نگرانی از وضعیت جسمی تاجزاده و مخالفت دادستانی با درمان

۲۷ خرداد ۱۳۹۳

فخرالسادات محتشمی پور در یادداشتی در صفحه فیس بوک خود نوشت:
امروز سه شنبه ۲۷ خردادماه ۱۳۹۳
از بازداشت غیرقانونی همسرجان ۵ سال می گذرد. ۲۳ خرداد این هجران هولناک نامأنوس ۵ ساله شد. انفرادی چند ماهه اول کار رو توجیه کرده بودند برای همه که تکمیل تحقیقات ضروری است از بیم تبانی! اما انفرادی از روز اول اجرای حکم را نه ما بلکه هیچ صاحب فهمی نفهمید چه صیغه ای است؟!
هر چه بود ۵ سال تمام شد و همسرجان باید اواخر اردیبهشت ماه طبق روال سازمان زندان ها رها می شد از بند ظالمان اما نشد و به جایش در ایام مبارک رجبیه دادگاه غیابی گذاشتند و خودشان بریده ها را دوختند و جامه ناساز دیگری بر تن قوه قضا آویختند. و در ایام مبارک شعبانیه و در روزی از روزهای خرداد پرحادثه حکم ننگینشان را به زندانی خاص و گروگان عزیزشان ابلاغ نمودند. همسرجان نه تنها در دادگاه غیرقانونی غیرعلنی شرکت نکرد بلکه به دلیل تشکیل آن از رئیس مثلا عدالت خانه به رئیس دادگاه انتظامی قضات شکایت کرد براساس مستنداتی صرفا حقوقی! این شکایت هم حکماً می رود کنار شکایت از جنتی تا بشود جرم جدیدی کنار جرم شکایت از جنتی در پرونده بعدی دست ساخت سپاهی های دور شده از آرمان های شهدا و ایثارگران مان!
طی روزهای اخیر من به شدت پی گیر پرونده پزشکی همسرجان هستم. هیچ مستندی از جانب سپاه و دادستانی و پزشکی قانونی در دست ندارم اما همه می دانند که او اندکی بعد از عمل جراحی دیسک کمر به زندان فراخوانده شد و همان روز به انفرادی خاصی رفت (یکی از اتاق های حفاظت اطلاعات اوین) آرتروز گردن هم مزید بر دردها بود که در شکنجه گاه سپاه (دو الف) به دلیل دست درازی صاحبان دست های ناپاک تشدید شده بود. مشکل نقرس و سینوزیت مزمن و مشکلات گوارشی ظاهرا خیلی آزار دهنده نیستند یا دست کم گزارشی از این ناحیه توسط زندانی خاص جمهوری اسلامی به ما نمی رسد. اما تاری چشم دقیقا محصول دوره انفرادی غیرقانونی و روزه داری های اعتراضی مستمر اوست که درمانش نیمه کاره مانده و توصیه پزشک معالج برای ویزیت ماهانه در بیمارستان و اقدامات لازم مورد بی اعتنایی محض قرار گرفته است. نوسان فشارخون هم که به شدت برای همه نگرانی ایجاد کرده بود هرچند با دارو کنترل شده اما هنوز پزشک معالج از روند درمان بی اطلاع است چون از زمستان ۹۱ تاکنون درجریان روند معالجات و وضعیت بیماری نیست و توصیه او مبنی بر ضرورت بستری شدن برای تشخیص علت بیماری گویا علیرغم مکاتبات متعدد شنیده نشده و یا خود را به نشنیدن زده اند حضرات مدعی مسلمانی! درد دندان را هیچ کس نیست که چشیده باشد و فراموش کرده باشد ضرورت رسیدگی به بهداشت دهان و دندان و معالجات لازم را. پس از پی گیری های انجام شده پزشکی قانونی ایشان را ویزیت کرده و زحمت کشیده برای این یک فقره مشکل نظر مساعد داده اما نه تنها هیچ گونه اقدامی در این زمینه صورت نگرفته بلکه درخواست پزشک معالج با تعیین وقت هم توسط دادستان مدعی مسلمانی مورد مخالفت قرار گرفته است!
