کلمه – گروه سیاسی:
سخن یکم؛
گفته میشود «ابتکار استراتژیک» عبارت است از پیروز کردن یک نظام متکی به مردم علیه یک قدرت زیادهخواهِ خارجی. «رخداد استراتژیک» نیز عبارت است از پیروزی مردم در ستیز علیه نظام متکی بر حمایت خارجی. بین این دو وضعیت نسبتاً روشن، سناریوهای پرتعدادی وجود دارد که آنها را «ابهام استراتژیک» یا «اغتشاش استراتژیک» مینامند. منظور از اصطلاح اخیر این است که کارگزاران و تصمیمگیران کلیدی یک نظام، اولویتها را نشناسند و روزها را به سیاقی مبهم و مغشوش سپری کنند. در نوشتار حاضر، به دور از کلیه صفبندیهای سیاسی و ملاحظات جناحها، کوشش میشود از جایگاهی کاملاً بیطرفانه، پیامدهای استراتژیک یک حصر برای کلیت نظام جمهوری اسلامی، روایت شود.
سخن دوم؛
صورت مسأله این است که اکنون بیش از ۱۳۰۰ روز است سه نفر از چهرههای سیاسی نامآشنا به نام میرحسین موسوی، دکتر زهرا رهنورد و حجتالاسلام والمسلمین مهدی کروبی به اتهام رهبری معترضین خیابانی سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹، بدون آنکه در دادگاهی صالحه محاکمه شوند، در حصر به سر میبرند و به رغم عوارض جسمی و روحی، ارتباط آنها به شدت کنترل میشود. در توجیه تداوم حصر، عموماً گفته میشود که مجازات آنها بسیار سنگینتر است و نظام با رأفت در حق آنها، حصر را ترجیح داده است، بعضاً هم، شاید از سر شیطنت و مزاح، گفته میشود که نظام برای صیانت از جان آن سه، آنان را محافظت میکند، برای اینکه ممکن است خانوادههای مقتولین آن سالها و میلیونها حماسهساز ۹ دی، آنان را تکهتکه کنند. روایتی هم که اخیراً از زبان رهبری نظام، آیتالله خامنهای، نقل شد، این بود که اگر امام زنده بود با آنها برخورد شدیدتری میکرد، و اگر آنها محاکمه شوند مجازات شدیدتری خواهند داشت. (نقل به مضمون)
سخن سوم؛
در انجام یا ترک هر عملی یا اتخاذ هر تصمیمی، معمولاً استدلال میشود که آن فعل چه عوارضی را دور میکند و چه عوایدی را در پی میآورد. به این قسم تفکر، اندیشه استراتژیک میگویند که طی آن در فلسفهی یک عمل یا انگیزهی حیاتی اتخاذ یک تصمیم بحث میشود. طبق این چارچوب، واقعاً پس از ۱۳۰۰ روز حصر، این رخداد چه عوارضی را از نظام دور کرده و چه عوایدی را نصیب آن کرده است؟ هواداران ادامه حصر چگونه میاندیشند؟ گشایش در حصر و یا آزادی کامل آن سه محصور چه عواقبی برای جامعه ایران خواهد داشت؟ به نظر میرسد هواداران مصمم ادامهی حصر استدلال میکنند که با مسامحه در حق این سه نفر و هواداران آنها، از این پس سنگ روی سنگ بند نمیشود و نظام میتواند با سختگیری در حق معترضین، از این پس، انتخابات را نهادینه کند و چارچوب کنونی را حفظ نماید. باز هم از همین منظر، پایان دادن به حصر، سبب دلسردی هواداران آتشین نظام میشود، قهرمانسازی موسوی و کروبی را در پی میآورد و نظام با امتیاز دادن به معترضین، آنها را نیرومند کرده و به سوی فروپاشی حرکت میکند.
