همه محرم‌اند جز زنان ایرانی/ جلوگیری از حضور زنان ایرانی در بازی والیبال ایران و برزیل

۲۴ خرداد ۱۳۹۳

 
 
روز گذشته جمعی از فعالان زن که برای برای تماشای مسابقه والیبال ایران-برزیل، به استادیوم آزادی رفتند، اجازه ورود به ورزشگاه را نیافتند.
این اتفاق در حالی رخ داد که زنان برزیلی به راحتی وارد سالن شده و به تشویق تیمشان پرداختند.
در میان زنان علاقمند به حضور در بازی ایران -برزیل، گروهی از فعالان مدنی زنان، از جمله شیوا نظرآهاری، ژیلا بنی‌یعقوب، عاطفه نبوی، صبا شعردوست، میرا قربانی‌فر نیز که روز جمعه پشت درهای بسته ورزشگاه أزادی ماندند، در نوشته‌هایی کوتاه به این اتفاق واکنش نشان دادند.
 
همه محرم بودند به جز زنان ایران

شیوا نظر آهاری در فیسبوکش نوشت:
"اینا رو کی راه داده تو؟ " سرگرد که چشمانش از تعجب گرد شده، هی به سربازهای اطرافش می‌گوید این‌ها را بفرستید بیرون.. بیرون.. راهنمایی‌شان کنید. این ماشین باید برود بیرون.
هی ما می‌گوییم که " بلیت داریم" و سرگرد می‌گوید:" نمی‌شود"
توی پارکینگ استادیوم آزادی، پارکینگی که لابد تااامروز در این چنین بازی‌هایی، زنان را به خود ندیده است، مردهایی که با پرچمشان از ماشین پیاده می‌شوند، سرشان می‌چرخد روی ماشینی از زنان که پرچم به دست دارند و می‌خواهند بروند بازی تیمشان را ببینند.
سرگرد که چشمانش گرد شده، می‌ایستد، زیر لب غرولند می‌کند تا ما از پارکینگ خارج شویم.
 
ما پاسپورت ایرانی داشتیم آن‌ها پاسپورت برزیلی
ژیلا بنی یعقوب روزنامه نگار و فعال حقوق زنان در این رابطه در فیسبوکش نوشت:
«فدراسیون جهانی والیبال از جمهوری اسلامی ایران تعهد گرفته بود که به زنان اجازه حضور در ورزشگاه را برای تماشای مسابقات جهانی والیبال بدهد. ما امروز برای تماشای مسابقه ایران-برزیل به استادیوم آزادی رفتیم. تعدادی از دخترها با روسری سفید بودند. برخی از روسری سفیدها چادری بودند برخی با مانتو. مسوولان ورزشگاه اجازه ورود به زنان را ندادند و ما پشت درهای بسته ماندیم. جمهوری اسلامی یکبار دیگر تعهداتش را در باره حقوق زنان نقض کرد. تعدادکمی از زنان که ظاهرا از هسران مقامات و یا وابستگان سفرا و خانواده‌های والیبالیست‌های برزیلی بودند توانستند وارد ورزشگاه شوند.
هنگامی که چند زن اجازه ورود پیدا کردند، با این پرسش ما روبرو شدند که چرا آن‌ها اجازه دارند ما نداریم که ماموران گفتند:" آن‌ها پاسپورت دارند، پاسپورت برزیلی"...یکی از دوستان ما (میرا قربانی) گفت: ما هم پاسپورت داریم، پاسپورت ایرانی. اجازه می‌دهید وارد شویم؟...پاسخی نیامد.»
 
دری که گذشتن از آن برای ما ممنوعه

عاطفه نبوی در فیسبوکش نوشت:
 بچه‌هایی (دخترا) که زودتر رسیدن میگن از در اصلی به هیچ عنوان اجازه ورود نمیدن به خانم‌ها، حتی نمیذارن ماشین وارد پارکینگ به شه، و اگه اونجا پارک کنی ماشینو میبرن. مرددیم که بریم یانه، میگم خب ببینیم چه خبره، برگشته‌ها توصیه میکنن درهای دیگه رو امتحان کنید، میریم در غربی و با چک و چونه و کلک تا جلوی در سالن هم میریم، اما اونجا دیگه سنگر آخره و فتح نشده باقی میمونه. دست از پادرازتر گردیم جلوی در اصلی، چند تا خانم چادی و روسری سفید اضافه شدن به ما، میشینیم رو جدول و مجازها رو تماشا می‌کنیم!
بعضی مردها با ریشخند نگاه می‌کنند و بعضی هم با تحسین، گروهی هم بی توجه رد میشن، از دری که به شکل احمقانه ای گذشتن از اون برای ما ممنوعه! حراست فدراسیون دم دره و گارد روبروی ورزشگاه کشیدن، به نظر نمیاد کاری با ما داشته باشن و برای حفظ نظم کلی ورزشگاه اونجان، خانم‌های برزیلی میان رد میشن، خانم‌هایی برای جایگاه وی آی پی و ما همچنان پشت دریم، باز بچه‌ها با حراست دم در چک و چونه میزنن، و اون میگه اگه بایستین گشت ارشاد میبرتتون، برین و شر به پا نکنین...
بازی هنوز شروع نشده و یکی اون وسط گفت وایستین شاید آخر وقت راه بدن.
منتظر میمونیم...
میرم از مامور حراست که حالا سرش خلوته می‌پرسم خب آقا شما از رئیست نپرسیدی چرا خانم‌ها رو راه نمیدین! گفت: آخرین بار خانم‌ها اومدن توی محوطه ورزشکارا، برای مقابله با اونا و بیرون کردنشون لازم بود گارد خانم داشته باشیم، وضعیت بدی به وجود اومده بود و خلاصه بعد از اون قرار شد خانم‌ها نباشن و خنده ای کرد... گفتم: خوبه به نظر خودتونم خنده داره! میگه: خانم به خدا خواهرم هم عاشق والیباله، می‌گفت واقعا تو نمیتونی منو ببری، نمیتونستم واقعا!
برمیگردم پیش بچه‌ها، روسری سفیدا عصبانیان میرن جلوی یه در دیگه و در حال چانه زنیان، به هر ماشینی که رد میشه میگن بگین زنا دم درن و می‌خوان بیان تو، جواد خیابانی رد میشه، یه آدمی که تو فدراسیون کاره ایه و ... جلوی همه ماشینارو میگیرن و توضیح میدن که ما از ساعت ۴ اینجاییم و راهمون ندادن و... اونا با تاسف سر تکون میدن، بعضی هم سعی میکنن توضیحی بدن.
 
