مرتضی الویری عضو ستاد انتخاباتی مهدی کروبی در انتخابات ۸۸ پیشنهاد می دهد که رهبری با تشکیل کمیتهای مرضی الطرفین و مورد توافق دو طرف دعوای سال ۸۸، مساله حصر را حل کند و پرونده اختلافات سیاسی پنج سال اخیر را برای همیشه ببندد.
به گزارش کلمه، الویری با نقد این تحلیل که دولت ابتدا به مسائل اقتصادی برسد و سپس به سراغ مشکلات سیاسی برود، اصلاحات در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در هم تنیده می داند و از قوه قضاییه به خاطر آنکه به وظایفش در قبال تخلفات احمدی نژاد عمل نکرده، انتقاد می کند.
وی که با انصاف نیوز گفت و گو کرده، معتقد است که دو جریانی که در سال ۸۸ مقابل هم قرار گرفتند، هردو متعلق به نظام و مدافع منافع ملی هستند و از این رو راه حلی جز گفت و گو و تفاهم برای حل این معضل وجود ندارد.
او که خود از زندانیان سیاسی سال ۸۸ بوده، با یادآوری پیشنهاد خود به رهبری مبنی بر ارجاع حل معضل سیاسی به مجمع تشخیص مصلحت نظام، تصرح می کند: مسائل باقیمانده از اتفاقات ۸۸ و در راس آن مسالهی حصر آقایان کروبی و موسوی، در چارچوبهای قانونی قابل حل و فصل نیست. باید از طریق یک مرجعی فراتر از کانالهای قانونی موجود به آن پرداخته شود.
متن کامل این گفت و گو در پی میآید:
چگونه میتوانیم سطح منازعهی باقی مانده از سال ۸۸ را کاهش دهیم، آیا میتوان زمینهی گفتگو را فراهم کرد؟
به نظرم ما گریزی از این نداریم و تنها راه راه گفتگو و تفاهم است، علتش این است که دو جریانی که در سال ۸۸ در مقابل هم قرار گرفتند هر دو متعلق به این نظام هستند و هر دو از منافع ملی حمایت میکنند و سوابق آنها هم نشان میدهد که دارای چنین انگیزهای هستند، لذا در جریان ۸۸ دو جریان ملی و ضد ملی و یا دو جریان مذهبی و ضدمذهبی در مقابل هم قرار نگرفتند که ما تصور کنیم راه حلی برای منازعه و تقابل وجود ندارد. هر دو مدافع منافع ملی و موافق حفظ ارزشهای دینی بودند. در چنین شرایطی، راهی که باقی میماند این است که باب گفتگو را باز کنیم و مسایل را حل کنیم. بارها هم این مساله توسط کسانی که متعلق به هیچ کدام از دو حوزهی تخاصم نبودند، یعنی نه متعلق به جنبش سبز بودند و نه متعلق به جریان مقابل، و میانه بودند این پیشنهاد را دادند اما ذهنیتی که متاسفانه در برخی افراد وجود داشته اجازهی چنین تعاملی را سلب کرد.
در دو طرف مخالفینی بودند؛ یعنی در میان حامیان مهندی موسوی و آقای کروبی هم این گفتگو مخالفینی دارد و میگویند که به جایی رسیدهایم که نمیتوان گفتگو کرد.
جزم گرایی در هر طرفی محکوم است و راه تعامل را میبندد. ما باید این مطلب را بپذیریم که در تعامل و گفتگو بایستی مقداری از ایدهآلهایمان پایین بیاییم تا طرف مقابل هم از ایدهآلهای خودش پایین بیاید. اصلا زندگی جمعی هم بر همین مبنا شکل میگیرد، اگر هر کسی بخواهد بر اساس آرمانها و سلیقههای شخصی خودش حرکت کند، نه زن و شوهری میتوانند با هم زندگی کنند و نه اهالی یک محل میتوانند روی خوش داشته باشند و نه در مقیاس ملی و کشوری روی سعادت میبینند.
وقتی فرد از تنهایی درآمد و خواست با چند نفر زندگی کند، در همان قدم اول به صورت نانوشته باید بپذیرد که این زندگی جمعی به او دیکته خواهد کرد که از خودخواهیها و خودپسندیها و توجه به ایدههای شخصی خودش دست بکشد تا متقابلا امتیازهای دیگری را کسب کند.
