مرضیه آرمین
«برای سرگرمی نمینویسم، برای تفریح دیگران هم. بعد از خواندن اکثر کارهای من نمی توانید بگویید “خوش گذشت”، چون نمیخواهم به شما خوش بگذرد. میخواهم چند ساعتی بنشینیم و با هم فکر کنیم. ببینیم با این زندگی که برایمان ساختهاند، با برای خودمان ساختهایم چطور باید تا کنیم». این پارهاى از حرفهاى “امین انصارى”، رماننویس جوان کشورمان است در پاسخ به پرسشهاى “راه دیگر”.
همزمان با پیشرفت علم و تکنولوژی و به تبع آن، تغییر سبک و سیاق زندگی بشر، نیازهای انسان و تامین آنها نیز شکل تازهای به خود میگیرند. در این بین، سبک و روش ارایه و مطالعهی کتابها نیز از تغییرات و به روز شدنها عقب نمانده و به تناسب حال انسان امروز خود را به روز کرده است. یکی از این روشها، «کتابهای صوتی» هستند. رمان «والس با آبهای تاریک» به قلم «امین انصاری» نیز رمانى ایرانی است که به صورت فایل صوتی در اختیار فارسی زبانان قرار گرفته است.
«امین انصاری» متولد سال ۱۳۶۲ ساکن استرالیاست. تحصیلاتش را در مقاطع لیسانس مهندسی نرمافزار و فوق لیسانس ادبیات نمایشی با موفقیت به پایان رسانده و هماکنون نیز مشغول به تحصیل در مقطع دکتری رشتهی هنر رسانههای دیجیتال است. آثار هنری او اما در ایران با بیمهری وزارت ارشاد روبرو شده ونهایتا او سرنوشت «شکار»ش را به دستان «نشر گردون» و سرنوشت «والس با آبهای تاریکش» را به نشر «نوگام» سپرده است. والس با آب های تاریک پیشتر در راه دیگر معرفی شده است.
انتشارات نوگام نوپا که شیوهی جدیدی را جهت زنده نگاه داشتن آثار و نویسندگان ایرانی ابداع کرده است، قدم را فراتر برداشته و اقدام به تولید و انتشار آثار بصورت فایل صوتی کرده است و در این راه، پیشنهاد تولید کتاب صوتی والس… انصاری، که یکی از بهترین و پرخوانندهترین آثار این انتشارات است، را به نویسنده این اثر ارایه میکند. این رمان که بعد از خواندنش، تا ساعتها صدای حبابها و فریادهایش در گوش خواننده زنگ میزند، حالا به میمنت همکاری مشترک نوگام با رادیو شهرزاد و انصاری، بصورت کتاب صوتی بر روی اینترنت و در دسترس همگان قرار گرفته. در همین زمینه با نویسندهی این اثر گفتگوی کوتاهی انجام دادهام؛ امیدوار به اینکه با بازخوانىِ چنین تجربههایى، راههاى تازهاى باز شود براى آشتىِ خیلىها با کتابها و کلمهها…
نگاه شما در نشان دادن چنین دنیایی به مخاطبانتان چه بود؟
من جزو آن دسته از نویسندهها هستم که باید مجبور شوم داستانی را بنویسم. سعی میکنم درگیری مالی با هنر نداشته باشم. یعنی برای گذران امور ننویسم. چون زیر چنین فشاری خودم را حس نمیکنم ترجیح میدهم به جای آنکه دنبال سوژه بگردم، ایده کار جلوی چشمم سبز شود و بیآنکه بفهمم درگیرم کند. یکی از تمهایی که اینطور به سراغم آمد، مسائل مربوط به انتخابات ۸۸ و اتفاقات بعد از آن بود. به خودم که آمدم دیدم تا مغز استخوان درگیر این موضوعم. همانطور که میبینید رد پاش توی هر دو رمانی که بیرون از ایران منتشر کردهام پیدا میشود. موضوع پناهجوهایی که از طریق دریا به استرالیا میآیند هم چنین وضعیتی داشت برایم. اینجا مشغول زندگی و درس بودم و اصلا به نوشتن دوباره فکر نمیکردم. از بس که انتشار «شکار» و احساس رها شدن کار توسط انتشارات گردون و تلاشهای بعدش برای پروژهی ترارسانهایش خستهام کرده بود. اصلا نمی خواستم فعلا کار کنم. نه توجیه اقتصادی داشت طبق معمول و نه توجیه زمانی. یکباره داستان این آدمها به گوشم رسید. بعد، کشف کردم، که خیلی از اینهایی که هر روز میبینم هم جزو همین پناهجوها