هموطن، انتقاد کن!

۳۱ خرداد ۱۳۹۳

کلمه – مرتضی کاظمیان:
حسینیه ارشاد امسال هم اجازه‌ی برگزاری مراسم سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی را نیافت؛
تجمع گروهی از زنان علاقه‌مند به تماشای مسابقه‌ی والیبال تیم ملی ایران، با خشونت نیروهای انتظامی و امنیتی و ویژه، سرکوب می‌شود؛
عبدالحسین هراتی از کنشگران مدنی دغدغه‌دار آزادی و دموکراسی و علاقمندان به دکتر شریعتی، که چند ماه پیش به ایران بازگشته بود، بازداشت و روانه‌ی اوین می‌شود؛
سراج‌الدین میردامادی، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب از پس چند هفته همچنان در انفرادی محبوس است؛
مهناز محمدی، هنرمند مستندساز و از فعالان حقوق زنان، برای اجرای حکم پنج سال زندان، با وجود ابتلا به بیماری سخت، روانه‌ی اوین می‌شود؛
ریحانه طباطبایی، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب نیز چون محمدی، برای تحمل حکم محکومیت، بازداشت می‌شود؛
شماری از اعضای فعال و جوان جبهه مشارکت، همچنان مورد احضار و تهدید قرار می‌گیرند؛ جلال محمدلو دچار حبس می‌گردد؛
بعضی از فعالان ملی ـ مذهبی هنوز احضار و تهدید می‌شوند که «فراموش نکنید! چیزی عوض نشده!»؛
دادگاه انقلاب هنوز ـ زیر درخواست بازجوها ـ احکام سنگین و باورنکردنی علیه کنشگران مدنی و سیاسی، صادر می‌کند؛
و در چند هفته‌ی اخیر بعضی از فعالان کارگری و اعضای سندیکاها احضار و تهدید و حتی بازداشت شده‌اند؛
اینها تنها برخی از رویدادهای این روزهای ایران، زیر سرفصل‌ وضع سیاسی ـ امنیتی است.
هم‌زمان با این رخدادها، گروهی از کنشگران مدنی در شبکه‌های اجتماعی آنلاین فعال شده‌اند و مخاطبان را به پرهیز از «غر زدن» تشویق می‌کنند؛ برخی از دل‌سپردگان به قوه مجریه، «تشکر» دائم را ترویج می‌دهند؛ و برخی نویسندگان و فعالان سیاسی بر طبل «محافظه‌کاری» و «عمل‌گرایی» و «واقع‌گرایی» محض می‌کوبند.
به تصویر کشیدن «وضع مطلوب» در زمانه‌ای که شهروندان ایرانی خود با پوست و استخوان، واقعیت‌ها را درک و لمس می‌کنند، معلوم نیست که چه نسبتی با رعایت حقیقت پیدا می‌کند.
سلطه‌ی «پراگماتیسم» و عمل‌گرایی محض و «لیبرالیسم» و «راست»، «بینش انتقادی» را به تمسخر می‌گیرد و طرد می‌کند. همه‌چیز در خور «تشکر» (مچکریم) است. نقد و انتقاد و تغییرخواهی، «غرغر» و «نق‌نق» کردن و در خور مواخذه تبلیغ می‌شود. از این منظر، دیگر حتی به فدراسیون فوتبال کفاشیان هم نمی‌توان ـ و نباید ـ انتقاد کرد!
«واقع‌بینی» جای خود را به «واقع‌گرایی» و تمکین به «واقعیت مستقر» می‌دهد. از این زاویه، هرچه مستقر است خوب است، در خور وضع ماست، سزاوار تلاش برای تغییر نیست، کوشش برای «تغییر»، آرمان‌گرایانه و رویاپردازانه است، رادیکال است، حتی انقلابی است!
از این منظر، اگر راهی برای «اصلاح» هست، از درون مناسبات و وضع مستقر و میدان بازی‌ای است که حکومت تعریف می‌کند. موسوی و کروبی و رهنورد هم به خطا رفته‌اند که «ایستاده‌اند»، زندانیان سیاسی دیگر نیز.