این حرف درست است اما شما یا دیگرانی در این سالها تلاش کردید که چنین گفتگوهایی را شکل بدهید، حتی به طور غیررسمی؟
تلاشهای فراوانی شد، اما ممکن است که در خیلی از مقاطع همان موضعی که ما تصور میکنیم از روی تعامل است اما طرف مقابل این را تعامل و روی تفاهم تلقی نکند. من وقتی اتفاقاتی که در این سالهای گذشته افتاده را مرور میکنم، میبینم که تلاشهای زیادی از ناحیهی برخی از دلسوزان انجام شده، مکاتباتی صورت گرفته، نشستهایی در خانهها یا جاهای مختلفی صورت گرفته ولی معمولا افراد تندرو و انحصارگرا در هر طرف که قرار داشته باشند، میتوانند تمام تعاملات و تفاهمها را به هم بریزند. این درست مانند آن است که شما یک سوپ یا آش خوبی را میپزید ولی کافی است که ناخالصی در داخل آن بیافتد و تمام آن را آلوده کند.
ما گرفتار افرادی هستیم که نان آنها در عدم تفاهم و حیات آنها در تخاصم جریانات است. حتی بعضی از آنها افتخار هم میکنند و میگویند که نان ما در دعواست. یعنی این هم در حوزهی اقتصاد وجود دارد که ناشفاف بودن و بیمار بودن اقتصاد، افرادی را میلیاردر میکند، هم در حوزهی سیاست و فرهنگ و مسایل اجتماعی وجود دارد. یعنی کسانی هستند که از این تخاصمها و تقابلها بهره میگیرند، بنابراین به دنبال خصم آفرینی یا تفرق آفرینی هستند و نه تنها دنبال تلطیف و حل شدن مسایل پیش نمیروند، بلکه به سمت تخاصم میروند و همهی ابزارها را به کار میگیرند.
آیا میتوانید به برخی از آن دیدارها و جلساتی که برای گفتگو شکل گرفته اشاره کنید؟
من به دلیل این که بسیاری از اینها امانت است و افراد تمایلی ندارند که نامشان آورده شود، بنابراین فکر نمیکنم که بتوانم در قالب یک مصاحبه بیان کنم، طبیعتا اگر یک روزی خودشان بخواهند، این کار را انجام خواهند داد ولی به طور مشخص میتوانم از چهرههایی نام ببرم که متعلق به هیچ کدام از این دو آوردگاه یا دو جریان متقابل نبودند ولی متاسفانه تلاشهای آنها هم نتوانست به نتیجهای برسد. چهرههایی مانند آقای هاشمی رفسنجانی، آقای ناطق نوری، آقای حسن خمینی، … اینها چهرههای فراجناحی هستند، نه متعلق به اصولگراها و نه متعلق به اصلاح طلبان هستند، نه متعلق به جنبش سبز سال ۸۸ و نه متعلق به آن دیدگاه و طرز تفکر مقابل آنها. اینها تلاشهای زیادی هم کردند، نشستهای زیادی هم با طرفین داشتند ولی متاسفانه نتیجهی مطلوب حاصل نشد.
امثال آقای عسگراولادی هم …
بله، من یادم رفت اسم ایشان را بیاورم. خدا رحمت کند آقای عسگراولادی هم علی رغم اینکه در بطن جریان اصولگرایان قرار داشت و علی القاعده میبایست از مواضع آنها حمایت کند، اما به دلیل سوابق طولانی که در زندانهای زمان شاه داشت و عمیقا و دقیقا چهرههایی مثل آقای کروبی را میشناخت، و با میرحسین موسوی هم در زمان نخست وزیری میرحسین به عنوان وزیر کار کرده بود و اینها را میشناخت و در کتش نمیرفت که اینها عامل بیگانه باشند، یا تحت تاثیر القائات بیگانه این کار را کرده باشند، لذا شجاعانه آمد موضع گیریهایی کرد که مورد انتقاد بعضی از همفکران خودش قرار گرفت.
