اسلام، ترور و خشونت

۷ آبان ۱۳۹۳

میثم محمدی
برای مؤمنان زیستن بر اساس آنچه از محمد پیغمبر اسلام بجای مانده هم دغدغه و هم هدفی همیشه جاری است و این دغدغه و هدف فقط در انحصار آنانی نمی‌ماند که از محمد رحمت و لطف و مدارا و محبت می‌جویند. هستند مؤمنانی که برای فرو خواباندن آتش خشم خود از دشمنان و مخالفان و کفار و منافقان، به سنت پیغمبر راه می‌برند و تلاش می‌کنند تا از زندگی و سیره و حدیث او، حجتی یا سندی برای حجیت و سندیت روش و راه خود بجویند و مخالفان را از بین ببرند. این تلاش، چندان مبهم و ناپیدا نیست و البته به همین میزان نیز نادیده انگاشتنی و بی‌اهمیت نیست. یافتن طرق نشر و تبلیغ دین و نیز حفاظت و حمایت از آن، چنانچه در حدیث نبوی نیز تصریح شده، همچون راه‌های وصال به خدا، «بعدد نفوس خلائق» است. تلاش برای ابراز حمیت دینی و غیرت ورزیدن بر تحفظ دین نیز چیزی از همین سنخ است که عوامل چندی بر آن مؤثر است اما به نظر می‌رسد بیش از هر چیز از دو آبشخور سیراب می‌شود: ۱- اخلاق، خصلت‌ها و روحیات فرد مؤمن که در نوع نگاه او به دین و آموزه‌های دینی و جنس تفسیر او از آن تصویر متبلور می‌شود و بر خوانش دین اثر می‌گذارد. ۲- میزان آشنایی تاریخی و علمی با متن دینی که برای او به میراث مانده است.
طبعاً تندخویی یا خشونت‌گرایی در خلق‌وخوی یک مسلمان، او را بیش از خوانش روایات مبتنی بر سهله و سمحه و مدارا و آرامش در شناخت و تبلیغ دین به ترجیح روایات و متون خشم‌آگین و مبتنی بر انتقام و حمله و هجوم ترغیب می‌کند. از این گریزی نیست و مسلمان مخاطب متن دینی اساساً فارغ از بنیادهای انسان شناسانه و عواطف و روحیات خود و جهان ذهنی که با خود دارد و با آن رشد کرده و آمیخته، نمی‌تواند با متن مقدس مواجهه کند. ازاین‌رو می‌کوشد راه‌های مبارزه با دشمنان دین و تقویت اساس آیین خود را بر هدم و حذف و کشتار و قتل مخالفان دین بگذارد و در این راه دستاویزی جز توجیه و تجویز متن دینی، اعم از کتاب و سنت ندارد. او می‌کوشد از کلام یا سنت پیامبر یا متد او در برخورد با مخالفان و دشمنان، راه‌های مبتنی بر خشونت و حذف و قتال را پررنگ کند و از کنار تسامح و مدارای پیغمبر بگذرد یا آن را در حاشیه بگذارد و استثنا کند. اینکه این مسلمان در محکمه وجدان و محضر ذهن خود، چقدر در این مستثنی کردن شیوه‌ای از پیغمبر نسبت به شیوه دیگری از او توفیق می‌یابد و محق است، مرهون همان دو عامل پیشین است. اخلاق مسلمانی و دانش تاریخی از اسلام. در این نوع خوانش از متن، راه‌های مبتنی بر خشونت چون هجوم، دشنام‌گویی، اتهام زنی، آدم‌ربایی، قتل و ترور برای دفع دشمنان یا هجمه بر مخالفان و منتقدان دین تجویز می‌شود و مسلمان مخاطب متن دینی می‌کوشد تجویزاتی برای اعمال فوق از متن دینی استخراج کند.