سخن چهارم؛
از منظر استراتژیک یعنی دوختن نگاه به آیندهای که از اکنون آغاز شده، میتوان استدلال دیگر و بهتری نیز طرح کرد و بدون حبّ و بغض، مخاطرات ادامهی حصر برای نظام را نکته به نکته برشمرد:
اولین عارضهی تداوم حصر که محصول فقدان ابتکار استراتژیک و نابلد بودن حرفهی سیاست است، این است که افراد محصور طبق اعلام ستاد انتخابات وقت، دستکم حدود ۱۵ میلیون رأی دارند و باز براساس استدلال متقن، این ۱۵ میلیون نفر را عمدتاً کسانی تشکیل میدهند که در جامعه ایران، مرجع هستند؛ یعنی بینش اینان در شکل دادن به نگاه و برداشت دیگران، مؤثر است. باز اکثر آن پانزده میلیونی که وزارت کشور وقت اعلام نمود، از میان طبقهی متوسط، شهرنشین، اهل هنر و رسانه، دانشگاهی و مستقلاند.
ادامهی حصر، به نحوی بیاحترامی و نفی حقوق و تشخیص آن میلیونها نفر است. از این رو، اکنون که جلب و تقویت رضایت گروههای مرجع جامعه، شرط حیاتی امنیت ملی و کیفیترین راه مأیوسسازی «دشمن» است، تداوم حصر، به نوعی تعمیق آسیبپذیری به جای ترمیم آن است. تاکنون جایی اعلام و تصریح نشده که آن ۱۵ میلیون نفر از رأی خود پشیمان شوند و رأی خود را پس بگیرند. بنابراین، تداوم حصر، سبب انفعال کینتوزانه میلیونها رأیدهندهی مرجع میشود و برای آنان که محمود احمدینژاد را ترجیح نمیدادند، با رفتن شرمآور آن مرد، اکنون این توجه و توقع به نظام معطوف شده است و انتظار ابتکار از نظام و نهادهای کلیدی آن میرود که این سرمایه عظیم ملی را به زوال نبرند.
دومین عارضهی تداوم حصر، برجسته شدن عصبیت بیثمری است که چندی است به جان جامعه رخنه کرده است. به عبارت واضح، خرد عمومی جامعه بر آن است که میرحسین موسوی به دلیل تنگنظری شخصی ِ عدهای قلیل و کاسبی و فرصتطلبی سیاسی عدهای کثیر، ذره ذره تکیده میشود و اندوهی بر وجدان بیدار میلیونها هوادارش میگذارد. بیتصمیمی و بلاتکلیفی آن عدهی قلیل، کار را به جایی رسانده که گویا عاملان حصر خودشان باور کردهاند این سه چهرهی گرفتار در حصر، واقعاً برانداز هستند. از این رو، تداوم حصر و احتمالاً بروز حادثهای پیشبینی نشده بر یکی از آن سه، ضمن نمایش آوارگی استراتژیک، کار را به جایی خواهد رساند که آنگاه، آزادی دو نفر دیگر نه ابتکار که به استیصال ترجمه خواهد شد.
سومین عارضهی تداوم حصر، اثبات و تعمیق فرهنگ مخالفکشی، نخبهستیزی و سرریزشدن آن به جامعه خواهد بود. امروزه، نامآورترین و نیرومندترین نخبگان سیاسی آنهاییاند که با جذب مخالفان و استفاده از ابتکارات آنان، ظرفیت سیاسی جامعه را ارتقا میدهند و شکنندهترینها، کسانیاند که تملق میخرند و عنایت میفروشند. خوب است که افراد کاملاً متوسط را با هراس بیمبنای خود، ستاره نکنیم. میلیونها نفر در ایران امروز حیات دارند که در اردیبهشت ۱۳۸۸ برای رأی دادن به میرحسین موسوی، مردد بودند ولی اکنون او را در حد قدیس و پیامبر راستی و آزادی فرابرده اند.
