گفت وگو با شهرزاد ارشدی کارگردان تئاتر “تنها صداست که می ماند”/ نسرین الماسی

۲۲ خرداد ۱۳۹۳

شهرزاد ارشدی کارگردان، مستندساز، عكاس و مدیر گالری ضد است. او از کوشندگان سیاسی/ اجتماعی ساکن مونتریال است. شهرزاد از اعضای نهاد ائتلاف علیه فقر است. او همچنین از کوشندگان حقوق زنان است.
از این پروژه با نام تئاتر یاد می شود، اما تا جایی که می دانم تنها صداست، می شود کمی در مورد این مسئله توضیح دهی؟
“-تنها صداست كه می ماند” به قول اینجای ها یك كار “اكسپریمنتال” یا تجربی ست. البته نمی دانم تجربی ترجمه درستی باشد. بله همانطور كه اشاره كردید، تنها صداست و برای خود ما هم طول كشید كه بدانیم كجا جا داریم. در واقع یك نمایش است با هنرپیشه های مختلف، خواننده و راوی ولی همه چیز در تاریكی اتفاق می افتد. بهر رو به تشویق و پیشنهاد “ادوارد لی تل” استاد بسیار خوب تئاتر دانشگاه كنكوردیا و مسئول هنری پروژه داستانهای زندگى مونترال” بالاخره عنوان و یا نام “تئاتر صوتی” را انتخاب كردیم.
شهرزاد ارشدی در وسط کارگردان نمایش
از مراحل تهیه این پروژه بگو؟
-راستش فكر و كار رویه این پروژه مثل سقوط آزاد بود! اول كار اصلا نمی دانستم كجا دارم میرم. یك فكر و طرحی كه برای خودم هم عجیب و غریب بود. وقتی طرح پیشنهادی اولیه را نوشتم و در ٢٠١١ به مسابقه یا كنكور هنری پروژه داستانهای زندگی مونترال فرستادم، خودم هنوز تنم می لرزید كه این پروژه دیوانه وار چیه؟ ولی قبولی در كنكور و تشویق و دلگرمی اعضای كمیته كه پروژه ها را انتخاب می كرد جرئت مرا برای پرواز بیشتر كرد! اصل ماجرا از اینجا شروع شد، در پاییز ٢٠١٠ كمپانی هنری “تی سی ری دونیا” مرا برای شركت در جشنواره هنریشان دعوت كرد و از من خواست در كنار نمایش فیلم كوتاه همچنین در مورد فیلم مستندی كه درباره زیبا در دست تهیه دارم حرف بزنم. تصمیم گرفتم به جای سخنرانی و حرف سناریویی را كه برای فیلم مستند نوشته ام بخوانم. سناریو را كوتاه كردم و در شب مقرر خواندم. “كارولین كونزال” تهیه كننده و خبرنگار رادیو محلی مونترال بعد از برنامه از من برای شركت در برنامه رادیویش قرار گرفت. یك ساعتی با هم گفت و گو كردیم و در آخر پیشنهاد كرد ای كاش سناریویی را كه دیشب اجرا كردی برای رادیو ضبط كنی. اجازه خواستم فكر كنم. به فاصله کمی قبل از آن برنامه استفان در بین جعبه های زیبا تعداد زیادی نوار كاست پیدا كرد و به من داد گوش كنم. این نوارها فوق العاده بود. زیبا را زنده و خندان در آن نوارها پیدا كردم! نوارهایی كه از زندگی روزمره اش با استفان كوچك ضبط كرده بود. لحظاتی كه با هم غذا می خوردند و آوازهای كودكانه می خواندند، داستان تعریف می كردند و……….. طرحی گنگ به سرم زد با كارولین و دوست هنرمند دیگرم “مو كلارك” شاعر و خواننده “متیس” در میان گذاشتم و از آن ها خواستم با من همكاری كنند كه هر دو با شنیدن داستان بلافاصله قبول كردند و پرواز را شروع كردیم! سقوط آزاد!
بجز كارولین گونزال و مو كلارك، دیگر چه کسانی در بخش هنری این پروژه همراهی ات کردند؟
ـ همكاران اصلیم همانطور كه اشاره كردم كارولین گونزال و مو كلارك دو هنرمند خوب مقیم مونترال هستند، كه از روزهای اول در كنارم بودند و هم اكنون هم هستند. “مو كلارك” كه خودش شاعر بسیار خوبی ست، در بینابین تئاتر شعر زیبای “تنها صداست كه می ماند” فروغ فرخزاد را به زبان انگلیسی اجرا می كند.
