نسبت جریان اصلاح طلبی و جنبش سبز/ یادداشتی از عماد بهاور

۲۶ خرداد ۱۳۹۳

کلمه – عماد بهاور *

پس از آنکه “رخداد ۲۴ خرداد” مثل همیشه همگان را غافلگیر کرد، سیاست ورزان و اندیشمندان مختلف بر آن شدند تا ماهیت آن پدیده را بررسی کنند. نگارنده از دسترسی به بسیاری از اطلاعات و تحلیل ها محروم بوده است اما با این حال در یادداشت حاضر سعی می شود درحد بضاعت ضمن تحلیل آن رویداد نیم نگاهی هم به آینده انداخته شود.
دامنه تحلیل هایی که از انتخابات یازدهم ریاست جمهوری ارایه می شود بسیار گسترده است؛ از تحلیل هایی که آن را تصمیم حکومتی و از بالا می دانند تا آن ها که از ظهور یک جنبش تمام عیار اجتماعی و عقب نشینی حکومت سخن می گویند. در این بین، مناظره میان حامیان قدیمی جنبش سبز و اصلاح طلبان از همه داغ تر است. هر یک از طرفین می خواهند سهم خود را در پیروزی روحانی پررنگ تر جلوه دهند.
این مناظره ها گاهی به منازعه تبدیل می شد گویی که اساسا جنبش سبز و جریان اصلاح طلبی ماهیتا با یکدیگر در تقابل بوده اند. اما مدعای مطلب حاضر آن است که این دو در تقابل یا روبروی یکدیگر نیستند؛ رقیب هم نیستند؛ یکی هم نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند. در بحث بر سر این که چه کسی خالق حماسه سیاسی بود، به نظر می رسد که ترکیبی از جریان اصلاح طلبی و جنبش سبز موجب خلق حماسه شد. در مطلب حاضر ، این ترکیب را “اصلاحات-جنبش” یا اصلابش نامیده و سعی می کنیم توضیح دهیم که این دوگانه مکمل چگونه عمل می کند.
تعریف جنبش سبز و جریان اصلاح طلبی
جنبش سبز در قالب جنبش های جدید اجتماعی تعریف می شود و در امتداد جنبش تاریخی دموکراسی خواهی مردم ایران قرار دارد. این جنبش، خرده جنبش های دیگر – دانشجویان، زنان و غیره – را نیز در بر می گیرد. جنبش دموکراسی خواهی در فرصتگاه های مختلف تاریخی conjunctures به اشکال گوناگون خود را آشکار کرده است. آخرین ظهور آن در قالب جنبش سبز در جریان انتخابات سال ۸۸ و سپس در سال ۹۲ بوده است. در ادامه بحث بر این نکته تاکید خواهد شد که جنبش دموکراسی خواهی پس از انقلاب، یک تغییر ماهیتی داشته است.
منظور از جریان اصلاح طلبی، مجموعه نیروهای سیاسی اصلاح طلب درون یا نزدیک به حاکمیت به همراه احزاب، گروه ها و طرفدارانشان در جامعه است. بدیهی است که بخشی از این نیروها درگیر جنبش اجتناعی نیز هستند و از این منظر همپوشانی دارند. نیروهای اصلاح طلب لزوما افراد معین و ثابتی نیستند. همان طور که در مطالب گذشته ذکر شد همه نیروهای سیاسی پتانسیل اصلاح طلب شدن را دارند و میزان اصلاح طلبی آن ها بستگی به وضعیت شان در مواجهه با حاکمیت دارد.
می توان حداقل سه نظر متفاوت در نسبت جریان اصلاح طلبی و جنبش سبز را از هم متمایز ساخت؛ اول، در مفهوم جنبش اصلاح طلبی reformist movement ، اصلاح طلبی و جنبش یکی در نظر گرفته می شود. دوم، آن دو پدیده کاملا مجزا در نظر گرفته شده و ماهیتا متفاوت و در عمل رقیب هم تلقی می شوند. سوم، مفهوم بحث حاضر یا اصلاحات-جنبش است. از منظر اخیر، جریان اصلاح طلبی و جنبش اجتماعی دو پدیده مجزا اما مکمل بوده که در ماهیت یکسان و در عمل همراهند.