همچنان این رایزنیها ادامه دارد و آیا اساسا چنین ارتباطی را لازم میدانید؟
به هر حال بدون اینکه بخواهم وارد موضوع بشوم اتفاقاتی که سال ۸۸ افتاد طرفداران و حامیان نظام را و یا به تعبیر دیگری کسانی که به هر حال هر گونه فعالیت و تغییرات آینده را در چارچوب نظام جستجو میکردند، متاسفانه اتفاقات سال ۸۸ اینها را به دو نیمه تقسیم کرد. تقسیمی نه به صورت دو بال برای رشد جمهوری اسلامی و کشور، بلکه به عنوان دو جریانی که هر کدام دنبال حذف طرف مقابل بودند و هر کدام طرف مقابل را مضر به منافع ملی تعبیر میکردند. این وضعیت، لطمات سنگینی برای کشور وارد آورد. درست است که رفتارهای بیخردانهی احمدینژاد و مدیریت او صدمات زیادی به کشور زد و اقتصاد ایران را زمینگیر کرد به نحوی که در دو سال متوالی ما علی رغم داشتن درآمد نجومی نفتی، با رشد منفی اقتصاد مواجه بودیم ولی یکی از عوامل همین لطمات مدیریتی که بر کشور وارد آمد و فشارهای خارجی که به کشور تحمیل شد، عاملش را باید در همین تخاصمات و لرزهی سال ۸۸ و پس لرزههای بعد از آن جستجو کرد. بدون تردید اینها لطمات زیادی زده است و به هر صورتی که ما بتوانیم در جهت تلطیف آن پیش برویم پسندیده است.
برای انتخابات آینده، اگر در همین وضعیت بمانیم، سطح منازعهی دو جناح را چگونه پیشبینی میکنید؟
اگر بسترهای قانونی شفافی تعریف نشود و هر کسی از ظن خود قانون را تفسیر کند و افرادی که خودشان را باور دارند و میدانند که برای منافع ملی میخواهند کار کنند، احساس کنند که جریان مقابل در حال حذف آنهاست و حقوق آنان را نادیده می گیرد، اگر چنین شرایطی وجود داشته باشد طبیعتا هر انتخاباتی میتواند باز هم بنزینی باشد بر آتش خصومت ها. برای همین هم هست که شما خیلی مواقع میبینید که بعد از هر گونه انتخاباتی تشنج و تنش در یک حوزه یا کل کشور تا مدتها باقی میماند.
اما در مقاطعی که ساز و کارها درستتر انتخاب میشود، می بینید که این تقابلها وجود ندارد. مقایسهای بکنیم بین آنچه سال ۸۸ اتفاق افتاد و آنچه سال ۹۲ اتفاق افتاد. سال ۸۸ هنوز تنشهایش باقی است، ولی انتخابات سال ۹۲ این گونه نیست. علت این را باید در آن ساز و کارهای قانونی جستجو کرد که در یکی درست رعایت شد و دیگری درست رعایت نشد که نمیخواهم وارد جزییاتش بشوم.
انتخابات آینده هم همینطور است، اگر انتخاباتی شفاف باشد و رای مردم حق الناس تلقی شود و مردم احساس کنند که یک انتخابات سالم و بی غل و غشی برگزار شده، و شورای نگهبان در ردصلاحیتها دقت کند که افراد با صلاحیت و با کیفیت به بهانههای واهی از صحنهی رقابت خارج نشوند، اگر چنین اتفاقی بیافتد طبیعتا امید جوانه خواهد زد و ما دیگر گرفتار تشنجها نخواهیم بود و همدلی و همفکریها بیشتر میشود و شاید در همین مسیر و بستر، زخمهای ناشی از اتفاقات سال ۸۸ هم ترمیم شود. ولی اگر خدای ناخواسته عکس این باشد و مردم احساس کنند که افراد با کفایت ردصلاحیت شدهاند، و یا احساس خوبی به روند برگزاری انتخابات نداشته باشند، آن وقت است که طبیعتا شکافها بیشتر خواهد شد و نمکی خواهد بود بر احساس آنها از سال ۸۸٫ لذا باید منتظر بود که ببینم چگونه میشود.
شما میگویید که باید منتظر بود اما آقای آیت الله جنتی به این مضمون گفته است که باید در یکی دو سال آینده منتظر اتفاقاتی باشیم که شاید از «فتنهی ۸۸» هم بدتر باشد.
