متقاضیان قصاص بخوانند؛ عاقبت «سمیه و شاهرخ»

۲۲ مهر ۱۳۹۳


» امیرحسین مصلی
متولدین دهه شصت عاشقانه جنون آمیز سمیه و شاهرخ یا همان جنایت خیابان گاندی را که در اواسط دهه هفتاد رخ داد به خوبی به یاد دارند، ماجرای دختر و پسری عاشق اما افسردش که پس از دیدن فیلم قاتلین بالفطره دچارجنون آنی می‌شوند با به قتل رساندن خواهر و برادرخردسال سمیه توسط آمپول هوا، جامعه آن سال‌های ایران را دچارشوکی فراگیر می‌کند، جامعه‌ای که پس از درج چنین خبر کم سابقه‌ای در رسانه ها به ناگاه با موجی ازعواطف واحساسات توام با حس مسئولیت‌پذیری به مواجهه با این حادثه برمی‌خیزد، چرا که درآن سال‌ها اگر گروهی ازمردم به تماشای صحنه اعدام می‌نشستند از طرف دیگر گروهی نیزبرای هم‌دردی با خانواده مقتولین این حادثه دردناک درکوچه منتهی به خانه سمیه با برپایی دعای‌کمیل وامثالهم برای آرامش جامعه تجمع می‌کردند، جالب‌آنکه ازیک‌سو اکثریت جامعه و به‌خصوص جوانان برخلاف قرائت رسمی مسئوولین که تمام مشکلات را به گردن ورود شبکه های ماهواره ای و تهاجم فرهنگی می انداختند، به‌جای پاشیدن بذرکینه نسبت به این دوجوان عاشق پیشه و مجنون، با سمیه و شاهرخ همزادپنداری می‌کردند وازسویی دیگرمطبوعات آن دوره حتی نشریات به اصطلاح زرد نیزبا پرداختن موشکافانه به‌این حادثه علت این جنایت را درآسیب‌های‌ اجتماعی موجود و به‌خصوص محدودیت های خانوادگی سمیه جستجو می‌کردند ونه درفطرت‌آدمی. ایجاد چنین فضایی باعث شد تا پدرسمیه با همه داغی که بردل داشت نه تنها ازحکم قصاص دخترش بگذرد بلکه موجب شد تا هم‌دست دخترش در این جنایت را نیزعفوکند تا دادگاه تنها این دوجوان را به ۱۰ و ۱۲ سال حبس محکوم کند.
آری؛ متولدین دهه شصت به خوبی به یاد دارند که درسال‌های منتهی به ۲ خرداد ۷۶ مردم چنان حس مسئوولیت پذیری‌ای نسبت به جامعه داشتند که معدود خبرهای جرم و جنایت خانوادگی را به اخباربخشش و گذشت تبدیل می‌کردند، اما شاید کمترکسی از آن نسل می‌داند که عاقبت شاهرخ و سمیه وعشق آنها پس از اتمام محکومیت‌شان چه شد! با پیگیری‌هایی که از فعالین حقوق زنان ازجمله خانم«شهلا شرکت» داشتم متوجه شدم که این دوجوان دراواسط دهه۸۰ ازحبس رهایی یافتند بی‌آنکه نسبت به یکدیگر سرد شده باشند! و درپی این موضوع پدرسمیه با گرفتن جشن‌عروسی دست دخترش را دردست شاهرخ گذاشت تا نقش خانواده را درشکل گیری چنین جنایاتی مصون نداند و با بخششی علی‌وار به مسببین مرگ عزیزانش زندگی جدیدی اهدا کند، با گذر زمان سمیه وشاهرخ صاحب فرزندی شدند و پس ازمدتی نیزجهت تشکیل یک زندگی نو به خارج از کشور مهاجرت کردند تا با عاقبت به خیری روح آن دو خردسال نیز قرین آرامش قرار گیرد.
حال باید ازخود پرسید که طی سالیان گذشته جامعه و مردم را چه شد که با اپیدمی‌شدن جرم و جنایت، دیگر خواندن اخبارمتعدد قتل، تجاوز، زورگیری و… کسی را متاثر نمی‌کند و مطبوعات نیزتنها جهت پر کردن عریضه به این حوادث می پردازند؟ بی شک امنیتی‌شدن فضا وهراس از واکاوی حقایق مردم را به سمت بی تفاوتی نسبت به آسیب‌های اجتماعی سوق داده است و… اما فارغ از تمامی این مباحث، ای کاش متقاضیان قصاص قاتل عزیزشان ازجمله خانواده«سربندی» که منتظ اعدام«ریحانه» هستند، در سرگذشت پدرسمیه کمی تامل کنند و سپس تصمیم بگیرند.

برگرفته از: روزنامه روزان