در زیر، این سه حالت را ذیل هشت عنوان با یکدیگر مقایسه کرده و تفاوت هایشان را به اختصار شرح می دهیم. این هشت عنوان عبارتند از نسبت اصلاح طلبی و جنبش، سازمان و ساختار، تولد و آغاز، عاملیت و کارگزار، ماهیت عمل، زمان اقدام، شیوه عمل و در نهایت علت ناکامی.
الف- جنبش اصلاح طلبی reformist movement
یک- نسبت اصلاح طلبی و جنبش؛ مفهوم جنبش اصلاح طلبی، جریان اصلاح طلبی و جنبش سبز را یک پدیده می داند نه دو پدیده مجزا از هم. از این زاویه، جنبش سبز، جنبش اصلاح طلبانه ای است که ذیل جریان اصلاح طلبی شکل گرفته و تداوم یافته است. شخصیت ها و احزاب اصلاح طلب در زمان مقتضی با فراخواندن اعضا و هواداران خود برای دستیابی به هدف سیاسی مشخص به یک کنش جمعی شکل می دهند. این کنش جمعی شاید از آن جهت که دارای ابتکار عمل و روابط شبکه ای است جنبش به نظر آیدگم و الا چیزی به عنوان جنبش اجتماعی جدید که موضوع جامعه شناسی سیاسی معاصر است در ایران چندان موضوعیت ندارد. حامیان این مفهوم بیشتر اعضای قدیمی گروه های اصلاح طلب و برخی دولتمردان اصلاح طلب می باشند.
دو- سازمان و ساختار؛ جنبش اصلاح طلبی دارای سازمان احزاب فراگیر و ساختار عمودی تصمیم گیری است، اگرچه ممکن است برای بسیج اعضا و تبلیغات از شبکه های اجتماعی هم بهره جوید.
سه- زمان تولد و آغاز جنبش اصلاح طلبی را همزمان با کاندیداتوری سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۷۶ می دانند. بدین ترتیب، جنبش آغازی انتخاباتی داشته است.
چهار- عاملیت ها وکارگزاران جنبش اصلاح طلبی، گروه ها و نیروهای سیاسی اص
لاح طلب به علاوه بدنه اجتماعی حامی آن هاست.
پنج- ماهیت عمل این جنبش، اصلاح طلبانه و انتخاباتی است.
شش- بهترین زمان برای کنش و اقدام جمعی، فرصت های انتخاباتی و رسمی است.
هفت- شیوه عمل به صورت مانور و سیاست ورزی اصلاح طلبان در عرصه سیاسی و اءتلاف، فراخوان و بسیج اعضا و هواداران است.
هشت- علت ناکامی؛ اگر جنبش اصلاح طلبی با ناکامی و شکست مواجه شود، به زعم هوارادانش علت ناکامی عدم توانایی اصلاح طلبان در سیاست ورزی بوده است – به عنوان مثال ناتوانی در ارایه فهرست واحد انتخاباتی.
ب- دوگانه مجزای اصلاح طلبی و جنبش
یک-نسبت و رابطه؛ جریان اصلاح طلبی و جنبش سبز در این مفهوم نه تنها دو پدیده کاملا مجزا که به لحاظ ماهیت نیز متفاوت هستند. به باور طرفداران این مفهوم، جنبش سبز حاصل بن بست یا مرگ اصلاح طلبی است. اصلاح طلبی از یک سو به دلیل ضعف ساختاری و تناقض درونی و از سوی دیگر به دلیل فروپاشی نهاد انتخابات و تغییر ماهیتی حکومت پس از سال ۸۸ در عمل متوقف شده و مرده است و این جنبش سبز است که از آن تاریخ به بعد سکان مبارزات دموکراتیک مردم ایران را در دست دارد. جنبش سبز، اگر نگوییم جنبشی انقلابی، جنبشی تحول خواه است که فراتر از احزاب و گروه های سیاسی عمل می کند. در واقع، احزاب اصلاح طلب به دلیل عدم امکان عمل در ساختار سیاسی موجود ناتوان شمرده شده و نفی می شوند. لذا، فشار اجتماعی از پایین، ارجح بر چانه زنی اصلاح طلبان از بالا قلمداد می شود.