خب این مشکل جدی است که تمام دوستان ما با آقای جنتی دارند. یعنی ما به دنبال باز شدن فضا، باز شدن چتر جمهوری اسلامی و در بر گرفتن همهی دلسوزان نظام هستیم ولی متاسفانه آقای جنتی دنبال این است که این چتر را به جای این که فراگیر و گسترده کند، جمع کند و تعداد بیشتری را از این حوزه خارج کند.
در خیلی از کشورها دو حزبی هستند یا حداقل دو حزب اصلی دارند، ما هم دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا داریم، اما اینها انگار ساخته شدهاند برای منازعه! تصور میکنید که چه باید کرد که هر کدام از این دو جناح خود را به صورت حزبی با دیدگاه روشن و مشخص تعریف کنند برای رقابت و پیشبرد کشور به سمت موفقیتها و توسعه؟
در خیلی از کشورها احزاب حقوقشان از نظر قانونی تبیین شده است، اما در کشور ما متاسفانه در برخی از موارد میبینیم که جریانی که روی کار میآید احساس میکند که تمام تریبونها را او باید در دست داشته باشد و بقیه را به حاشیه میراند. شما عملکرد صداوسیما را ببینید. رسانهای که باید همه را دربر بگیرد، تریبونی شده برای یک جریان خاص و با یک سلیقهی خاص.
من فراموش نمیکنم در زمانی که سفیر ایران در اسپانیا بودم، در یک مقطعی حزب پاپیولار حاکم بود و اواخر دورهی من حزب سوسیالیست حاکم شد. اما در همان زمان که حزب سوسیالیست حاکم شد موقعی که از رسانهی ملی بحثی از ناحیهی این حزب صورت میگرفت به همان میزان وقت میدادند به حزب رقیب که دیدگاهها و نظرات خودش را مطرح کند. ولی در کشور ما مشاهده کنید، بسیاری از افرادی که از نظر دیدگاه و سلیقه مغایر با آنچه که یک جریان فکری میاندیشد نظر میدهند، تریبونهای عمومی کاملا از آنها دریغ میشود، نه اجازه پیدا میکنند که در رسانهی ملی حرفی بزنند، نه در تریبونهای نماز جمعه به اینها تریبون داده میشود.
این وضعیت موجب میشود که در برخی دلسردی به وجود میآید، در برخی از افراد هم کینه رشد پیدا میکند، به جای محبت و عشق و صفا و همدلی. یعنی آن فردی که حس میکند که دهانش را بسته اند و اجازهی حرف زدن و بیان نظراتش را نمیدهند، او احساس انفجار میکند و این انفجار انفجار فیزیکی نیست، انفجار روحی روانی است که اثراتش را بر جامعه اگر از انفجار فیزیکی بیشتر نباشد کمتر نیست. در متون اخلاقی داریم که زخم شمشیر با گذشت زمان التیام می یابد اما زخم زبان نه. شما آثار تخریب چهره های خدمتگزار و خون دل خورده این نظام در رسانه های ملی و عدم امکان دفاع از خود را دست کم نگیرید. تخریب سرمایه های انسانی از سرمایه های اقتصادی زیانبارتر است.
راه حل مسالهای مثل صداوسیما چیست، آیا صرفا بیان درخواستهای ما و تاکید ما در رسانههاست و یا راه حلی هم شاید بتوان برای آن پیدا کرد؟
راه حل قانونی دارد، فکر میکنم اگر علی رغم نواقص خیلی زیادی که قانون اساسی ما دارد ولی همین قانون اساسی میتواند یک تکیه گاه خیلی خوبی باشد و اگر بر مبنای همین قانون اساسی اجازه داده شود که گروههای مختلف نظراتشان را بدهند، گردهمایی داشته باشند، تریبونهای مختلف در اختیار آنها وجود داشته باشد، صداوسیما هم به مفهوم واقعی زیر نظر سه قوه اداره بشود و از انحصارگرایی بپرهیزد، تمام این مسایل حل میشود.
