با «تحلیل‌های گیوتینی» راه به جایی نمی‌بریم

۱ شهریور ۱۳۹۳

کلمه – گروه سیاسی:

پس از انقلاب فرانسه کاربران “گیوتین” توضیح می دادند که این دستگاهی است که قد انسان ها را به اندازه یک سر کوتاه می کند. این نکته مشهور تاریخی حالا بهترین توصیفی است که می توان از برخی تحلیل های سیاسی کرد که می خواهند رایج شوند.
آنهایی که نگاهی به تاریخ سیاسی ایران و فراتر از ایران داشته اند، می دانند که دوران پسا کودتا عموما ویژگی هایی دارد که می توان آنها را در مقاطع مختلف تاریخی تشخیص داده و ردیابی کرد. یکی از این ویژگی ها هم بروز و یا خلق جریانات سیاسی خاصی است که حاصل دو چیزند: حذف و سرکوب نیروهای ضد کودتا و نیاز همیشگی حاکمیت به مشروعیت از طریق نمایش رقابتی امن.
سالهایی پس از انقلاب مشروطه و در حالی که هنوز مهمترین رجال نهضت و آزادی خواهان آن دوره حاضر بودند، با وقوع کودتای رضاخانی با همراهی سید ضیاء – روزنامه نگار جوانی که می خواست رجال را کنار بزند – عده ای هم از روشنفکران پیدا شدند که خسته از “معرکه پر آشوب مشروطه” برای آنکه مملکت به سامانی برسد و خودشان هم البته به امور بروکراتیک شان برسند و در این عرصه به ملت خدمت کنند، پشت سر شاه جدید رفته و ارزشهای نوین دوره پهلوی را با درس گرفتن از رفتارهای تند و افراطی مشروطه چیان، تبیین کردند. روزنامه درآوردند و حزب ایران نو و ترقی ساختند و البته شماری از خوش انصاف های آنان دست آخر مستقل شدند و البته مورد غضب. نهایتا هم آن شد که در شهریور ۲۰ شد.
تحولات اجتماعی ایران به ویژه در سه دهه ابتدایی سده جاری، گویی شکل گیری نهضت ملی را ناچار کرده بود. مردم ملی گرا شده بودند. مردم حتی در سی تیر جبهه استبداد را به عقب نشینی وادار کردند. اما بازهم کودتا کار را خراب کرد. تب ۲۸ مرداد و شهادت دکتر فاطمی و دادگاه های علنی مصدق که تمام شد، در حالی که پیرمرد، ساکن احمد آباد شده بود و از دیوان عالی کشور چرایی قانونی حصرش را خواستار بود، باز هم جماعتی پیدا شدند که می خواستند از افراط پیشینیان درس بگیرند. راه آنها اما از میان مردم نمی گذشت و به توان نیروی اجتماعی برای اصلاح امور باور نداشتند. خالص ترین آن تلاش ها هم شد دولت امینی، دولتی که به شاه تحمیل شد اما “فکر بروکراتیک و اصلاحات اقتصادی، گسترش ارتباطات و سرمایه گذاری خارجی و ترمیم برخی روابط با دربار” وقتی که عنصر تکیه بر قدرت مردم حذف شد، کاری از پیش نبرد. محمدرضا پهلوی گرچه در بحران و پس از آنکه خیالش از بابت عدم حضور ملیون جمع شد، آنها را شریک قدرت ساخت اما همواره با آن ادبیات به دور از ادب اش، در پستو ایشان را حشراتی می نامید که درپی رفع حاجت، ظاهر می شوند. و البته مشکلات – از جمله مضایق مالی و فشارهای آمریکا – که رفع شد، آن ها را پس زد.
پهلوی ها، چه پدر و چه پسر، دست آخر جان و قدرت بر سر داغ التیام نیافته کودتا گذاشتند تا ثابت کنند نفرین کودتا دامن گیر است. چرا که برای حکومت کردن، آبرو و مشروعیت لازم است. شاید عمده ترین خطای چنین سیاسیونی آن بود که می پنداشتند “واقعه کودتا” را می توان دور زد. خیر! تاریخ را شاید بتوان به دلخواه نوشت اما نمی توان به دلخواه ساخت.