اگرچه حامیان این مفهوم در میان طیف های مختلف سیاسی قرار دارند، اما بخش مهمی از آن ها اپوزیسیون جدیدی هستند که همزمان با حوادث سال ۸۸ همراه با رهبران جنبش سبز از حاکمیت خارج شده اند. موضع هواداران این مفهوم پس از انتخابات سال گذشته و انتخاب روحانی، کمی تضعیف شده است – و البته در صورت شکست برنامه های روحانی در آینده دوباره احیا و تقویت خواهد شد.
دو- سازمان و ساختار؛ اگرچه فعالین سیاسی حامی این مفهوم تلاش می کنند خود را در قالب ساختار جنبش های اجتماعی جدید تعریف کرده و به شکل شبکه های اجتماعی و سازمان های افقی صورت بندی کنند، اما به دلیل مشی رادیکال جنبش و در غیاب احزاب و گروه های اصلاح طلب، جنبش بیشتر شکل جنبش های انقلابی با محوریت نخبگان رادیکال به خود می گیرد و به صورت شورش های اجتماعی کور و پراکنده بروز می یابد.
سه- تولد و آغاز؛ همان طور که گفته شد، این شکل از فعالیت های جمعی از سال ۸۸ آغاز شده است.
چهار- عاملیت ها و کارگزاران جنبش، نخبگان و نیروهای اجتماعی و سیاسی ساختارشکن و تحول خواه هستند.
پنج- ماهیت عمل؛ بدون شک، این نوع جنبش ماهیتی انقلابی و تحول خواه با مشی ساختارشکن دارد.
شش- زمان اقدام؛ فرصت های پیش رو که حاصل بحران های متعدد حکومت هستند، حوادث و تصادفات اجتماعی-سیاسی و فرصت های انتخاباتی، بهترین زمان برای اقدام هستند.
هفت- شیوه عمل؛ جسارت و ابتکار عمل نیروهای پیشتاز و تحول خواه، نیروی پیش برنده جنبش است. جنبش با هدایت و فراخوان از سوی رهبرانش دست به کنش جمعی می زند که شکل غالب آن تظاهرات خیابانی است.
هشت- علت ناکامی؛ حامیان این نظریه یکی از دلایل اصلی رکود و توقف جنبش را فقدان سازمان و رهبران واقعی برای هدایت جنبش می دانند. تنها در صورت وجود چنان شرایطی است که می توان جنبش را به سمت تغییرات ساختاری هدفمند هدایت کرد.
ج- اصلاحات-جنبش یا اصلابش refovement
یک- نسبت و رابطه؛ در این مفهوم، اصلاح طلبی و جنبش اجماعی دو پدیده مجزا از هم اما مکمل و همبسته هستند و ماهیت یکسان دارند. آن ها درتقابل یا در رقابت با یکدیگر نیستند. بخش عمده ای از اعضای آن ها مشترک است و از این بابت همپوشانی دارند. سهم هر یک از دو بخش در پیشبرد و تحقق اهداف، پنجاه-پنجاه است. دوگانه مکمل اصلاحات-جنبش حاصل یک تقسیم وظیفه است؛ فشار از پایین، برعهده بخش جنبشی و چانه زنی از بالا، برعهده بخش اصلاح طلب می باشد. لذا هر دو، بخشی از یک استراتژی هستند.
دو- سازمان و ساختار؛ اصلاحات-جنبش دارای ساختاری شبکه ای متشکل از شخصیت ها، احزاب، گروه ها، لابی ها وسازمان های مجازی است که با یکدیگر هماهنگ بوده و همکاری متقابل دارند. این ساختار هماهنگی و همکاری، میان بخش اصلاح طلب – احزاب، گروه ها و شخصیت های اصلاح طلب – و بخش جنبشی – سازمان های مجازی و افقی و شبکه های اجتماعی – ارتباط و همبستگی ایجاد می کند. شبکه های اجتماعی در این ساختار نقش کلیدی دارند اما نکته مهم آن است که شبکه های اجتماعی، ارتباطات موهوم و نامعین میان افراد نامشخص نیستند؛ بسیاری از اعضاء، به ویژه جوانان، احزاب و سازمان های رسمی اصلاح طلب نیز در این شبکه ها فعال بوده و بخش مهمی را تشکیل می دهند. بخش های دیگر شبکه های اجتماعی اصلاحات-جنبش ممکن است شامل افراد هویت طلب فرهنگی و جوانان سبک زندگی باشند که اساسا غیرسیاسی بوده و ذیل گروه های اصلاح طلب تعریف نشوند.