خب این هم باز بیان یک نظر است. چطور میتوانید این گفته را به کرسی بنشانید؟ این با چه ابزاری ممکن است؟ به عنوان مثال در حال حاضر قوه مجریه در اختیار جناحی است که جنابعالی در آن هستید، آیا آقای رییس جمهور امکان آن را دارند که بر صداوسیما تاثیر بگذارند؟ آیا برنامهای برای این قضیه دارند؟
من اطلاعی ندارم و سوالی هم از ایشان نکردهام، ولی میگویم اگر ما بخواهیم متوازن جلو برویم و متعادل حرکت کنیم و جامعه از حالت افراط و تفریط بیرون بیاید و روال منطقی خودش را پیش بگیرد، راهش این است که افراد و حتی اقلیتها از حقوق خودشان برخوردار باشند. حتی اگر بپذیریم که جریانی که الان بر صداوسیما و برخی از رسانهها دست انداخته، اکثریت باشند که مطلقا نیستند و به اعتقاد من یک اقلیتی هستند، اما حتی اگر اکثریتی هم میبودند اجازه نداشتند که این انحصار را اعمال میکردند و حقوق بقیه را تضییع میکردند.
وای به این که الان بسیاری از افراد و اکثریت مردم طور دیگری فکر میکنند اما اجازهی بروز و ظهور ندارند. همین الان اگر از مردم نظرسنجی بشود و بگویند که آیا شما موافق هستید و تمایل دارید که ربنای شجریان موقع افطار پخش بشود، شما فکر میکنید که مردم چه رایی خواهند داد؟
شما چه فکر میکنید؟
من فکر میکنم ۹۰ درصد مردم آن نوای شورانگیز و دلانگیز شجریان را بر چیزهای دیگر ترجیح میدهند ولی صدا و سیما از مردم دریغ میکند. میخواهم بگویم که حتی آن دیدگاهی که الان هست اکثریت ندارد ولی من میگویم که حتی اگر اکثریت هم میداشت از نظر قانون اساسی اجازه نداشت که جلوی بیان دیدگاههای دیگر را از این تریبون بگیرد.
باز هم الان شما شعار میدهید و میگویید که «خوب است طبق قانون عمل بشود …»، اما آیا ابزاری برای اعمال این خواسته دارید یا میتوانید به دست بیاورید؟
ببینید اینها یک سیکل باطلی هست که ما گرفتار آن هستیم، ابزار آن علی القاعده قوهی قضاییه است. قوهی قضاییه وظیفه دارد که پاسدار قانون باشد و جریانات قانون شکن را به موجب اعتراضی که میشود از کارهای غیرقانونی برحذر بدارد. ولی من احساس میکنم که قوهی قضاییه وظیفهی خودش را انجام نمیدهد. شما نگاه کنید که در دورهی آقای احمدینژاد، در طول یک سال فقط ۲۰۰۰ تخلف از قانون بودجه مصوب مجلس انجام شد، اما چند نفر را قوهی قضاییه دراز کرد و با آنها برخورد کرد؟ تخلفات چند صد میلیاردی و پر حجم انجام میشود، ولی میبینید که برخوردهای لازم صورت نمیگیرد. به نظرم قوهی قضاییه است که بایستی در مقابل هر گونه تخلف قانونی بایستد. به عبارت دیگر ما بایستی برگردیم به قانون اساسی و قوانین موضوعهی دیگر و البته قوانین شفاف و روشن و بدون تاویل و توجیه.
آقای رییس جمهور هم وظیفهی اجرای قانون اساسی را دارند.
خب میدانم، ایشان هم وظیفه دارند منتها تمام ابزارها در اختیار ایشان نیست. آن ابزار اساسی، مثل صداوسیما که در اختیارشان نیست، نه نیروهای مسلح در اختیارشان هست، نه قوهی قضاییه. رییس جمهور در یک محدودهی خاصی میتواند اعمال نظر کند.
آیا تصور میکنید که آقای رییس جمهور در این مسایل وارد شود و حداقل در تعامل با دیگر نهادها تلاش کند برای احقاق این حقوق؟
من تصور میکنم که رییس جمهور دو اولویت سیاست خارجی و حل مشکلات اقتصادی را در دستور کار خودش قرار داده و احساس میکند که ورودش در حوزههای دیگر ممکن است که به آن اولویتها صدمه بزند. البته من با این برداشت موافق نیستم. به عبارت دیگر من تصور میکنم که حل مشکلات اقتصادی و مسایل بین المللی هم در گرو حل مسایل اجتماعی و فرهنگی جامعه است. اما آقای رییس جمهور بر این باور است که باید هر چه زودتر مشکل تحریمهای بین المللی و مسایل هستهای را و همچنین مسایل معیشتی و اقتصادی را حل کند. ایشان تصور میکند اگر وارد مقولات سیاسی و اجتماعی شود و در آن زمینهها موضع گیریهای شفافتری داشته باشد ممکن است که چوب لای چرخش بگذارند و از حل مسائل اولویت دار باز بماند.
