در ایران ٣۵ تا ۴۰ هزار نفر هستند که درآمد خالص ماهانهاشان بیشتر از ۲۵۰ میلیون تومان است و ۱۰۰ هزارنفر درآمدشان ماهانه بیش از ۱۵۰ میلیون تومان است. اما ۴.۵ میلیون نفر بیکار با درآمد صفر و در حدود ۰.۵ تا ۱ میلیون نفر بیکار با درآمد بخور نمیر زندگی میکنند و با دلهره و رنج بر منابع ناپایدار تکیه دارند. حداقل دستمزد در سال گذشته (۱٣۹۱) با تمام اضافهها و مزایا در حدود ۴٨۰ هزار تومان بود در حالی که کرایهی یک خانهی قدیمی یک اتاقی در دورترین نقاط حاشیهای شرق و جنوب و جنوب غربی یا در شهرهای واقع در ۵۰ کیلومتری تهران ماهانه کمتر از ٣۰۰ هزارتومان نبود. دستمزد متوسط ۶۰ درصد از کارگران کمتر از خط مطلق فقر، یعنی کمتر از میزانی است که برای بقای زندگی در این کشور لازم است.
بیش از ٣۵ درصد از معلمان نیز زیر چنین خط فقری به سر میبرند. سال گذشته ۷٣ درصد از خانوارهای شهری هزینهای کمتر از هزینهی متوسط ماهانهی خانوارهای شهری، یعنی ۹۵۰ هزارتومان ، داشتهاند. با آن که تعداد واحدهای مسکونی از تعداد خانوارها بیشتر است بیش از ۲۰ درصد از مردم خانهای ندارند که سه چهارم آنان مردم بسیار کمتوش و توانند. محرومیت مصرفی پایینیها با ولع مصرفی بالاییها همراه است. مثلاً مصرف گوشت ماهی در میان اغنیا ۱٨۰ برابر مصرف فقیران است. هزینههای مسافرت داراها (به استثنای خریدهای استثنایی که از خارج میکنند یا خانه و ویلا و اتوموبیل که در خارج دارند) ۲۲۰ برابر نادارها است.
در جهان ما ۱.٣ میلیارد نفر در زیر خط فقر مطلق زندگی میکنند. شمار گرسنگان جهان به ٨۵۰ میلیون نفر بالغ میشود که بیشتر شامل کودکان و زنان است. همهی اینها در معرض مرگ ناشی از ناداری قرار دارند. در مدت زمانی که این یادداشت را میخوانید، صدها نفر از آنان جان دادهاند. آنان که سوسیالیستها، کارگران و چپها را به احساساتیگری متهم میکنند، و در واقع خصلت انسانی آنان را به استهزا میکشند، یادشان باشد احساساتی نشوند چون چند تن هم از سرمایهداران گرامی و پول و پلهداران محترم در این فاصله از شدت پرخوری ترکیدهاند. فقط ضایعات مواد غذایی در جهان ثروتمند میتواند فقر غذایی را از بین ببرد.
گزارشها برآنند که ۲۷۵ میلیون کودک کار و خیابان در جهان سرگردانند. آنان که احساساتی نمیشوند و به اصلاحات و گام به گام بازی و پرهیز از آرمانگرایی امید بستهاند تا وضع بینوایان سر و سامان بیابد ـ خودشان که معمولاً بهسامانند ـ میتوانند عزیزدردانههای خود را لحظه ای چون گنجشکان بیپناه در خیابانهای دود زده و فسادآلود تهران ول شده در نظر آورد. عجله نکنید! گزارشهای تحقیقی موثق برآنند که به زودی شمار جمعیت زاغهنشین، حاشیهنشین و فقیرنشین اکثریت جمعیت شهری جهان را تشکیل خواهد داد. در ایالات متحده خیابان خوابی گسترده، البته نه به اندازهی شبه جزیرهی هند و قاره افریقا ـ وجود دارد. ۴۵ میلیون نفر از مردم آمریکا از کوچکترین امکانات بیمهای محرومند. مانند چپ گرایان احساساتی نشوید، اما، ارتش آمریکا در فاصلهی جنگ دوم جهانی تاکنون دهها میلیون از مردم را مستقیماً کشته است و صدها میلیون نفر هم مستقیم و نامستقیم با انواع مداخلههای دولت آمریکا به خاک هلاکت افتادهاند. هزینههای نظامی آمریکا بیش از دو برابر درآمد ملی ایران است.
