شاه، مصباح، شهدا و امام شهدا

۲۸ شهریور ۱۳۹۳

کلمه – علیرضا کفایی:
جنجال اخیر خاطره ها، تاریخ را هم ورق زد و بار دیگر اذهان و افکار را متوجه انقلابیون راستین و انقلابیون دروغین کرد. آنچه را که آقای هاشمی رفسنجانی در مورد آقای مصباح می گوید و قرائنی هم برایش ذکر می کند، صحت داشته باشد یا خیر مطلبی است که بنا بر ادعای آقای هاشمی ، رهبری شاهد ماجرا بوده اند که آقای مصباح گفته است “… من این مبارزه را حرام می دانم! به جامعه مدرسین هم گفته ام، مبارزه با شاه حرام است! آقای خامنه ای از او پرسیدند: دلیلت چیه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزه ای که مجاهدین و چپی ها در آن باشند، حرام است! آقای خامنه ای هم به تلخی به او گفته بود: اگر اهل مبارزه نیستی، خب مبارزه نکن ولی لااقل مبارزه را با این حرفها خراب نکن!” آقای هاشمی در ادامه می گوید رهبری از سال ۴۸ تا سال ۵۷ با آن آقا یک کلمه هم حرف نزد.
آقای مصباح یک روز پس از این خاطره آقای هاشمی، خاطرات خود را از آن واقعه گفت و گرچه تلویحاً با ذکر آیه ای از قرآن کریم، هاشمی را دروغگو و گستاخ خواند، اما اصل ماجرا را رد نکرد و پذیرفت که مبارزه را جایز نمی دانست ولی طرف بحث را فقط آقای هاشمی ذکر کرد و ادعا کرد که آقای خامنه ای در آن زمان سکوت کرده بود.
خطای بازگویی قسمتی از این خاطره، چه از جانب آقای هاشمی باشد و چه از جانب آقای مصباح، در اصل قضیه تغییری ایجاد نمی کند و آن هم اینکه آقای هاشمی مدعی است که آقای مصباح در دوران مبارزه از حضرت امام حمایت نکرد و مبارزه را حرام می دانسته و خود آقای مصباح هم می گوید که در آن دوران ، مبارزه ای نکرده چون حجتی برای این کار نداشته و اسلام را در خطر نمی دیده است “… برای من حجت نیست. شاید من اشتباه کرده باشم، اما اگر اشتباه هم کرده‌ام، خودم را معذور می‌دانم.”
قبل از انقلاب گروهها و افرادی علیه شاه مبارزه می کردند و از روحانیون نام های بسیاری باقی مانده است که در میدان مبارزه حاضر بودند و رهبری انقلاب را نیز حضرت امام به عهده داشتند که خود هم روحانی بود و هم با تیزبینی خاصی گروهها و افراد مبارز را بهتر از دیگران می شناختند و با احاطه کاملی که بر فقه داشتند، هی چگاه نگفتند که چون فلان گروه یا فلان فرد و یا مشخصاً نفرمودند که چون مارکسیستها و مجاهدین خلق هم در میدان مبارزه علیه شاه هستند، پس این مبارزه حرام است و یا جایز نیست و یا حجتی برای مبارزه وجود ندارد. بر عکس، امام حجتی تام و تمام بر مبارزه پیگیر همه آحاد ملت با شاه خائن داشتند و اکثر شاگردان و مریدان و مقلدین امام به تبعیت از او در میدان مبارزه حضور داشتند. جای سوال است که چرا آقای مصباح به جای اینکه بگوید مبارزه با شاه را حرام می دانم و یا توجیه کند که حجتی برای مبارزه نداشته است، نگفته است که چون امام خمینی با شاه به مبارزه برخاسته است و دیگر انقلابیون او را همراهی می کنند، پس حجت بر من فرض و تمام است و علیه شاه و رژیم سفاک و خونریز و فاسد قیام می کنم؟!
معلوم نیست آقای مصباح از کدام حجت شرعی سخن می گوید که او را معذور کرده است تا بر خلاف امام خمینی (ره) فکر و عمل کند. اگر حضور مارکسیست ها و مجاهدین (منافقین بعدی) را دلیلی بر عدم همراهی خود با انقلابیون و در راس آنها امام خمینی می آورد، حتماً خود را فقیه تر و عالم تر از امام می دانستند! از سویی دیدارها و ملاقات های گروهها و افرادی با امام در پیش از انقلاب و در فرانسه نشان می دهد که حضرت امام تنگ نظری امثال انجمن حجتیه را قبول نداشتند و آنان را متحجر و مقدس نما می خواندند: “دیروز مقدس‏ نماهاى بی شعور مى ‏گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است …” و تاکید بر مبارزه داشتند.