این مقدمه را نوشتم تا تأکید کنم فهم چرایی رجوع مسلمانان به جواز خشونت و انتخاب آن و ترجیح روش‌های خشونت‌آمیز بر روش‌های اخلاقی و مسالمت‌آمیز در دفاع از دین و مقابله با مخالفان و منتقدان از نفس رجوع به خشونت و ترجیح آن مهم‌تر است. تا این درک از رفتار قائلان به ترجیح خشونت در اسلام در مواجهات و مکاتبات فی‌مابین حاضر نباشد راهی برای اثبات نادرستی و ناکارآمدی این روش و خطای این دسته از مسلمانان در انتخاب روش خود در دفاع از دین گشوده نخواهد شد. فهم دغدغه‌های قائلان به خشونت، جدای از مواجهه صحیح میان برادران مسلمان، به ایجاد نوعی همدلی و راهی برای گفتگوی مستمر و مؤثر هم خواهد انجامید که از دل این تعاطی افکار و روش‌های متفاوت یا متخالف، درک روشن‌تری از حقیقت دین و اخلاق دینی و سنت پیامبر که برای همه ما الگویی جاودان است، حاصل خواهد آمد و مباحثه نیکو شکل خواهد گرفت. وگرنه جدای از این هرچه هست چماق تکفیر و انگ تحمیق است که بیداد می‌کند. نه مباحثه برای کشف یا قرابت به حقیقت که مجادله برای اثبات برتری و حقانیت خود بر دیگری حاکم خواهد بود.
فارغ از این، آیا در سنت پیامبر در تقابل با مخالفان راهی برای تجویز خشونت یا قتل یا ترور گشوده است؟ در متون تحقیقی که تا به حال در پاسخ به این پرسش نگاشته شده‌اند، به تجویز ترور که در ادبیات عرب «فتک» یا «غیله» یا «اغتیال» نامیده می‌شود، اشاره‌ای نشده است بلکه تصریح در نفی پیامبر از به‌کارگیری چنین شیوه‌ای در برخورد با دشمنان است. مهم‌تر آنکه با توجه به اقتضائات تاریخی آن عصر و نوع رفتارها و برخوردی که در قبال دشمنان یا مخالفان فکری و سیاسی اعمال می‌شده است و خشونت سبعانه‌ای که بی‌هیچ حدودی در قبال دشمنان یا اسرای جنگی بکار می‌رفته است، پاسخ این پرسش منفی است. یعنی پیامبر تا حد ممکن برخلاف آیین و رسوم متداول عصر دوره خویش حرکت می‌کند و به نظر می‌رسد در تلاش است تا در نوع و سطح مجازات و مواجهه با دشمنان و مخالفان، سنت جدیدی پایه‌گذاری کند. سنتی که در آن اصل بر «اباحه» و بخشش و عفو است نه «حظر» و انتقام و خونریزی. مگر آنجا که پای خون بی‌گناه یا افساد در ارض در میان است. «من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی‌الارض فکاّنما قتل الناس جمیعاً فمن احیاها فکاّنما احیا الناس جمیعاً» (مائده/۳۲) اینجا پیامبر به حکم قصاص یا جهاد عمل می‌کند ولی باز هم حکم به ترور یا فتک نمی‌دهد و از قتل ناگهانی یا غافلگیرانه یا مثله کردن منع می‌کند. تأکید پیامبر بر حرمت خون انسان (نفس محترمه) است که به روایت وی از هر چیز محترم‌تر است. اختلاف‌نظرهایی که در برخی متون تاریخی و به تبع فتاوی فقهی بر سر جواز جهاد ابتدایی و اسلام آوردن کفار با شمشیر وجود دارد البته از مجال این بحث بیرون است و نیازمند بررسی جداگانه‌ای است و از اساس نیز با بحث از فتک یا ترور متفاوت است.