بسیاری گفته اند و می گویند که “آیین گفت و گو راهی است که هنوز در ایران امتحان نشده است؛ بنشینیم و مودبانه – حتی اگر تندروها بگویند چاپلوسانه – سرنوشت مملکتمان را از مسیر عقلانیت، مدارا و گفت و گو بسازیم.” سخنی است متین و راهکاری است برای عاقبت به خیری همگان. لیکن گفت و گو الزاماتی – و نه حتی شروطی – دارد. همین حالا الحمدلله مقامات عالی نظام در پی سالها تنش بین المللی پذیرفته اند که مسیر حل پرونده هسته ای چاره ای جز مذاکره واقعی با مدعی و معرکه گیر اصلی، یعنی دولت آمریکا، ندارد. یعنی به واقع اگر ده ها بیانیه دیگر هم گروه ۷۷ بدهد یا پیمانی با برزیل و ترکیه منعقد شود، کاری از پیش نمی رود. بنابراین خیلی روشن، مذاکره و گفت و گو به عنوان مفیدترین و شیوه واقعا نهایی حل بحران سیاسی – چه خارجی و چه داخلی – باید میان اطراف دعوا صورت گیرد و چنانچه توافقی مستظهر به پشتیبانی ملی شکل گرفت، می توان آن را باور داشت و بدان امیدوار بود. با این حال علی رغم نجابت رهبران و فعالان جنبش سبز، هنوز باوری که در عرصه سیاست خارجی شکل گرفته، در حوزه رسیدگی به بحران های سیاست داخلی ایجاد نشده است.
از این رو واضح است که اگر موفقیت رایزنی های محدود مثلا در حوزه به تعویق انداختن حبسی ۴۰- ۵۰ روزه و یا محرومیتی چند ساله را بخواهیم نشانه ای از گشایش فضا و غفلت بزرگان از لزوم حل بحران براساس گفت و گو، تلقی کنیم و چنین تحلیلی را “نقطه عزیمت” تحلیل خویش سازیم، ره به خطا رفته ایم.
جنبش سبز به مثابه عمده ترین تحرک دموکراتیک و مدرن تاریخ ایران، حاصل یک رشته تحولات و تغییرات در ساختارهای فرهنگی، اقتصادی، هنجاری، اجتماعی و جمعیتی ایران طی سالهای پیشتر از ۸۸ بوده است. این حرکت به علاوه نقطه ای مجرد در تاریخ ما نیست، بلکه نقطه عطفی در امتداد خطی است که نهضت مشروطه، جنبش ملی، انقلاب اسلامی ۵۷ و جنبش دوم خرداد را در پس خود می بیند. هم از این رو به تقلیل تحولات پس از خرداد ۸۸، که هنوز هم هدایتگر فضای سیاسی ایران است، به رد و بدل شدن چند کلمه در یک مناظره و یا حضور فلان و بهمان شخصیت در جلوی دوربین، همانقدر باید به دیده تعجب و تردید نگریست که مثلا به تحلیل هایی که مشروطه را برآمده از اراده سفارت دولت فخیمه، جنبش ملی را حاصل لجبازی ها و پتوی مصدق، انقلاب اسلامی را نتیجه نشست گوادلوپ و جنبش اصلاحات را ناشی از یک خطبه نماز جمعه می دانند.
میل به مشارکت در قدرت و نقش آفرینی سیاسی و نیز معاذیر ناگفتنی، پدیده هایی قابل درک اند، اما ارائه و ترویج “تحلیل های گیوتینی” که بلندای قامت فعالان سیاسی و کنشگران هوادار دموکراسی را به اندازه یک سر کوتاه می کنند تا در کادر و چارچوب فضای رسمی کنونی بگنجند، پذیرفتنی نیست.
جنبش سبز جنبشی پویاست که جامعه مدنی را عرصه فعالیت خود می داند، حتی اگر حوزه عمومی به اندازه خانه هایمان تحدید شود، چه باک که به ما یاد داده اند “خانه هایتان را قبله قرار دهید”.