حسین(ع) حصر را به قیمت خونش شکست؛ فدیه‌ای که فتنه نامیده شد

۱۲ آبان ۱۳۹۳

کلمه – گروه سیاسی:
با مشت بر سندان کوفتن
به بهانه محرم و حسین در حصر
عاشورا نوعی حصر شکنی است اگر گمان نکنیم که رخدادهای تاریخی بی معنا و بی حاصل اند.
برای حسین بن علی، بیست سال سکوت و مدارا در عصر معاویه از هر ضربه ای سنگین تر و از هر زندانی کشنده تر بود. او شهادت پدر و برادر را به جهالت خوارج و مکر معاویه به چشم دیده بود بنابراین چگونه می توانست سکوت در برابر حکومت مردی را تاب آورد که آن را انحراف اساسی از شیوه حکمرانی جدش رسول خدا و بلکه خروج از دایره حکمرانی مسلمانی می دانست. از نظر حسین این قرائت قرآن از منابر و تلالو اذان از ماذنه ها نبود که نشانه اسلام تلقی شود. مالیات اسلامی نبود که اقتصاد حکومت را سالم سازد. شور با فرماندهان و سالاران سپاه و روسا و رفقای قبایل نبود که ساختار حکومت را شورایی گرداند و اتهام استبداد رای و خودکامگی را از او بگرداند. کاخ سبز تصویری بود وارونه از اسلامی که می کوشید به قامت حاکمش درآید نه اینکه بر حاکمش حاکم باشد و قواره او را راست گرداند. آنچه حسین را می لرزاند و معاویه را وا می داشت که به حسین نامه نگارد و او را از شقه شقه کردن امت محمد و شق عصای مسلمین برحذر دارد، فسادی بود که ریشه در ارکان اعتقادی، سیاسی و اقتصادی حکومت دوانده بود و وام از سنت جدش می گرفت. اسلام حسین، اسلام پرسش از امام بود نه پرستش امام. اسلام تعلیم و تعلم بود نه اسلام مرید و مرادی. در اسلام حسین، حاکم در منظر و مرآی مردم می نشست و می گفت و می شنید اما در اسلام معاویه حاکم برای طاعت و تبعیت بود. اصلا شأن حاکم شأن اطاعت بود و جز این معصیت تلقی می شد. اسلام برای حسین بستری آزاد برای رشد انسان ها بود. اسلامی که مخالفش را به سیاهچال بیفکند اسلام نبود. اسلامی که حجر بن عدی را خلاف وعده امان به همراه پسرش به تیر می کشت اسلام نبود. اسلامی که از همه می خواست یکنواخت فکر کنند و به جز مشروعیت خلافت الهی اموی تحت هر شرایطی و به هر قیمتی و به هر شکلی، به چیزی ایمان نداشته باشند اسلام نبود. اسلامی که خلیفه را بر بالای درگاه دارالاماره می نشاند و در پوشش محافظان و حاجبان و سایه گستران برای مردم بی نوا روضه می خواند و موعظه می کرد اسلام نبود. اینها همه برای حسین غریبه و بی معنا بود. حسین اسلام را از سنت جدش به یاد داشت. او که در میان مردم می نشست و هرگز بالاتر از جمع مردم در مسجد نایستاد. او که بر هر کسی سلام می کرد و هیچ حاجب و نگهبان و محافظ و دربانی نداشت. او که در دسترس بود و می شد به او اعتراض کرد و از او سوال پرسید. او که به روی همه لبخندی گوارا نه چشمی متفرعن داشت. اسلام برای حسین در دفاع عالمان و فقیهان دین از حقوق مردم در مقابل قدرت حکومت تعریف می شد نه توجیه هر کرده حکومت برای مردم. اعتقاد به خطاکاری حکومت و بطلان این رای که «هرچه آن خسرو کند شیرین بود» برای این بود که به باور حسین، اسلام برای فهم و خواست مردم در حوزه عمومی مشروعیت قائل بود و آنان را گله ای در گمراهی نمی پنداشت. این اسلام معاویه بود که مردم را یا چون کودکان فریب می داد یا چون پیران تطمیع می کرد یا چون جوانان سرکوب می نمود و به