همكاران دیگر؛ برای نقش “زیبا” در مونترال خانم یاسمن عامری بود و در تورنتو شهرزاد مجاب صدای “زیبا” شد. همچنین “نیل سانتاماریا” دوست دیگری كه نامه عاشقانه معشوق فرانسوی زیبا را می خواند. دوست و برادر عزیزم جواد صاحبی نقش علی هاشمی و من راوی قصه ی دوستی من و زیبا هستم البته این كار لایه های متفاوتی را در بر می گیرد كه در اینجا به توضیح بیشتر آن نمی پردازم، شاید از حوصله خوانندگان خارج باشد.
یکی از بازیگران نمایش
تاکنون چند اجرا داشته اید؟ برنامه بعدی کی و کجاست؟
- تاكنون اين تئاتر چهار بار در مونترال اجرا شد و هفته قبل براي اولين بار به دعوت “كنفرانس تاريخ زنان” در هارت هاوس دانشگاه تورنتو اجرا شد. برنامه آينده؛ به دعوت انجمن “هارانت دينك” در ماه ژانويه ٢٠١٥ به اوتاوا مي رويم. براي بزرگداشت و سالگرد “هارانت دينك” Hrant Dink خبرنگار ترك – ارمني كه در ١٩ ژانويه ٢٠٠٧ در استانبول ترور شد. احتمالا ماه اكتبر يا نوامبر شايد باز به شهر شما بیایم.
چگونه به این کنفرانس دعوت شدید؟
ـ راستش تابستان پارسال “استیو های” رئیس دپارتمان تاریخ شفاهی دانشگاه كنكوردیا و مسئول پروژه “داستان های زندگی مونترال” با ای میل برایم نوشت و در مورد كنفرانس تاریخ زنان توضیحاتی داد و این كه برگزاركنندگان كار مرا روی سایت “داستان های زندگی مونترال” دیده اند و علاقمند هستند ما را برای اجرا در كنفرانس دعوت كنند. طبیعتا جای بسیار مناسب برای اجرای تئاتری در مورد یك زن تبعیدی و هنرمند بود، خیلی خوشحال شدم و با توافق دوستان همكارم، ارتباط ما با مسئول كنفرانس برای قرار و مدارها برقرار شد.
برداشت ات از این کنفرانس چه بود؟
ـ در مورد كل كنفرانس راستش نظر دادن خیلی مشكل است چون من نتوانستم در برنامه های زیادی شركت كنم. نكته بسیار مهم كه باید اعتبار را به برگزار كنندگان كانادائی این كنفرانس داد در كنار جلسه و سخنرانی اهمیت ویژه و دقتی كه برای هنر قائل شدن بود؛ راهی دیگر و یا زبانی دیگر برای بیان تاریخ زنان. تئاتر “تنها صداست كه می ماند” با استقبال بسیار خوبی روبرو شد. معمولا بعد از هر اجرا برای من بسیار مهم است كه با بینندگان یا شاید بهتره بگم با شنوندگان و حاضرین در مورد تئاتر گفت و گو كنیم. این كار را در هارت هاوس هم كردیم. نظرات حاضرین بسیار دلگرم كننده بود و كار بسیار مورد توجه قرار گرفت. راستش هر بار این تئاتر را اجرا می كنیم، از آن جایی كه كاری به دور از انتظار حاضرین است، ته دل دلشوره ای هست كه چه برخوردی خواهند كرد؟ مردم آمده اند تئاتر ببیند ولی تصویری در كار نیست! ولی هر بار در پایان نمایش در گفتگو با حاضرین و تشویق هایشان دلگرم تر شده ایم، كه، بله هنوز گوش شنوا هست!