هستند. کنجکاویام نگذاشت یکجا بنشینم. اولین مصاحبه را که انجام دادم، دیدم داستان بعدی خودش در میزند و میگوید بنویسمش. حتی نمیخواستم منتشرش کنم. با خودم گفتم فقط بنویسش. همین. همان مصاحبهی اول کافی بود که بفهمم رو به روی یک دنیا داستان و داستانک ایستادهام. نمیشد همهاش را تصویر کرد اما. نشستم به شنیدن حرف باقی آدمها، رفتم به بازداشتگاهشان در اطراف شهر و تا میشد در موردشان خواندم. کم کم داوودِ داستانم شکل گرفت و دنیایش ساخته شد. بعد از حدود یک سال درگیری با سوژه، سادهترین کار نوشتنش بود به گمانم. جدای از انگیزههای حرفهایام، به عنوان یک انسان، دلم میخواست در مورد این آدمها و سفرشان حرف بزنم. پشت سر اینها حرف و حدیث زیاد است؛ مخصوصا در جوامع ایرانی و بین آنهایی که از راههای رسمیتر آمدهاند. یا در خیلی از موارد رسمیتر «فرار کردهاند». دلم میخواست از یک موضعِ تا میشد بیطرف موقعیت را تصویر کنم. با این امید که اگر داستان من را خواندند، دید عمیقتری نسبت بهشان داشته باشند. فقط نگویند «این قایقیها». بفهمند که اینها هم پوست و گوشت و احساس و بیشتر از هر چیز، درد دارند. درک کنند که ما در مقام قضاوت نیستیم که پروندهشان را ببندیم. یکی دیگر اینکه امیدوارم بودم، یک نفر از آنهایی که احتمالا قصد آمدن دارد از این طریق، با خواندن یا شنیدن داستانم، منصرف شود. یک نفر هم یک نفر است.
در معرفی کتابتان نوشتهاید که «والس با آبهای تاریک» از منظر ایده، خط فکری داستانهای قبلیام را پی میگیرد.» آیا ما شاهد ادامهی این روند در کارهای بعدیتان نیز خواهیم بود؟
من دچار دردهای شخصی خودم هستم. برای سرگرمی نمینویسم، برای تفریح دیگران هم. بعد از خواندن اکثر کارهای من نمی توانید بگویید «خوش گذشت». چون نمیخواهم به شما خوش بگذرد. میخواهم چند ساعتی بنشینیم و با هم فکر کنیم. ببینیم با این زندگی که برایمان ساختهاند، با برای خودمان ساختهایم چطور باید تا کنیم. من این طور حرف میزنم با اطرافیانم. حالا اگر دردهای من امتداد پیدا کنند، احتمالا در داستانهای بعدی هم رد پایشان را پیدا خواهید کرد. آدم یا آدمهایی را خواهید دید که در یک وضعیت غیرقابل تحمل گیر افتادهاند و …
و اینکه چه شد اثرتان را بصورت کتاب صوتی هم ارایه کردید؟
تحصیلات من، غیر از دوره فوق لیسانس که در طول آن درگیر دنیای تئاتر بودم، اصولا با تکنولوژی و رسانههای دیجیتال درگیر بوده و هست. این به من کمک میکند که ساز و کار دنیای هنر امروز را بهتر درک کنم. همیشه راههایی وجود دارند برای این که داستانها را بهتر و موثرتر به دست مخاطب برسانم. همین ایدهها باعث شد که فکر ساختن اولین داستان فارسی، روی تایملاین فیسبوک به ذهنم برسد و اجرایش کنم. پروژهای که به نحوی امتداد رمان شکار بود. به قول یکی از این فرنگیها، شاید این اولین پروژه از نوع خودش در جهان بود. اما چون رسانهها طوری که باید ازش استقبال نکردند، خاموش شد. در مورد والس… اما، دلیل انتخاب مدیوم صدا شاید تجربهی اخیرم در مورد رمان شکار است. مشغول صوتی کردن آن هم هستیم. روزی که نشر نوگام پیشنهاد تولید این کتاب صوتی را داد، نتوانستم ردش کنم. فرصت خوبی بود که بتوانم به مخاطبان بیشتری برسم. پشتیبانی گروه را هم پشت سرم داشتم. پس قبول کردیم و انجامش دادیم. در عصری که مردم رمق و انگیزهای برای خواندن ندارند، منِ نویسنده چارهای ندارم جز این که اینطور پشت اثرم در بیایم و هوایش را داشته باشم. استقبال مخاطبها در همین چند روزی که از انتشارش میگذرد نشان میدهد که تصمیم درستی بود.
