنهایی که در بیشتر کشورهای غربی در طول بحران موجود بوده است (برای مثال استرالیا در طول جنگ جهانی دوم) یا سوسیال دمکراسی (اسکاندیناوی در طول دهه ۵۰ و ۶۰)٬ زمانی که دولت قدرتی برابر طبقه حاکمه سرمایه داری داشت. تفاوت عمده این است که چین٬ انقلابی را که طبقه حاکمه را از قدرت جاروب کرد، در پرونده خود داشته٬ و حاکمیت سیاسی را حزبی که این شاهکار قابل توجه را بدست آورد٬ حفظ میکند: حزب کمونیست چین٬ با حداقل یک بخش قابل توجهی از اعضایش چشم انداز سوسیالیسم علمی٬ و در نهایت٬ کمونیسم را حفظ میکنند.
به یک معنا٬ بخش سرمایه داری اقتصاد سیاسی چین فقط تحت انقیاد وجود دارد: امکان دارد دولت چین بتواند در بعضی بحر انها یا شرایط آینده٬ دقیقا همان کاری را بکند که در استان شاآنشی (Shaanxi) انجام داد: ملی کردن مجدد صنعت. آنها همواره ادعا کرده اند که درگیر در یک «مرحله» هستند٬ مرحله ایکه میتواند بخوبی ببیند که جهان به سطح بسیار بالای انحصار تولید سرمایه داری خودکار نزدیک میشود. در آن مرحله٬ وقتی که کار عملی میتواند بیشتر بعنوان یک موضوع رضایت خلاق تا زنده ماندن باشد٬ بخوبی ممکن است استعاره سر مالکیت خصوصی را «قطع کردن مطلوب باشد» و شرکتهایشان از سر پس گرفته شوند تا از توزیع ثروت٬ برای منافع جامعه مطمئن شد.
در هر صورت٬ بنظر میرسد که ما بیش از اندازه به تحلیل خصمانه غربی تکیه کرده ایم٬ کسانی که در حال حاضر عدم صلاحیت خود را در چیزهایی مانند بحران مالی جهانی، و بی حاصل بودن راه حلشان را اثبات کرده اند٬ بدون اینکه در نظر بگیریم که خود چینی ها چه میگویند. در واقع٬ اگر میخواهیم دقیقتر٬ خوش بینانه تر٬ ارزیابی کنیم٬ شاید نیاز داشته باشیم چشم انداز چینی ها را بیشتر جدی بگیریم.
در زیر بیانیه آی پینگ٬ نماینده حزب کمونیست چین در ۱۱-مین نشست بین المللی احزاب است که سال گذشته در دهلی نو برگزار شد. ارزش بخاطر سپردن را دارد:
«… بعضی از احزاب٬ بعلت عدم آگاهی در باره شرایط ملی چین٬ فکر میکنند که چین از مارکسیسم دست برداشته و از مسیر سوسیالیستی منحرف شده است٬ و حتی برخی سیستم چین را «سرمایه داری استبدادی» میخوانند.
اما این اتهامات حقیقت ندارد… حزب کمونیست چین همواره مارکسیسم را بعنوان ایدئولوژی اصلی راهنما تأئید کرده٬ در تطبیق اصول اساسی مارکسیسم به شرایط چین و ویژگی های زمان و تلاش برای کشف راه های جدید برای ساختن سوسیالیسم اصرار داشته است.
«رهبران حزب کمونیست چین نسل اندر نسل از خرد جمعی حزب٬ تجارب و درسهای کشورهای دیگر سیستم سوسیالیستی با ویژگی چینی تأسیس کرده اند. حزب کمونیست چین بعنوان حزب حاکم در راه اکتشاف٬ باید از همه دستاوردهای با ارزش تمدن بشری٬ ازجمله ابزار و سیستم های مدیریت که میتواند قوانین حاکم بر تولید اجتماعی مدرن مانند سیستم اقتصادی بازار سرمایه داری را منعکس کند، یاد بگیرد.
«بهرحال٬ این بدان معنا نیست که ما بدنبال سرمایه داری هستیم٬ چه رسد به تغییر برای آن باشیم. برعکس٬ هدف ما بهبود٬ تحکیم و توسعه سوسیالیسم است. معتقدیم که اکتشاف مداوم کمونیستهای چینی٬ موفقیتشان در ساختن یک چین قدرتمندتر نه فقط به غنای مارکسیسم کمک میکند٬ بلکه باعث تشویق و الهام کمونیستها در سراسر جهان برای پیوستن به سوسیالیسم است.این٬ به اعتقادم٬ کمک بزرگی به جنبش سوسیالیستی بین المللی است» .
برگرفته از:
گاردین٬ ارگان حزب کمونیست استرالیا٬ شماره ۱۴۷۵ ٬ ۶ اکتبر ۲۰۱۰










تمام حقوق برای نویسنده، مترجم، و منبع مطلب محفوظ است، کپی رایت تصاویر متعلق به عکاس و یا صاحبان حق کپی رایت میباشد