بخش دیگر، افراد سیاسی هستند که به لحاظ اعتقادی با اصلاح طلبان فاصله دارند اما به هر دلیلی ترجیح می دهند درچارچوب یک جنبش اصلاح طلبانه مطالبات خود را پی گیری کنند.
سه- تولد و آغاز؛ نگارنده معتقد است که زمان آغاز اصلاحات-جنبش نه سال ۷۶ و نه سال ۸۸ که از سال ۵۷ بوده است. پس از انقلاب، جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران پس از چند دهه فعالیت های انقلابی به دلایل متعددی که خارج از حوصله این بحث است، تغییر ماهیت داده و تبدیل به جنبشی اصلاح طلبانه شد. هرچند در سال های ابتدای انقلاب به دلیل حرکت های مسلحانه و وقوع جنگ هشت ساله، جنبش در محاق بود اما به محض پایان جنگ و افول رادیکالیسم، خود را بازسازی کرد و نمودهایی تازه یافت؛ از آن پس و در مقاطع مختلف تاریخی، جنبش از لایه های زیرین جامعه سربرآورده و خود را آشکار ساخته است. در تمام این سال ها عرصه سیاست عمومی در وضعیت جنبشی قرار داشته و رویدادهای سیاسی در حکم آشکار ساز جنبش بوده اند.
چهار- عاملیت ها و کارگزاران اصلاحات-جنبش شامل دو طیف از نیروهای اجتماعی هستند که متحد و مکمل عمل می کنند. بخشی نیروهای اصلاح طلب هستند که بیشتر در عرصه رسمی سیاسی فعال اند و بخش دیگر فعالین جنبش ها و شبکه های اجتماعی – واقعی و مجازی – هستند که در عرصه عمومی فعال بوده و همان طور که گفته شد ممکن است دیدگاه هایی مطابق با دیدگاه های سیاسی اصلاح طلبان نداشته باشند. نیروهای دوزیست هم مابین این دو طیف قرار دارند که هم با گروه های اصلاح طلب کار می کنند و هم در قالب جنبش های اجتماعی فعالند و در پیشبرد اهداف اصلاحات-جنبش نقش موثر دارند. در بخش دوم یادداشت گفته خواهد شد که عاملیت های استراتژیک به نوعی جای رهبران را گرفته و نقشی تعیین کننده در هدایت و پیروزی آن خواهند داشت. در بحث درباره این که کدام یک از این دو طیف نقش موثرتری در دستیابی به اهداف دارند، می توان آگاهانه و به صورت نمادین نقش هر دو را پنجاه-پنجاه در نظر گرفت. این تقسیم وظیفه، عینی و مطابق با واقع نیست و تنها بازگو کننده این حقیقت است که در غیاب هریک از دو بخش، دستیابی به هدف محقق نخواهد شد.
پنج- ماهیت عمل اصلاحات-جنبش، اصلاح طلبانه است یعنی معطوف به اصلاح ساختار حقیقی بوده و متد عمل آن نیز مسالمت آمیز و قانونی است.
شش- زمان اقدام؛ اصلاحات-جنبش از هر فرصتگاهی conjuncture برای آشکارسازی خود استفاده می کند. این فرصت ها شامل فرصت های رسمی و غیر رسمی و رویدادهای تصادفی است.
هفت- شیوه عمل؛ تشریح شیوه عمل اصلاحات-جنبش کمی پیچیده است و دلیل آن نیز پیچیدگی روابط و تعاملات میان نیروهای اصلاح طلب و فعالین جنبشی و شبکه های اجتماعی است. به طور کلی می توان گفت که اصلاحات-جنبش از طریق جنبشی کردن فرصت هایی که اصلاح طلبان ایجاد می کنند، عمل می کند. همانطور که در مطالب پیشین آمد، عملگرایی جنبشی سه ویژگی دارد که عبارتند از فرصت جویی، انعطاف پذیری و غافل گیری. بخش دوم یادداشت حاضر سعی در تشریح عمل اصلاحات-جنبش در سه مرحله خواهد داشت که شامل ظهور نیروی محرک، اقدام اصلاح طلبان و جهش خواهد بود.