اندازه ای که خود می خواست مهندسی فرهنگی می کرد و سیر یا گرسنه، چنان گرفتار دغدغه های هولناک اقتصادی شان می نمود که به چیزی جز سیر کردن شکمشان نیندیشند و از فکر آزادی و خواست عدالت پرهیز کنند و جز برای معیشتشان غصه ای نخورند. چشمه اسلام حسین برای تعالی انسانیت می جوشید نه معامله انسانیت. حسین می کوشید پس از مرگ معاویه به مردمان بگوید که گمان نکنید اگر حکومتی فاسد بر شما مستولی باشد که جیره آب و نان تان را به تشخیص خود بدهد، و شما به دنبال بلوغ سیاسی خود و حفظ آزادی انسانی خود نروید، این رویه همیشه بر قرار است. هر روزی که به تشخیص خود و با این استدلال که من اصلح بر امور شما از خودتانم، از جیب شما می دزدد عرصه بر شما تنگ تر و نان تان کوچکتر و آب تان تیره تر خواهد شد. اگر بخواهید و بکوشید حکومتی راستگو، سالم و مردمی داشته باشید می توانید بر او نظارت کنید و از فسادش جلوگیرید. در اسلام سفیانی چنین حقی برای شما وجود ندارد و اساسا از منظر او قرار نیست شما حق نظارت داشته باشید تا از فسادی پرده بردارید. حکومت اسلامی می گوید: خلیفه الله خود اتقی و اصلح مجریان و ناظران و قاضیان است. اصلا خیانت در امانت و فساد در مال و تضییع حقوق مردم و سلب آزادی های مشروع مردم که رخ نمی دهد تا نیاز به نظارت داشته باشد. فرضا چنین شد، حکومت حتما محق بوده است چون عمل آن افراد امنیت حکومت را به مخاطره می انداخته و مرزهای آن را لرزان می کرده و بهانه به دست دشمنان می داده و شق عصای مسلمین و از بین بردن وحدت و … می کرده.
برای حسین، اسلام در این متبلور می شد که اگر مفسد اقتصادی دزدی می کند و از نزدیکان خلیفه است یا تخلفی می کند و مدعی است در جهت سیاست های حکومت خرج کرده است، مجازات شود، هرکه هست، و مال را بازگرداند و امنیت روانی به مردم بازگردد که اگر ناظر اسلام است احدی تحت هیچ شرایطی مصون از بازرسی و نظارت نیست و هرچه هست به مردم گزارش می شود. مردم محرم هستند و آگاهی آنان خط قرمز هر استثنایی است. خلیفه موظف است بگوید اگر پایم را کج گذاشتم اصلاحم کنید و اگر گفت دزدی و فساد را افشا نکنید زیرا برای آبروی حاکمیت اسلام مضر است و گناه، رأسا از مقام و مسئولیتش معزول است. قاضی القضاتش باید خلیفه را حتی برابر با یک شهروند از مذهب دیگر به دادگاه بخواند و حتی در خطاب به آنان رعایت بی طرفی را بنماید. در عین حال باید تمام حقوق متهم را چون یک انسان محترم بیگناه حفظ کند و حتی صدایش را بر سر او بلند نکند و پرخاش نکند که اگر کرد همچون ابوالاسود دوئلی، قاضی القضات علی در بصره – که بزرگ قوم و از ادبیان محترم عرب نیز بود – به نامه ای معزول خواهد شد. چه رسد به قاضی ای که انتشار مفاسد اقتصادی حکومت اسلامی را تخلف می شمرد و تهدید به برخورد می کند.
مکه برای حسین امانی بود در دفاع از جان و آبرویش که قیمتی معادل بیعت با یزید برایش نهاده بودند. حسین امان مکه را با حصر کربلا بدل نکرد، مگر به حرمت ایمانی که به دفاع از حق و سرخم نکردن مقابل تفرعن ویرانگری چون یزید داشت، ایمان به اینکه امر به معروف و نهی از منکر در زدن مردم و تحقیر و تمسخر زنان نیست! در ایستادگی مقابل حکومت جور و نه گفتن به حاکم جائر است، به هر شیوه و شاهد و شهادتی!