هوا تاریک شده و بازی شروع شده، دیگه بعیده به شه رفت تو. گردیم و میریم میشینم توی یه ساندویچی و بازی رو تماشا می‌کنیم.
چه خوب شد بردیم!»
 
درها باز بود اما برای زنان برزیلی، نه برای زنان سرزمین وطن
 
صبا شعر دوست روزنامه نگار در این رابطه نوشت:
«اگرچه می‌دانستم که بروم، احتمالا تمام بازی را باید پشت درهای بسته استادیوم باشم اما باز هم تردید نکردم و رفتم. درها باز بود اما برای زنان برزیلی، نه برای زنان سرزمین وطن من که می‌خواستند تیمشان را تشویق کنند.
منتظر ماندیم و بازی آغاز شد و پاسخ مسئول حراست را هنگام ورود ماشین زنان برزیلی شنیدیم:" این‌ها پاسپورت دارند. برزیلی‌اند."
تا بازی بعدی چیزی نمانده، اینبار با پاسپورت‌هایمان می‌رویم.»
 
من هم به اندازه همسرم برای دیدن بازی والیبال حق دارم
 
 
میرا قربانی فر روزنامه نگار در این رابطه نوشت:
 ««زن» پابرجا ایستاده بود که باید بگذارید من بروم داخل، بیشتر از یک ساعت بود داشتیم جر و بحث می‌کردیم، اول کارت خبرنگاری خواستند و بعد بهانه آوردند که نمی‌شود باید تآییدیه داشته باشید و بعدتر زنانی دیگری اضافه شدند چنان ثابت قدم که وقتی گفتند رئیس حراست گفته ورود خانوم ها ممنوع است، گفتند می‌ایستیم رییس حراست بیاید، ما فقط می‌خواهیم والیبال ببینیم و «زن» با اصرار می‌گفت چرا وقتی شوهرم آنجاست من باید اینجا باشم، من تا آخر بازی اینجا صبر می‌کنم تا یکی جواب من را بدهد. من می‌خواهم و حق دارم به اندازه همسرم که بازی را ببینم و الان باید در سالن باشد.
خسته و کلافه شدم و با سولماز کمی ازشان دور شدم. روی بلوک‌های جلوی در ورزشگاه نشستیم روبروی ماشین‌های گارد محافظت و فکر کردم چقدر خوب که خیلی گرم نیست. سولماز برگشت سمت جمع زنانی که همچنان ایستاده بودند جلوی در ورودی و من رفتم سمت ماشین که کیفم را بردارم، سربازی از گارد خیلی ساده پرسید آب نمی‌خواهم گفتم نه، گفت امیدوارم راهتان بدهند و رفت. روبرویمان نیروهای گارد بدون هیچ واکنشی نگاهمان می‌کردند و فکر کردم چند تایشان امیدوارند ما برویم داخل.
تیم والیبال ایران، برزیل را شکست داد و ما همچنان پشت درهای ورزشگاه ماندیم. امروز کلی از مردهایی که می‌توانستند وارد ورزشگاه شوند همدلیشان با ما را نشان دادند و خنده دار این که کسی که مانع ورود ما به ورزشگاه بود نیز احساس رضایتی از کاری که می‌کرد نداشت، واقعآ نداشت. ایران، برزیل را شکست داد و از این که موفق شد شکستش بدهد خوشحالم اما از اندوه این که زنان برزیلی امروز در مقابل چشمان ما به راحتی وارد ورزشگاه شدند کم نمی‌کند.
۵ تایی با عاطفه و سولماز و صبا و ژیلا رفتیم سمت ماشین، ساعت از ۹ گذشته بود و زنان دیگر هم کم کم متفرق می‌شدند اما «زن» همچنان ایستاده بود ، همچنان پابرجا که من هم به اندازه همسرم برای دیدن بازی والیبال حق دارم .»


عکس:فیسبوک ژیلا بنی یعقوب


عکس:فیسبوک ژیلا بنی یعقوب


عکس:فیسبوک ژیلا بنی یعقوب


عکس:فیسبوک ژیلا بنی یعقوب


عکس:فیسبوک ژیلا بنی یعقوب


عکس:فیسبوک ژیلا بنی یعقوب


عکس:فیسبوک شیوا نظر آهاری


بازی
توقف