در این وانفسا نشان دادن این که طبقهی کارگر و متحدان اصلی آنان، یعنی معلمان و کارکنان خدماتی مردمی و بخشی از دهقانان وظیفهی تاریخی نجات بشریت و نجات مردم سرزمین خودشان را از فقر و بیگانگی و اسارت و از چنگال ستمگران بومی و جهانی دارند، مشکل نیست. اشتباه نکنیم شعار سوسیالیستها این نیست که یک طبقه جای همه را بگیرد. نگذاریم مبلغان و دروغزنان نظام نکبتی سرکوب و غارت و بهرهکشی و بیگانه سازی انسان،دیکتاتوری پرلتاریا را به عنوان نظامی خودکامه وخودکامهتر از دموکراسیهای تحمیلی و دروغین به ما معرفی کنند. دیکتاتوری پرلتاریا فقط به معنای آن است که به جای آن که سرمایهداری و ستمگران کارگزار این نظام فرمان خود را برای نگه داشتن جامعه به وضع نابسامان امروز «دیکته» کنند باید طبقهی در کار باشد که فرمان رهایی از قید ستم طبقاتی را دیکته کند و خود را نیز منحل کند، زیرا دنیای تمایزها و تبعیضها بالاخره باید به پایان برسد. فقر و بیعدالتی و خودکامگی باید با هم بمیرند. یکی یکی و گام به گام و مصلحتاندیشانه امکان ندارد. وراجی بیثمر نصیحتگویان و ماستمالیکاران شاید هنوز رواج و کاربرد دارد، اما نه برای کارگران و مبارزان سوسیالیست، باید با آن زیاده گرایان نیز به مقابله برخاست.
باری، فرمان عملی و نظریهی اجتماعی آن باید مبتنی بر نیروی اجتماعی گستردهای باشد که جز رهایی همگانی راه دیگری ندارد؛ آن نیروی اجتماعی که ناگزیر است بستیزد تا غل و زنجیر از پای جامعه و افراد بگشاید؛ نیرویی که متخصصان و روشنفکران خود را از دستگاه قدرت پول و سیاست حاکم گدایی نمیکند و به روشنفکران و متخصصان مردمی و وفادار دموکراسی واقعی دل میبندد. این نیرو ستیز میکند نه اینکه عاشق جنگ باشد بلکه برای آنکه از امنیت و حیثیت انسانی دفاع کند. تضاد طبقاتی که برای منتظرالکرسیهای خوش بر احوال عامل خشونت و جنگ افروزی است، اختراع محرومان و سوسیالیستها نیست بلکه واقعیت اجتماعی است و از تحمیل قدرتهای اقتصادی و سیاسی ـ که البته با توجیهگری شبه روشنفکران وابسته همراه است ـ بر آزادی و برابری مردم ناشی میشود. تضاد طبقاتی دستساز چپها نیست، ناشی از بهرهکشی مالکان سرمایه در نظام موجود است. کسانی که از خشونت نهفته در واقعیت تضاد طبقاتی رو ترش میکنند و به هر ستیزهای در تاریخ ایران با دیدهی انسانهای والا مینگرند خودشان در هر کجا مصدر کار بودهاند نه تنها در برابر نظام وحشت و سرکوب و کشتار بیتفاوت ماندهاند که بخش حیاتی سازمان سیاسی و اقتصادی و بوروکراتیک همان نظام بودهاند. گویا کشتن انقلابی خوب است با ۳۹ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعیلینک مستقیم
پیوند نجاتبخش کارگر و معلم
۹ اردیبهشت ۱۳۹۲