یعنی تصور میکنید که راهی که رییس جمهور در پیش گرفته شاید با شکست مواجه بشود؟
من چنین تصوری ندارم ولی فکر میکنم که سرعت حل مساله را پایین میآورد. به عبارت دیگر فکر میکنم که اگر اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با هم جلو برود، زودتر جواب میدهد تا اینکه ما بخواهیم به عنوان مثال مسایل اقتصادی را حل کنیم و بعد به سراغ دیگر مسایل برویم. اینها به هم تنیده هستند.
یکی از مسایل داخلی که قاعدتا مدنظر شما هم هست، حل مسالهی باقی مانده از ۸۸ در مورد اشخاص مشخصی مثل آقای مهندس موسوی و آقای کروبی است. به نظر شما برای حل این مساله، چه دولت و چه کسانی که هوادار آنها هستند چه راهی دارند؟
مسالهی اتفاقات سال ۸۸ پیچیده شده، برخی پیشنهاد محاکمهی آقای میرحسین موسوی و کروبی را میدهند، البته در کنارش میگویند که آقای احمدینژاد هم باید محاکمه شود. در دیداری که سال ۸۸ بعد از انتخابات با مقام رهبری داشتیم، من در آنجا پیشنهاد دادم که رهبری از اختیارات بند ۸ اصل ۱۱۰ قانون اساسی از طریق ارجاع به مجمع تشخیص مصلحت نظام یا هر مرجعی که خود بخواهد استفاده نماید. زیرا این مشکل اولا یک معضل نظام بود چرا که دو جمعیت وفادار به نظام را در مقابل هم قرار داده بود ثانیا از طریق عادی قابل حل نبود زیرا شورای نگهبان به دلیل حمایت علنی هفت نفر از اعضایش از احمدی نژاد خود را در یک طرف منازعه قرار داده بود. اکنون هم بر این باور هستم که مسائل باقیمانده از اتفاقات ۸۸ و در راس آن مسالهی حصر آقایان کروبی و موسوی، در چارچوبهای قانونی قابل حل و فصل نیست. باید از طریق یک مرجعی فراتر از کانالهای قانونی موجود به آن پرداخته شود. به عنوان مثال کمیتهای میتواند تشکیل شود، کمیتهای مرضی الطرفین و مورد توافق که به این مساله بپردازد و این پرونده را برای همیشه ببندد.
چنین کمیتهای چه ویژگیهایی میتواند داشته باشد، چه کسانی برای چه کاری؟
این کمیته میتواند ترکیبی داشته باشد که هم طرفین دعوای سال ۸۸ روی آن کمیته توافق داشته باشند و هم مورد قبول رهبری باشد؛ یک همچنین ترکیب سه جانبهای.
برای حل سیاسی مساله؟
بله برای حل آن معضل. گفتم که آنچه در سال ۸۸ اتفاق افتاد یک جریان آن را فتنه میداند و یک جریان آن را جنبش سبز میداند. یک جریان آن را ارزشی و مدافع حقوق ملی میداند و یک جریانی دیگر آن را یک خیانت میداند و اینها کاملا متفاوت با یکدیگر هستند. بنابراین بایستی آن مرجعی که میخواهد این را حل و فصل کند اولا مورد قبول دو طرف باشد، ثانیا رهبری نظام هم به عنوان کسی که از نظر قانون اساسی بالاترین جایگاه را دارد بتواند بر آن صحه بگذارد و آن را تایید کند.
از تلاشهای آقای روحانی در این زمینه خبر دارید؟
نخیر بی اطلاع هستم، اما میدانم ایشان پیگیر موضوع بودند و هستند.
دربارهی وضعیت آقای کروبی و آقای موسوی خبری دارید؟
نه، بی اطلاعم.
مرتضی الویری: رهبری با تشکیل کمیته مرضیالطرفین، مسائل باقیمانده از سال ۸۸ را حل کند
۱ شهریور ۱۳۹۳