شاه به این نتیجه رسیده بود که افرادی برای مخالفت و مبارزه حجتی ندارند و مبارزه با او را حرام می دانند و جایز نمی شمارند و لذا انقلابیون را لاابالی، خیال پرور و بی هدف معرفی می کرد. وی در ۳۱ خرداد ۱۳۵۰ در مصاحبه ایی با نشریه هندی گفت: “ناراحتی‌های اجتماعی امری است که دامنگیر همه کشورهای جهان، چه کشورهای مترقی و چه کشورهای در حال رشد شده است. ما هم از این مشکل سهمی داشته‌ایم، اما نه از آن‌گونه مشکلاتی که مثلاً کشورهایی چون آمریکا و ترکیه داشته و دارند. نکته مهم و قابل توجه این است که این‌گونه لاابالی‌گری‌ها در اجتماع ما منحصر به عده معدودی خیال‌پرور بی‌هدف در میان جوانان است و بسیار دیده شده است که افراد ملت ما، به‌ویژه روستائیان آزاد شده و کارگران، این افراد را تعقیب کرده، از محیط خود رانده و یا آنها را دستگیر نموده به مقامات پلیس تحویل داده‌اند. بدین سان این مسئله موجب نگرانی برای ما نیست. البته ما از شنیدن صدای مخالف رویگردان نیستیم، ما به صف مخالف هم نیازمندیم، ما مخالفانی را که نیت سازندگی دارند تشویق می‌کنیم، ما در صف مخالف احزابی مانند حزب مردم داریم، اما نکته جالب این است که در کشور ما امری برای مخالفت وجود ندارد. آنها با چه چیز می‌خواهند مخالفت کنند؟ با انقلاب سفید؟ با برنامه‌های اصلاحات ارضی؟ با سهیم شدن کارگران در سود کارخانه‌ها؟ با برابری بانوان با مردان؟ حقیقت آن است که مواد دوازده‌گانه انقلاب تمام آن چیزهایی را که افراد ملت ما طی قرن‌های متمادی آرزوی رسیدن بدان‌ها را داشتند به آنها ارزانی داشته است. بدین ترتیب برای صف مخالف مسئله زیادی باقی نمی‌ماند که در اطراف آن سرو صدا راه بیاندازند. ”
چگونه انقلابی که به زعم آقای مصباح مقدمات مبارزه اش یعنی حضور مبارزین در صحنه و مخالفت علنی با شاه و سرنگونی او، باطل و حرام بوده و حجتی برای آن تعریف نشده است! پس از پیروزی که با رنج و مرارت انقلابیون و زندان و شکنجه دیگران به ثمر رسیده است، اکنون مباح و محترم است. بیشتر به یک شوخی می ماند که فردی به دلایل واهی مبارزه با شاه را حرام بداند و حجتی بر آن نداشته باشد، اما پس از اینکه انقلاب صورت پذیرفت، قصد در اختیار گرفتن عنان کار را داشته باشد و خود را سهیم و بلکه صاحب انقلاب بداند!
آقای مصباح که به قول خودشان در قبل از انقلاب برای مبارزه حجتی نداشتند و اسلام را در خطر نمی دیدند، پس از پیروزی انقلاب هم که کشور مورد تهاجم نظامی قرار گرفت و جنگ ۸ ساله در ابتدای پیروزی انقلاب از سوی ابر جنایتکاران بشری بر کشور تحمیل شد، در دفاع مقدس حضوری نداشتند و شخصاً به این موضوع اذعان کردند. آیا در دفاع مقدس هم حجتی برای حضور نداشتند؟ البته ایشان گفته اند: “حضور در جبهه ها و نیز کمیته امداد موضوعی هستند که همواره به حضور افراد در آنها غبطه می خورم ، هر چند شرایط زندگی ام طوری نبود که بتوانم وارد شوم و فعالیت کنم.” اگر آنجا به دلیل حضور مجاهدین خلق حجتی برای مبارزه نداشتند، شاید اینجا هم به دلیل اینکه امام در سال ۵۸ آقای مهدی کروبی را مامور تاسیس و رئیس بنیاد شهید کردند و آقای میرحسین موسوی نخست وزیر دفاع مقدس بودند، در جنگ حضور نیافتند!
آقای مصباح یزدی نه در انقلاب حضور داشت و نه در جنگ؛ در آنجا حجت نداشت و در اینجا غبطه می خورد. البته کاش لااقل برای پیش از انقلاب و حضور در میدان مبارزه و در جمع انقلابیون هم غبطه می خورد، ولی ظاهراً همچنان مصر است که مبارزه با شاه حرام بود و از آن گذشته و بازگویی آن نه تنها نگران نیست که غبطه هم نمی خورد!
سال های مبارزه پیش از انقلاب و تقدیم شهیدانی والامقام در راه پیروزی انقلاب که به دست شاه خائن و عمالش به شهادت رسیدند و سالهای پس از انقلاب و در دوران دفاع مقدس که شهیدان بزرگواری برای صیانت از انقلاب جان خود را فدا کردند و خون های پاکی که بر زمین ریخت تا انقلاب بماند، صحنه ها و عرصه های تعیین کننده ای بود که یکی به پیروزی انقلاب منجر شد و یکی به تثبیت انقلاب، و در تمام این صحنه ها آقای مصباح هیچ گونه حضوری نداشت و غایب بود. جای تعجب دارد فردی که از رنج های ملت دور بوده و در صحنه های حساس انقلاب حضور نداشته است و از قیام علیه شاه خائن تا همراهی رزمندگان و شهیدان به دنبال حجت است و به “غبطه می خورم” بسنده می کند، امروز جایگاه ویژه ای برای خود جست و جو می کند.
در آن روزگاران، ولایت امام برای آقای مصباح حجت شرعی نبود ولی امروز آنچنان از ولایت سخن می راند که تاریخ هم شرمسار اینهمه ارادت می شود. آقای مصباح یزدی! به فرموده ی امام “طبع یک انقلاب فداکاری است، لازمه یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است” اما حضرتعالی بفرمائید کجای این انقلاب هستید؟ آقای هاشمی رفسنجانی خطاهایی هم اگر داشته است لااقل دوست و دشمن اذعان دارند که در کوران مبارزات پیش از انقلاب و در دوران جنگ تحمیلی حضور فعال و بی چون و چرایی داشته و همیشه مورد تائید امام راحل بوده اند، همان امام خمینی (ره) که سخن و رفتارش برای شما حجت نبود.
رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا
ای پروردگار من ، مرا به راستی و نیکویی داخل کن و به راستی و نیکویی بیرون بر ، و مرا از جانب خود پیروزی و یاری عطا کن.