هشت- علت ناکامی؛ به باور نگارنده مهم ترین دلیل شکست و ناکامی اصلاحات-جنبش، بوجود آمدن شکاف و تقابل میان دو بخش اصلاح طلب و جنبشی خواهد بود.
اصلابش به جای اصقلاب
هرگاه کنش جمعی مردم ایران در قالب اصلاحات-جنبش یا اصلابش درآمده است – مثلا در سال های ۷۶، ۸۸ و ۹۲ – توفیقات محسوسی در پیشروی به سوی دموکراسی حاصل شده است. اصلابش، اصقلاب نیست. برخی از محققان در تحلیل کنش های جمعی متاخر در تعدادی از کشورهای توسعه نیافته یا کمتر توسعه نیافته، از اصطلاح اصقلاب refolution استفاده می کردند که ترکیبی از واژگان اصلاحات reform و انقلاب revolution است.
در عصری که انقلاب های کلاسیک پایان یافته و زمانی که تکنولوژی های جدید اطلاعات و ارتباطات نوع و ماهیت روابط اجتماعی را دگرگون ساخته است، مطالبات ساختارشکنانه و رادیکال مردم دیگر در اشکال مبارزات رادیکال انقلابی بروز نمی کنند و قالب های جدید مسالمت آمیز و مدنی به خود می گیرند. این روند تا جایی ادامه پیدا می کند که قالب و فرم مبارزه بر محتوای آن نیز اثر گذاشته و تا حد زیادی موجب تعدیل مطالبات رادیکال و نزدیکی آن ها به مطالبات اصلاح طلبانه می شود. این جاست که این اشکال جدید کنش های مدنی در میانه اصلاحات و انقلاب معلق و در نوسان مانده و محققان علوم اجتماعی این کنش های آونگی و دارای تناقض درونی را اصقلاب می نامند. اما به نظر می رسد که اصقلاب نمی تواند توضیح دهنده چگونگی شکل گیری تحولات سه دهه اخیر ایران باشد. می توان برای این کار از مفهوم اصلاحات-جنبش یا اصلابش refovement بهره برد که ترکیبی است از واژگان اصلاحات reform و جنبش movement.
اصلابش در مورد کشورهایی صدق می کند که به مقتضای ساختار دوگانه انتخابی و انتصابی حاکمیت، همواره اصلاح طلبانی درون حکومت متولد شده و پرورش می یابند. این اصلاح طلبان به طور طبیعی به مطالبات مردم نزدیک شده و روابط پیچیده ای با نیروها و جنبش های اجتماعی برقرار می کنند. اصلابش ناظر بر روابط پیچیده ای است که میان اصلاح طلبان داخل حاکمیت و جنبش های اجتماعی شکل می گیرد. این روابط در فرصتگاه های مختلف تاریخی conjunctures و به مقتضای شرایط contingencies آشکار شده و عینیت می یابند.
از این روست که نگارنده، زمان آغاز اصلاحات-جنبش را سال ۵۷ می داند، زیرا اصلابش مولود ساختار حاکمیت دوگانه در قانون اساسی جمهوری اسلامی است. اصقلاب اما ربطی به ساختار دوگانه حاکمیت و حضور اصلاح طلبان درون حاکمیت ندارد و در کشورهایی با حاکمیت یکدست و مطلقه نیز رخ می دهد – مانند مصر.
درحقیقت، ساختار حاکمیت دوگانه هم به تداوم حضور اصلاح طلبان درون حاکمیت کمک کرده و هم موجب تداوم جنبش های اجتماعی شده است. اما وجود این دو پدیده – اصلاح طلبی و جنبش اجتماعی – همیشه منجر به ظهور اصلاحات-جنبش نشده و همیشه خیزش اجتماعی و پیشبرد دموکراسی را به همراه نداشته است. این که چگونه این اتفاق رخ می دهد نیازمند مطالعات گسترده تری است. در بخش دوم این یادداشت به این موضوع پرداخته خواهد شد.
پایان بخش اول
* مطلب فوق را عماد بهاور سال گذشته اندکی پس از انتخابات ریاست جمهوری در زندان نوشته بود که اکنون در سالگرد انتخابات به بازنویسی و به روزرسانی آن پرداخته است. او از پنج سال قبل، حبس خود را در زندان اوین می گذراند.