بررسی سنتی که در زمینه حرمت فتک و ترور از پیامبر به جای مانده نشان می‌دهد که وی بر منع فتک تأکید داشته است. پیامبر در دوره حضور در مکه و در آغاز مبارزه با کفار و معرفی اسلام به عنوان مکتب زندگی و راه آزادی از اسارت و ظلم نیز هیچ‌گاه به ترور دشمنان خود دست نزد و از صدور جواز آن نیز خودداری کرد. سنت پیامبر نشان می‌دهد که او از کلام و قلم، خطابه و نامه برای معرفی اسلام به مخالفان و مردم استفاده و سعی کرد با سبک زندگی خود، نشان دهد که اسلام چگونه می‌تواند آنان را در برابر سنت‌های ظالمانه و تبعیض‌آمیز و خرافات جان‌سوز و انسان کش توانا کند و رشد دهد. یکی از مهم‌ترین روایات پیامبر در این باره عبارت «الایمان قید الفتک، المؤمن لایفتک» است که مسلم بن عقیل نیز آن را حجت خود در اجتناب از ترور عبیدالله بن زیاد شمرد و به شریک بن اعور و هانی بن عروه گفت که پدرش این روایت را از حبیبش رسول خدا شنیده است. شرح این ماجرا در مقتل ابی مخنف، تاریخ طبری و تنزیه الانبیاء آمده است. روایت از نظر مسلم تا بدانجا مسلّم و مستند و مقتدر بوده است که از ترور شخصی چون عبیدالله نیز جلوگیری می‌کند. آیا نمی‌شد حدس زد که مسلم از اهمیت قتل عبیدالله بی‌اطلاع بوده و نتایج آن را پیش‌بینی نمی‌کرده است؟ آیا او نمی‌توانست بنا به مصلحت جلوگیری از واقعه عاشورا و شهادت حسین بن علی و اسارت ذریه پیامبر به ترور عبیدالله دست زند تا امام حسین را به قدرت برساند و شاید جامعه اسلامی را از یوغ بنی‌امیه نجات داده و به تعبیری سرنوشت تاریخ اسلام را دگرگون کند؟ مسلّم است که مسلم از چنان تیزبینی و درایتی بهره‌مند بود که چنین احتملاتی را از ذهن دور ندارد و به آن بی‌تفاوت نباشد. به نظر می‌رسد عمل وی نشان‌دهنده استناد و اصالت حرمت فتک در کلام پیامبر تا بدانجاست که از چنین ترور بااهمیتی خودداری می‌کند و البته خود آموزه‌ای برای مسلمانانی است که برای دفاع از اسلام و مقابله با دشمنان دین، حرمتی چنین سترگ و غیرقابل‌تردید را به کنار می‌نهند. حرمتی که از ترور فردی چون عبیدالله نیز منع می‌کند و مهم‌تر اینکه تنها در عالم نظر نمی‌ماند تا به مصلحتی مقید و محذوف شود بلکه در عالم عمل یک مسلمان در بدترین یا حساس‌ترین شرایط تاریخی مؤثر و معیّن است.
این روایت پیامبر در جای دیگری نیز مبنای عمل قرار گرفته است. برخی از مسلمانان پس از درگذشت او و انتخاب ابوبکر به خلافت، به دیدار علی بن ابیطالب و عباس بن عبدالمطلب رفتند و به نقل ابن ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه، درخواست داشتند که اجازه داده شود تا برای کمک به خاندان پیامبر، هجومی علیه خلیفه صورت گیرد و احتمالا به قتل برسد. عباس بن عبدالمطلب در پاسخ به روایت پیامبر استناد می‌کند و می‌گوید: «والله لولا ان الاسلام قید الفتک لتدکدکت جنادل السخر یسمع اصطکاک‌ها من محل العلی» به خدا قسم اگر اسلام ترور را منع نکرده بود با آنان چنان می‌کردم که صدایش را از بلندترین جاها بشنوند. سنخ پاسخ عباس نشان از آن دارد که درخواست ترور در میان بوده است اما ایمان به سنت پیامبر مانع از دست یازیدن به ترور یا تجویز آن می‌شود. (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ۱، ص ۲۱۹)