پشت صحنه نمایش
از آشنایی ات با زنده یاد زیبا کاظمی بگو؟
ـ ساعت هفت ونیم صبح روز ٨ ژوئیه ٢٠٠٣ طبق عادت هرروز به محض بیدار شدن رادیو را روشن كردم. اخبار تازه شروع شده بود:”زهرا كاظمی عكاس كانادائی -ایرانی ساكن مونترال چند روز قبل جلوی زندان اوین دستگیر شده و اكنون به دلیل ضربه مغزی در بیمارستان و در كما بسر می برد!” كاملا خواب از سرم پرید! فكر می كردم، باز اسم ایران با جنایتی دیگر در اخبار آمده! هر چه به مغزم فشار آوردم كه چطور عكاس ایرانی والاصل ساكن مونترال را نمی شناسم، هنوز خیلی زود بود تا به دوستانم تلفن كنم و پرس و جو. سراغ كامپیوتر رفتم و اسمش را گوگل كردم، برعكس الان كه هر بار اسمش را به كامپیوتر می دهیم صدها لینك ردیف می شود، آن صبح آشنایی با زیبا چیزی پیدا نكردم. ساعت كمی از هشت و نیم گذشت، دیگه طاقت نیاوردم. شروع كردم تلفن كردن، اولین كسی كه به فكرم رسید دوست خبرنگارم بود، لورا ژولی خبرنگار “لاپرس” گفت او هم به دنبال اطلاعات بیشتر است و فهمیده كه خانم كاظمی پسری در مونترال دارد و در تلاش است با او گفت وگویی ترتیب دهد. ساعت حدود ظهر “لورا ژولی” تلفن كرد که شهرزاد پسرش را پیدا كردم و قرار دارم تا یك ساعت دیگه برم منزلش برای گفت و گو. در ضمن پسرش می خواهد به ایران تلفن كند و با مادربزرگش حرف بزند ولی فارسی حرف نمی زند. آیا تو می توانی بیایی و مكالمه با مادربزرگش را برایش ترجمه كنی؟”
آشنائی من با زیبا كاظمی این چنین شروع شد! زنی كه تا صبح ٨ ژوئیه ٢٠٠٣ هرگز اسمش را هم نشنیده بودم، در عرض یازده سال گذشته علاوه بر همراهی برای پیشبرد پرونده اش در كانادا، تمامی نامه ها و دست نوشته هایش، خصوصی ترین احساسات و عواطفش نیز جزوی از زندگی من شد. همه ما لبریز از رازهای گفته و ناگفته هستیم و زیبا هم مثل همه ما. زیبا كاظمی زنی شجاع و زیبا، زنی كه تك و تنها پسرش را به دندان كشید و سربلند زندگی كرد. زنی كه شجاعانه در مقابل زورگوئی وحشیان جمهوری اسلامی ایستاد و به آسمان پرستاره ایران پیوست. زخمهایی كه رژیم ایران به سر و جان ما وارد كرده، نه با زیبا شروع و نه با او تمام شد. همین الان كه دارم جواب سئوالهای شما را می نویسم هنوز درد اعدام غلامرضا خسروى تازه است. هنوز زنان ما بعد از ٣٥ سال حق انتخاب لباس و پوشاك ندارند. هنوز جوانان حق شادی و رقص ندارند و برای عمل ساده رقصیدن دستگیر و تحقیر می شوند. رژیم كه دوشمن شادی است، هنوز در ایران حكومت می كند!
آیا هنوز این پرونده مراحل دادخواهی خود را دنبال می کند، یا به بایگانی سپرده شده؟
ـ خوشبختانه هنوز موفق نشدند پرونده را به بایگانی بسپارند. در اواسط مارچ ٢٠١٤ پرونده به دادگاه عالی كانادا در اتاوا رفت و وكلای زیبا و استفان با شور و احترام فراوان از زیبا و حقش دفاع كردند. من همه روز در آن دادگاه بودم. البته برای جواب دادگاه عالی هنوز تاریخی را اعلام نكردند. طبق گفته وكلا می تواند سه ماه و یا یك سال طول بكشد. جواب مثبت به دادخواهی پرونده زیبا فقط آغاز كار است. تازه استفان و وكلایش اجازه پیدا می كنند، قاتلین مادرش را به محاكمه بكشند. بهررو راه طولانی ست ولی من بسیار امیدوارم. باید امیدوار بود! من كه با امید زندگی می كنم!
از بنیاد زنده یاد زیبا کاظمی بگویید؟
ـ بنیاد زیبا كاظمی بنیادی ست كه پسرش در سال ٢٠٠٤ برپا كرده، كه كارهای مربوط به مادرش را پیش ببرد. بنیادی كه در ده سال گذشته تنها و بدون گرفتن هیچ امكان و كمك مالی سرپا ایستاده است. استفان در این چند سال گذشته، نمایشگاه های مختلفی در شهرهایی مثل مونترال، اوتاوا، واشینگتن، پاریس و…. از كارهای زیبا برگزار كرده و همچنین سخنرانیهای بسیاری در كنفرانسها و دانشگاهای كانادا و امریكا داشته است.
با سپاس و آرزوی موفقیت برای شما در کارهای هنری تان و نیز به سرانجام رساندن پرونده زنده یاد زیبا کاظمی
- من هم از شما متشکرم.