در این تجربه، با چه مشکلاتی مواجه بودید؟
بیشتر از هر چیز محدودیت زمانی! این کار باید در دو ماه انجام میشد. درست وقتی که دارم روی آخرین فصل تزم کار میکنم. شبهای زیادی را بیدار ماندیم تا برسد. کیفیت هم برای ما مهم بوده همیشه. گاهی مجبور بودیم چند بار ضبط کنیم تا معایب ضبط در یک فضای غیرآکوستیک به چشم نیایند.
والس با آبهای تاریک از پرخوانندهترین آثار نشر نوگام بوده است. آیا در همین مدتزمان کوتاه، شاهد چنین موفقیتی در مورد فایل صوتی این اثر نیز بودید؟
راستش چون هنوز کار دیگری منتشر نکردهاند، نمیشود مقایسه کرد. اما امیدوارم بعد از گذشت چند ماه بشود چنین گزارهای را به کار برد.
آیا امیدی به انتشار آثارتان در آینده و در ایران دارید؟
بستگی دارد این آینده دور باشد یا نزدیک. راستش در حال حاضر دارم با آزادی قلمم عیش میکنم؛ عیشی که در وزارت فرهنگ و ارشاد ایران قابل تحمل نیست. به جای ودکا نمینویسم نوشیدنی، شخصیتهایم هر چه بخواهند میگویند؛ فرصت هم دست بدهد لب مبسوطی از یار میگیرند. اینها در دنیای من بلا مانعاند. اصلا دوست ندارم در موردشان با کسی چانه بزنم. این را هم بگویم که وقتی یک نویسنده از ایران خارج میشود، هم آنهایی که میمانند، و هم گاهی خودش، بر این باورند که قلمش خواهد مرد. از خود فرد که بگذریم نمیدانم چنین باوری چه کمکی به هم زیستی ما در کنار هم و شکوفایی ادبیاتمان میکند. بگذریم… من خوشبختم که به اندازهی کافی انگیزههای شخصی دارم، و همینطور مخاطبینی که هم در داخل ایران و هم در خارج از کشور کارهایم را پیگیری کنند. عصر اینترنت و ارتباطات مجازی به من این اجازه را میدهند که بیشتر از خیلی از نویسندههای داخلی که کارشان را آنجا چاپ میکنند، خواننده یا شنونده داشته باشم و البته همانطور که گفتم بدون سانسور برایشان بنویسم. اگر چاپ چندصدتایی یا هزارتایی کتابها در ایران چند سال طول میکشد که به فروش برسد، یا خمیر شود، کاری مثل والس… در عرض کمتر از پنج ماه به دست بیش از چهار هزار خواننده رسیده. تلاش خاص خودش را میخواهد اما روی هم رفته همهی اینها باعث میشوند که نگران منتشر نشدن کتابهایم در ایران نباشم و راه خودم را بروم. در عین حال عمیقا مشتاقم که کتابهای چاپ شدهام را روزی، هر چند دور، پشت ویترین کتابفروشیهای خیابان انقلاب ببینم.
- برای دیدن کتاب صوتی رادیو شهرزاد اینجا را کلیک کنید.
- برای دیدن کتاب صوتی در نوگام اینجا را کلیک کنید.
- برای دیدن لینک والس در راه دیگر اینجا را کلیک کنید.
نوشته نمیخواهم به شما خوش بگذرد! اولین بار در راه دیگر پدیدار شد.