نیز می‌توان به گفتگوی یکی از پیروان امام صادق با ایشان و درخواست جواز ترور یکی از همسایگانش که فضایل علی بن ابی‌طالب را انکار یا در آن مناقشه می‌کرد، پرداخت که امام با استناد به روایت پیامبر او را از این کار منع کرد. دو جمله پایانی این گفتگو محل احتجاج ابی‌الصباح و امام صادق است: «فقلت ای والله لان اذنت لی فیه لارصدنه فاذا صارفیها اقتحمتعلیه بسیفی فخبطته حتی اقتله.» گفت اگر اجازه می‌دهی در کمینش بنشینم و وقتی از کوچه می‌گذشت با شمشیر بر سرش زنم تا او را بکشم. امام در پاسخ گفت: «یا ابی الصباح هذا الفتک و قد نهی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم عن الفتک.» ای ابی‌الصباح اینکه گفتی فتک است و رسول‌الله از فتک نهی کرده است. (کافی، ج ۷، ص ۳۷۵)
با مراجعه به زندگی پیامبر نیز آشکار می‌شود که وی نه‌تنها هیچگاه حکم به ترور یا «اغتیال» و قتل غافلگیرانه نداده بلکه از آن ناهی و مانع بوده است. پیامبر خود از قتل عبدالله بن ابی سلول رئیس منافقان مدینه که با کفار قریش در مکه هم‌پیمان بود، به دست پسر خود او منع کرد و زمانی که پسر عبدالله که او نیز عبدالله نام داشت از پیامبر درخواست کرد تا اگر به فکر کشتن پدرش است این کار را به دست خود او سپارد تا از خشم قتل پدر به دست دیگری، دستش به خون مؤمنی آغشته نگردد، به او فرمود: «ما اراده راندن چنین فرمانی نداریم بلکه تا هر زمان که او با ما بماند درباره او مدارا و احسان خواهیم کرد.» (عدالت و قضا در اسلام، صدرالدین بلاغی، امیرکبیر، ۱۳۶۰، ص ۲۳۵)
احکام پیامبر در خفا و دور از چشم مسلمانان و در ائتلاف با جمع کوچکی از یاران خاص او اتخاذ نمی‌شد. پیامبر حکم دینی را در علان و در حضور جمع مسلمین و با مشورت آنان اتخاذ می‌کرد و بیان می‌داشت و از این نظر سنتی از خود به میراث نهاد که حرمت تصمیم‌گیری و عقل جمعی مسلمین در آن مستند و مؤثر شده است آنچنانکه مسلمانان نمی‌توانند در اتخاذ سیاست‌ها و تعیین احکام قضایی خود در غیاب توجه به این سنت عمل کنند. گاه تصمیم‌گیری پیامبر با مناقشه و مخالفت اصحاب روبرو می‌شد چنانکه رأی او به عدم قتل عبدالله ابی سلول با مخالفت عمربن خطاب روبرو شد و پیامبر به او فرمود: «در این صورت اگر مردم در محافل خود بنشینند و بگویند محمد یاران خود را می‌کشد حال بر چه منوال خواهد بود؟» اما بعدها درستی تصمیم پیامبر که مبنای آن بر بخشش و اجتناب از ریختن خون مخالفان استوار بود، بر پیروان او اثبات شد. (عدالت و قضا در اسلام، ص ۲۳۲)
او در جریان فتح مکه به سال هشتم هجرت، همه دشمنان و مخالفان خود را بخشید و ندا در داد: اذهبوا و انتم الطلقاء. بروید که همه آزادید. حتی آنان را در خانه ابوسفیان بزرگ‌ترین دشمن خود امان داد. دستور داد وحشی قاتل حمزه از شهر بیرون رود تا با دیدن او به یاد قتل مظلومانه حمزه نیفتد. اما به روایت مجموع اسناد، حکم به قتل ۲۰ نفر داد که پنهان بودند و دستشان به خون آغشته بود. بعدها در شرایطی ۱۵ تن از آنان امان گرفتند و پیامبر آنان را بخشید اما ۵ نفر دیگر را بر همان حکم مجازات کرد. این عفو و مجازات در حضور مسلمانان و با آگاهی آنان انجام شد تا سیره پیامبر به سنت او بدل شود. بدیهی است که چون فرایند ایجاد حکم نهانی یا تصمیم مخفیانه، برای مسلمانان روشن و مفهوم نیست بدل به سنت اصلاح گرانه برای تغییر وضعیت جامعه نیز نخواهد شد و این دلیل دیگری بر اکراه پیامبر از چنین روشی در اتخاذ تصمیم و انشای حکم بود. پیامبر می‌دانست که باید به لحاظ روشی از راه‌هایی بهره گیرد تا عمل او به سنتی مانا در میان مسلمانان بدل شود و صرفاً از سر اطاعت یا ترس یا حتی محبت به او و فقط در زمان حیاتش از جانب مسلمانان اجرا نشود. انذار پیامبر نسبت به منع فتک و اکراه ایشان از این عمل نیز در میان مسلمانان رایج و رسمیت یافته بود چنانکه بعدها جز از جانب حاکمان بنی‌امیه به عنوان عمل رسمی در اسلام برای از بین بردن مخالفان که از شیعیان و خوارج بودند، تجویز نشد.
منبع: درنگ