و اما یک خاطره از زندان خودم:
در بازجویی های شکنجه گاه دو الف وقتی بازجو از علاقه من به بیرون رفتن اززندان ناامید شد و اشتیاقم را به بودن در کنار همسرجان هرچند با فاصله ها و موانع بسیار مشاهده کرد، برنامه ترغیب من به بیرون رفتن در دستور کار قرار گرفت. یک روز مادر پیر و بیمارم را مستمسک قرار می دادند و روز دیگر فرزند تنهای محروم از آغوش پدر و مادر و حتی روزی نگرانی و اضطراب فرزندان مجازی ام را به رخ می کشیدند!!! و چون موفق نشدند آخرین برگ برنده را رو کردند: روزی در پایان بازجویی آقای احمدی یا همان آقا عماد که معرف حضور خیلی از دوستان احضار و بازجویی شده توسط سپاه و تیم طائبیه هستند بی مقدمه گفت: می دانی خانم محتشمی که داری در حق همسرت ظلم می کنی؟ من یکه خوردم و پرسیدم من؟ من در حق همسرم ظلم می کنم؟ گفت: بله حتما چون وقتی در زندان هستی کسی نیست کارهای آقای تاجزاده را دنبال کند.
من در خود فرورفتم و در دل برای مظلومیت همسر عزیزتر از جانم گریستم و گفتم خدای مادرم و فرزندم و همه فرزندان مجازی و خاصه خدای همسرمظلومم بزرگ است. همه شان را به او می سپارم. اما این جمله او در همه مدت بازداشت ذهن و فکرم را به خود مشغول داشت تا زمان آزادی که تنها به امید پی گیری وضعیت سلامت او اوین و شکنجه گاهی را که خود عبادت گاهش ساخته بودم، ترک کردم.
بعد از مدتی به آقایان سپاه که آن موقع اندک پاسخ گویی داشتند، گفتم: برای من محرز شد که قرار است این قوم حقیر جان همسرم را ذره ذره بگیرند چون جرأت و جسارت بیش از این را ندارند. کاری هم از دست من برنمی آید پس بهتر است به زندان برگردم اما افسوس که آقایان و شخص آقازاده راه بهتر و کم هزینه تری برای شکنجه من پیدا کرده اند!
تصمیم گرفته ام حالا که کاری از دستم برای حفظ الصحه همسرجان برنمی آید و او نیز به خوبی از این امر آگاه است و دائم به من امید می دهد که همه چیز خوب است و نوید که این روزها سپری می شود، با نوشته هایم دیگران را از وضعیت او و از ظلم هایی که به راحتی نوشیدن یک جام آب یا هر نوشیدنی سهل الوصول دیگری انجام و فورا انکار می شود، مطلع کنم. تا رسالت خود را انجام داده باشم و نزد وجدان خویش خجل نمانم.
امروز در صفحه فیس بوکم این استاتوس را گذاشتم:
یک شنبه ۲۶ خرداد: مخالفت دادستانی با اعزام همسرجان به دندانپزشکی علیرغم تشخیص پزشک خودش و پزشکی قانونی
دوشنبه ۲۷ خرداد: در میان گذاشتن شرایط همسرجان با تعدادی از حقوق دانان و حیرت آنان از این همه بی قانونی و حیرت بیشتر من از این همه ناآگاهی دوستان که این همه نوشتار و گفتار آگاهی بخش به گوششان نمی رسد و قرائت نمی شود.
کارمان سخت تر شد.
باید روزانه نویسی را شروع کنیم به حول و قوه الهی همین جا بازنشرش با شما همراهان همیشه مهربان!
یا علی مدد