چهارمین عارضه که بسیار هم مهم است، محروم شدن نظام از امر به معروف و نهی از منکری است که افرادی صالح و مستقل از جمله میرحسین موسوی و مهدی کروبی انجام دادهاند. عقلانیت و انصاف حکم میکند که بیانیههای هجدهگانه موسوی مجدداً مرور شود و نکتههای آن به عنوان آسیبپذیریهای ولو احتمالی نظام وارسی شوند. موسوی از نقض بیطرفی شورای نگهبان به خصوص بعضی اعضای آن سخن میگفت، آیا این حدس موسوی باطل بوده است؟ کافی است ده خطبهی شیخ احمد جنتی که حکم بیست رکعت نماز اقتداکنندگان روز جمعه را دارد، مرور شود. ایشان، از ضرورت استیضاح وزیر علوم دولت حسن روحانی دفاع کرد، آن هم در خطبههای روز جمعه! آیا این امام جمعه موقت که هزاران نفر به عنوان امام عادل اقتدایش کردهاند، بیطرف است؟! موسوی سالها پیش در مورد این نقصها انذار داد اما او را ساختارشکن و جرزن نامیدند و صدای امر به معروف خفه شد. در یک کلام، ادامهی حصر به تداوم آن اشتباهات کمک میرساند و ساختارها را به سمت اصلاحگریزی و کینورزی پرتاب میکند.
عارضهی دیگر هم این است که تصمیم سیاسی، یگانه تصمیمی است که میتواند حیات میلیون ها انسان را نجات دهد یا به زوال برد. یک مهندس معدن، از این توانایی محروم است، یک هنرپیشهی معروف با دهها میلیون هوادار نیز این قابلیت محروم است. نباید فراموش کرد که انسانها یک بار متولد میشوند و امکان تولد دوباره وجود ندارد. از این رو، تصمیم نسنجیدهی یک مرد سیاسی میتواند عمر یکبارهی میلیونها انسان را تباه کند و برعکس، تصمیم سنجیده و بهنگام میتواند حیات و نشاط را به عمر شدیداً زودگذر تعداد پرشماری اضافه کند.
سخن آخر
بعضاً استدلال میشود که مسئولان عالی نظام برای ملاحظهی نیروهای صادق تحت امر خود، از سهلگیری نسبت به موسوی و کروبی معذورند. در این باب نیز گفتنی است عدهی پرشماری در کریدورهای قدرت نظام، «کاسب فتنه» شدهاند و از این رهگذر جاه و مال شگفتانگیزی اندوختهاند. نطقها و نامههای بسیار تند آنها نشان میدهد که اتفاقاً ملاحظاتشان استراتژیک نیست. وقتی نمایندهی پارلمانی که علیالاصول، کلام و سلوکش باید استوار بر قانون و متقن باشد، حکم به اعدام خاتمی یا ممنوعالبیانی او میدهد، نمایندهای که ۹۵ درصد کردار و گفتارش به فرمان غریزه است، البته که نمیتواند مصالح عالیهی نظام و ارزش خون دهها هزار شهید را نگهبانی کند. تمدن و نیرومندی فکری، هرگز به همت کاسبهای تندرو پا نگرفته است.
معروف است که در روزگار امام حضرت امیر (ع)، زنی فرزند پسر زایید. از قضا، این پسر بسیار زیبا و معصومجلوه بود. همین پسر، ده ماهه نشده بود که آوازهی زیباییاش در کوچههای کوفه دهان به دهان گشت. زن دیگری، به ترفندی پیچیده آن فرزند دلربا را دزدید و مدعی شد که خود، او را زاییده است. ولی دعوا را به پیشگاه علی (ع) بردند، ایشان پس از شنیدن ادعاهای طرفین، سه بار از آنها خواست راستگو باشند و عذاب دروغگویان در نزد قادر متعال را از یاد نبرند. حضرت پس از محاجهی بسیار، به دستیارش گفت که شمشیر بیاورد تا آن طفل را نصف کند و سهم هر کدام از مدعیان را عادلانه تخصیص دهد. حضرت شمشیر را برکشید و بالا برد که ناگهان مادر واقعی از فرزندش گذشت و عرض کرد: «او را نکشید، او زنده بماند ولو در دست غیر!» حضرت علی (ع) با مشاهدهی دلواپسی واقعی مادر، حکم به حقانیت او داد و مدعی دیگر را محکوم شمرد.
پیامدهای استراتژیک یک حصر برای حاکمیت
۲۶ شهریور ۱۳۹۳