مکن ای صبح طلوع!

۱۲ آبان ۱۳۹۳

کلمه – حسین ناصری نیا:
شب عاشوراست و دل میان زمین و زمان سرگردان است. نمی‌داند به ۱۴۰۰ سال پیش برود یا در امروز بماند، به کربلا برود و نظاره‌گر صحنه‌ی قتل حق‌طلبان به تیغ قدرت‌پرستان دین‌فروش باشد یا به خیابان‌های تهران ۸۸ سر بزند و شاهد تکرار تاریخ باشد، به کوفه برود و به زندان‌های ابن‌زیاد سر بزند یا در ایران بماند و به فکر زندان‌های اوین و رجایی‌شهر باشد. غصه‌ی حسین را بخورد که در چنین امشب و فردایی به تیغ خشم و خشونت یزیدیان گرفتار شده، یا غم پیروان مظلوم امروزش را که گرفتار ستم و استبداد شده‌اند.
همین امشب است که ندای «هل من ناصر ینصرنی» را در طول تاریخ، امتداد داده و هر بار که مظلومی صدا می‌زند و یاری می‌طلبد، هر بار که حقی پایمال می‌شود و هر بار که خونی بر زمین ریخته می‌شود، شنیده می‌شود. گویی خود حسین است که در ایران، سوریه، بحرین، یمن و هرجای دیگری که مظلومان به استغاثه فریاد می‌زنند، از زبان هر بی‌گناهی که به حبس می‌رود یا به نحوی دیگر مورد آزار زورگویان قرار می‌گیرد، فریاد می‌زند: هل من ناصر ینصرنی …
از پنج سال پیش، ملت ما عاشورا و کربلای حسین را با گوشت و پوست خود لمس کردند. این تجربه در عاشورای ۸۸ به اوج رسید و هنوز هم ادامه دارد. برای مایی که بارها و بارها با روضه‌های جدایی پدر از فرزند اشک ریخته‌ایم و به مظلومیت مقتول مظلوم گریسته‌ایم و با حق‌گویی حسین علیه فساد و ستم زمانه‌اش همنوایی کرده‌ایم و خود را «جنبش سبز و علمدار حسین» خوانده‌ایم و ریشه‌کنی ظلم را از حجت‌بن‌الحسن خواسته‌ایم، دیدن و شنیدن هر بار تکرار تاریخ در زمانه‌ی خود، رنجی مضاعف است و داغی تازه، و اشکی دیگر می‌طلبد و فریادی از نو.
چگونه می‌توان به نام شهدای عاشورای ۸۸ نگریست و بر این کربلاییان ایران نگریست؟ چگونه می‌شود حال خانواده‌های سید علی موسوی حبیبی، مصطفی کریم‌بیگی، شهرام فرج زاده و شبنم سهرابی، امیر ارشد تاجمیر، جهانبخت پازوکی، شاهرخ رحمانی، مهدی فرهادی‌راد و علی راسخی‌نیا را دید و بر عاشورای ایران خون گریه نکرد؟
امشب شب عاشوراست و ما باید یک چشم بر کربلای حسین و چشم دیگر بر کربلای ایران بگرییم. میر ما هم لابد امشب در حصر اشک می‌ریزد. شاید او به مقتدایش امام موسی کاظم(ع) متوسل شده باشد که در زندان بر مظلومیت جدش می‌گریست. میر ما البته دلدارتر از آن است که «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» را فراموش کند و امشب و فردا بر مظلومیت خواهرزاده‌اش اشک بریزد.
اما میرحسین عزیز!
تسلیت ما را بپذیر. تسلیت ما را در داغ شهادت خواهرزاده‌ات سید علی موسوی بپذیر. تسلیت ما را در غم از دست دادن دهها جوان پاک در دو سال اخیر بپذیر. تسلیت ما را برای پایمال شدن خون بهترین‌های این دیار که در انقلاب و دفاع مقدس ریخته شد و پس از آن مورد سوء استفاده قرار گرفت، بپذیر. تسلیت ما را در غصه‌ی یک تاریخ ظلم و ستم به نام دین و خدا بپذیر.
کاش این شب به صبح نرسد که داغ تو و همه‌ی داغدیده‌های عاشورای تهران تکرار نشود. کاش این شب به صبح نرسد تا یک روز دیگر پر از ظلم و جور بر تاریخ ما اضافه نشود. کاش این شب به صبح نرسد و ما شرمنده‌ی تو نشویم، میرحسین! شرمنده‌ی تو و همه‌ی مظلومان و همه‌ی ظلم‌ستیزان تاریخ. همه‌ی آنها که صدای «هل من ناصر» حسین را شنیدند و اگر به کربلا نرسیدند، لااقل زینبی بودند و یزیدی نشدند.
کاش ما هم اگر کربلایی نبودیم، لااقل زینبی باشیم.