۱۰ آبان ۱۳۹۳
به خون نشسته تن شهر، شهر غرق پلیدی
نه دوردست نجاتی، نه کورسوی امیدی
به چرک زخم تن خویش؛ زَهرخنده گرفتند
جذامیان گرفتارِ زخم هایِ وریدی
نشانده اند و نشستی؛ تکانده اند و تکیدی
شکسته اند و شکستی؛ بریده اند و بریدی
مجال درد دلی کو در این وخامت و شدت
که خو گرفته دل ما به دردهای جدیدی
نوشته ها و سخن ها پر است از ضربانِ
“دروغ” و “مرگ” و “غم” و “درد”، واژه های کلیدی!
تمام شهر پر است از منافقان موافق
به ذکرهای حسینی و فکرهای یزیدی
در این شبان فروبسته از سموم تباهی
نمی رود ز سیاهی کسی به سمت سپیدی
کدام دیو، تن شهر را صلیب کشیده
به کوچه ها که یدک می کشند نام شهیدی؟
کدام یاور ابلیس در کرانه ی ظلمت
گرفته است به کف، ظرف زهردار اسیدی …
علی ه.