آقای حاتمی‌کیا! شما که از این اخلاق‌ها نداشتی

۳۰ شهریور ۱۳۹۳

یکی از خوانندگان کلمه در واکنش به گفته های ابراهیم حاتمی کیا در یک برنامه تلویزیونی، نامه ای را خطاب به وی نوشته و برای انتشار به کلمه سپرده است:

یا لطیف!
آقای حاتمی کیا، سلام
واقعیتش را بخواهی زیرنویس تلویزیون را که دیدم و دائما می گفت قرار است در برنامه هفت با شما مصاحبه کنند، نتوانستم نادیده بگیرم. نگران بودم. یعنی چه خواهد گفت؟ یک نگرانی از آن جنس نگرانی هایی که هر وقت برای تماشای فیلم جدیدت روی صندلی سینمایی در میدان امام حسین یا شهدا (بله، ما نمی گوییم میدون ژاله) می نشستم، داشتم. همان دلهره ای که قبل از خاموش شدن چراغ ها به سراغم می آمد. یعنی حالا این بار چه می خواهد بگوید؟ …
راستش را بخواهید خیلی وقتها و خیلی جاها حسم را نسبت به سینمایی که دارید و “پیامی” که در آن هست، گفته ام و نوشته ام. توی همین محفل های خودمانی واقعی و یا مجازی. همیشه هم در برابر سیل انتقادها و متلک هایی که می گفت فلانی سفارشی ساز است و حکومتی است و … می گفتم نه، شما نمی دانید، زاویه دید او متفاوت است، چیزهایی می گوید که “واقعا” خودش دیده. اگر جاهایی در فیلم هایش اسلوموشن است، آن جاها و آن لحظات را واقعا کش دارتر از بقیه دقایق دیده است. خیلی ها هم -از جمله خود من- همینجوری واقعیت های اطراف را دیده ایم و ….
خلاصه که نشستم و با همان استرس دیدم و شنیدم. کم کم که جلوتر می رفت، معلوم بود قرار است بعضی از این حرفها فردا رپرتاژ آگهی خبر ۲۰:۳۰ شود. همان بخش خبری که اعترافات اجباری پخش می کند، برای روزنامه ها خط مشی تعیین می کند و همیشه جایی برای تبلیغ و آنونس فیلم های منتسب به “ده نمکی” دارد تا فروش آن مجموعه لطیفه های تصویری پر رنگ و لعاب، بیشتر و بیشتر شود.
لابلای همه اون حرفها و بلند و کوتاه شدن صدای شما یک چیزهایی بیشتر توجهم را جلب کرد. می گفتی “آدم باید مال زمانه خودش باشه. حرف امروز رو بزنه.” بعد جای دیگری در مورد جنگ  و دفاع مقدس حرف خیلی خوبی مطرح شد: “مگر می توان فراموش کرد بیش از ۱۲۰۰ کیلومتر مرز این مملکت هشت سال جنگ بوده. مگر می شود اینها را بایگانی کرد و سراغش نرفت…”
واقعا که حرف درستی گفتید. واقعا چطور می شود ایرانی بود و عظیم ترین تجمعات مسالمت آمیز مردم در سال های ۸۸ و ۸۹ را ندید. وقتی نمی شود و نباید حماسه هشت ساله “استقلال” را نادیده گرفت، چطور ممکن است حماسه های مربوط به “آزادی” و “جمهوریت” را ندید؟ مگر قرارمان نبود که این سه تا را همیشه با هم ببینیم؟
حاج ابراهیم! وقتی جلوی دوربین بودی یک لحظه فکری نیامد توی سرت که میرحسین، نخست وزیر امام، نخست وزیر جنگ، اصلا همان معمار و نقاش دوست داشتنی، در خانه ی زندانش با چشم بیمار دارد نگاهت می کند؟ پیش خودم داشتم فکر می کردم می شد یک “عیادت تلویزیونی” هم از میرحسینمان بکنی، اما….
راستی، یک سوالی هم داشتم. وقتی چنان با هیجان از فیلم خوب “شیار۱۴۳” دفاع کردید و مطرح اش کردید و از تکثر نگاه ها در سینمای دفاع مقدس گفتید، چی می شد اگر از فیلم “بوسیدن روی ماه” هم می گفتید. مگر این فیلمی نیست که حرف امروز را در قالب همان حال و احوالات می زند؟ یا مگر فیلم “یک خانواده محترم” فیلمی در حوزه سینمای دفاع مقدس نیست که هیچ کس برای ممنوعیت اش نگران نشد؟
البته حالا که اینها را نوشتم، دعا کردم جایی پیش کسی لابی نکرده باشید که اینها اکران نشود… چون من هم مثل خود شما فکر می کنم شما از این اخلاق ها نداری….