و حصر کربلا را بر نگزید مگر به قصد نجات مردمی که او را امام خود خواسته بودند و انتخابش کرده بودند و البته بر خواسته خود نه استواری و نه ایمانی محکم داشتند و نه چون پای عمل به میان آمد، بر طبل توخالی چیزی افزودند.
امام، حصر را به قیمت خونش شکست. خونش را، جان و مال و حرمش را، ذریه رسول خدا را فدیه این فریاد کرد. فدیه ای که فتنه نامیده شد اما هدفی داشت که تاریخ را تغییر داد و سندی بر جای نهاد که سرنوشت مردم را پس از آن به دست خودشان باز می گرداند. حسین در تلاش بود تا مردم زندگی کنند نه بردگی! آن هم بردگی حکومتی که سراسر منت و منیت بر سر آنان است. زندگی کنند و خود تصمیم گیرند و اعتراض کنند و تغییر دهند و بخواهند و نخواهند تا بالغ شوند. سخن جدش را از زبان پدر شنیده بود که : هرگز امتی به صلاح و رستگاری نخواهند رسید مگر اینکه بتوانند حرفشان را بی دغدغه و هراس به حاکمشان بگویند. میراث علی که تصویر حکومت مطلوب را پیش چشم حسین می نهاد عهدنامه مالک اشتر بود که در آن امام به وفادارترین یار خود، از کوتاه کردن دست نظامیان از دخالت در مقدرات مردم و سخت گیری در انتخاب قاضی نوشته بود.
این میراث چه قرابتی با تصویری داشت که حسین از حکمرانی بنی امیه می دید؟ این میراث چه شباهتی با فساد اداری و سیاسی و اخلاقی ساختار اداری بنی امیه داشت؟ اسلام چه نقشی در ساختار یک حکومت داشت وقتی همه چیز به میل شخصی یک نفر می گذشت و حتی نزدیکان خلیفه باید منویات او را حدس می زدند تا خدای ناکرده چیزی خلاف آن نگویند. حسین در حرکت خود به عقلانیت جمعی باز می گشت. این بازگشت به اسلام بود. اسلامی که برای جمع و جماعت بود و اصلا “عبادت را در جمع خلق می دانست”. عبادتی که خدمتی به خلق نرساند عبادت نمی شد و عبادتی که در آن کم فروشی و ظلم به یتیم و بی تفاوتی به مظلوم و نادیده گرفتن ناتوانان مستتر است نه عبادت که ریایی پوک و توخالی است. این همان نمازی است که قرآن می گوید: فویل للمصلین. الذین هم عن صلاتهم ساهون. الذین هم یرائون و یمنعون الماعون. (ماعون/۴تا ۷)
نماز گزارند و بر آنان هیهات می زند که گمان می برید نماز می خوانید؟ هیهات می زند که دین شما امری اجتماعی است و تا آثار اجتماعی و خدمات عمومی آن روشن و معلوم نباشد اصلا دین نیست. همان امر فردی است که هیچ اثر جمعی ندارد و مخصوص تاقچه خانه و سنگ گورستان است.
این نماز و قرآن بود که حسین بر آن شورید و فتنه نام گرفت و خوارجی خوانده شد و بر منابر وصفش بر پسر نوح و ابولهب بردند و در کربلا به نیت ضربتی بر او خاک جنت طلب کردند. شامیان واقعا تصور می کردند که اسلام دین اطاعت از خلیفه الله است و نه هیچ چیز دیگر و اگر زکاتت را دادی و به نماز جمعه ات رفتی و روزه ات را گرفتی و قرآنت را خواندی و تسبیحاتت را بجا آوردی، از دینت ذره ای کم نگذاشته ای! ولو یزید حاکمت باشد و بر سر حقوق و آبرو و آزادی مردم و واصول حیات بخش دینت هرچه خواهد آورد! نان و روضه و خرجی و سفره برقرار باشد باقی بقای دولت خسرونشان! حسین کوشید این تصور آن مردم را باطل کند و این دیوار بلند شق عصای مسلمین را به بهانه مضحک حفظ وحدت ظاهری بشکند و بگوید این دیوار طاعت حکومت نه هیچ تقدسی دارد نه هیچ مشروعیتی نه هیچ وجاهتی! آن چه مقدس است اسلام است. اسلامی که مردم آزاد بت شکن می پرورد.