از پشت عینک یاد شده، تکیه به «نیروی اجتماعی» و تلاش برای تقویت و گسترش جامعه مدنی و ارکان‌اش (و نیز جنبش‌های اجتماعی)، تندروی است، زیاده‌روی است، غیرواقعی و افراط است.
پراگماتیست‌ها و عمل‌گراهای محض، از منتهی علیه راست، واقع‌گرایی و محافظه‌کاری تثبیت شده در برخی جوامع دموکراتیک را در ایرانی تبلیغ و تکثیر می‌کنند که از نظامی اقتدارگرا در رنج است. طنز تلخ آنجاست که اتفاقا واقعیت‌های سیاسی در ایران را نادیده می‌گیرند. «آرمان‌گرا»یی را با با تقلیل و تخفیف، تحقیر می‌کنند. دغدغه‌ی عدالت و انصاف داشتن، می‌شود «چپ»گرایی فرسوده و خارج از زمان. کدام زمان؟ زمانی که با ساعت نروژ و سوئد و فنلاند کار می‌کند.
بماند که متاسفانه ارزیابی دقیق و روایت درستی از همین «ساعت»ها هم بدست نمی‌دهند. آنجا که در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته و غربی، سندیکاها و اصناف و احزاب و نهادهای مستقل مدنی، بزرگ‌ترین واسطه برای اعمال فشار بر دولت محسوب می‌شوند. کریدوری برای چانه‌زنی با حکومت. کدام حاکمان؟ آنها که برآمده از انتخابات آزاد، سالم و منصفانه، «منتخب» واقعی خود مردم هستند.
و اینجا در ایران، نظام اقتدارگرا نادیده گرفته می‌شود؛ دستگاه قضایی غیرمنصف و سپاه قدس و اطلاعات سپاه دیده نمی‌شود؛ صداو سیما و شورای نگهبان و تریبون‌های تبلیغاتی نمازجمعه و گروه‌های فشار در ارزیابی‌ها به حاشیه می‌رود؛ و فراتر، حتی انتخابات غیرآزاد و ناسالم، به پستو رانده می‌شود، و خروجی این وضع، در خور تایید و «تشکر» پیوسته توصیف و تبلیغ می‌گردد.
دغدغه‌داران وطن‌دوست و پیگیران گذار به دموکراسی در ایران اما نسبتی واقع‌بینانه و منصفانه با وضع موجود برقرار می‌کنند. حمایت از دولت اعتدال تا آنجا که به گسترش دموکراتیزاسیون و تقویت جامعه مدنی بیانجامد (چه در مناسبات بین‌المللی چه در حوزه اقتصاد چه در حمایت از توسعه فرهنگی و سیاسی) مفروض است. اما این همراهی نافی طرح مطالبات دموکراتیک و پیگیری تحقق حقوق مدنی و اساسی نیست. این همدلی، دادن «چک سفید امضا» به دولت بنفش نیست. و به شکلی مفروض، این حمایت از رویکردهای اثباتی دولت اعتدال، نافی تداوم انتقاد و اعتراض به نهادهای اقتدارگرا و باندهای تمامیت‌خواه و جریان راست افراطی نیست.
فهرستی اولویت‌دار از خواسته‌ها، پیش چشم ما گشوده است. فهرستی که در صدر آن، آزادی رهبران و زندانیان جنبش سبز قرار دارد؛ آزادی و امنیت احزاب و مطبوعات و نهادهای مدنی نیز.
راه درازی وجود دارد تا زمانی که بخواهیم «مدافع وضع موجود» شویم. بماند که هیچ کنشگر مدنی، «مدافع تام و تمام وضع موجود» نیست؛ «وضع مطلوب» را می‌جوید و تغییر و بهبود را می‌طلبد. اگر جز این بود، این همه سندیکا و نهاد مدنی در نروژ و سوئد و دانمارک ضرورتی نداشت.