یک هشدار امنیتی: مراقب افراطی‌های نفوذی باشیم

۳۰ دى ۱۳۹۳

کلمه – علی بردبار:
نه هر که چهره برافروخت، دلبری داند
نه هر که آینه سازد، سکندری داند
نه هر که طرف کله کج‌نهاد و تند نشست
کلاه‌داری و آیین سروری داند
اخیرا یادداشتی از بهاره هدایت درباره تغافل سیاسی فعالان حقوق بشر نسبت به کسانی که آنها را هم خط سیاسی خودشان نمی دانند منتشر شد. یادداشتی که محتوای آن مدت هاست در محافل بسیاری مطرح بوده، اما برای طرح آن در رسانه ها، شجاعتی نیاز بود که این حرف در گلو مانده را به عرصه عمومی بیاورد. بحث شجاعانه و صادقانه بهاره از کسانی بود که نام و نان از حقوق بشر و کسانی می برند که به خصوص در جریان جنبش سبز با پرداخت هزینه های فراوان، حقوقشان تضییع می شود، اما این فعالان وظیفه ی حقوق بشری شان را گزینشی و سیاسی انجام داده و به تعبیر دقیق تر، کار تیمی و محفلی خود را به این نام بزرگ بزک می کنند.
در این باره حرف ها و اشاره ها عمدتا به سمت کسانی رفت که رسما نام فعال حقوق بشر را یدک می کشند. اما بحث دفاع از حقوق بشر آنگاه که اهداف، انگیزه ها و رویکردهای خطی و -با کمال تاسف باید گفت- گاهی امنیتی را دنبال می کند، فراتر از اینهاست که شایسته توجه فعالان واقعی حقوق بشر، نیروهای سیاسی و سبزهاست.
در ابتدای این بحث باید تاکید کرد که این بحث ابعاد حساسی دارد. اینکه این بحث نباید موجب انشقاق بین نیروهای سبز شود، بساط بدبینی و مچ گیری بین کنشگران سیاسی و حقوق بشری را در پی داشته باشد، آب به آسیاب اقتدارگرایی بریزد و این گونه برداشت شود که در مقابله با دیوار بلند و سخت اقتدارگرایی، رو به دیوار کوتاه یکدیگر آورده ایم. اما ارزش حقیقت، امنیت نیروها، حفظ حرمت جنبش و اعضای کوچک و بزرگ آن و نهایتا هشدار دادن به یکدیگر برای مراقبت از آن چیزی که نه روبه‌روی ما که خدای‌نکرده کنار ما و به ظاهر همرنگ ما اتفاق می افتد، موضوع کوچکی نیست و شایسته است که با دقت و ظریف در این باره سر حرف را باز کنیم.
واقعیت آن است که جنبش سبز، حرکتی عمیقا مردمی، وسیع، با پایگاه متنوعی از دیدگاه ها و رنگ های مختلف است. اما این رنگارنگی قرار نیست که هر رنگی از جمله رنگ دروغ، بی تعادلی و رنگ طراحی‌های دست‌ساخته نهادهای امنیتی را به خود بگیرد. این جنبش، جنبشی اعتراضی است که از قضا نه در برابر قانون که در برابر قانون شکنی حاکمان شکل گرفته و با همه انتقادهایی که دارد، هنوز به گزینه تمرد از قانون نرسیده است. در یک کلام، جنبش سبز، جنبشی معتدل همراه با رهبرانی است که از دیرباز به صفت میانه روی در عین استقامت بر سر حداقل ها شناخته می شوند و همین رمز ماندگاری و موفقیت و اثربخشی آنهاست.
در برابر چنین جنبش هایی، کار نیروهای سرکوبگر سخت تر از برخورد با جنبش هایی است که به نحوی کور دست از قانون و نظم شسته و در پی آشوب محض اند. برخی از فعالان سیاسی به خاطر دارند که فایلی صوتی از یک نشست نیروهای ارشد امنیتی و انتظامی برای مقطعی که به نظر می رسید مربوط به تیرماه ۷۸ است، به دست آمد. در آن جلسه فردی که مدیران امنیتی و نظامی و انتظامی را برای برخورد با اعتراض های خیابانی آموزش می داد، نکاتی را مطرح می کرد که بر اساس آن یکی از وظایف نیروهای نفوذی به درون معترضان، تند کردن فضا، سر دادن شعارهای ساختار شکن و هدایت تظاهرکنندگان به نقاطی بود که برخورد تند با آنها را برای نیروهای نظامی، آسان تر و موجه تر کند.
یکی از فعالان جنبش سبز نیز از یکی از تجمع های جنبش یاد می کرد که در آن فردی که به لحاظ ظاهری، چهره ای نه چندان مذهبی و شبیه به تیپ های مدرن و امروزی جوانانه داشت، سعی بر هدایت معترضان به سمت شعارهای تند داشت. این در حالی بود که در آن کنش خاص، برنامه اکثریت معترضان، راه پیمایی سکوت بود. وی به این جوانی که شعارهای تند سر می داد نزدیک تر شد و او را شناخت و به یاد آورد که او را با چهره ای متفاوت در یکی از حملات به ستادهای مهندس موسوی در روز برگزاری انتخابات دیده است که با فاصله با نیروهای نظامی همکاری و هماهنگی داشت. وی به قصد اینکه نشان دهد که او را شناخته، دستی به پشت آن فرد نفوذی زده و گفته بود خسته نباشید! اما جالب آنکه دست او به کلتی خورده بود که آن فرد به همراه داشت. در پی این اتفاق، آن فرد امنیتی سراسیمه از صف معترضان جدا شده و به سمت نیروهای امنیتی رفته بود.
همین روش مطمئنا در عرصه سیاسی هم قابل رخ دادن است. کسانی که خارج از توافقات عمومی جنبش و بضاعت و برنامه های آن حرکت می کنند و بر این راه اصرار زیادی می ورزند یا به تعبیر آشناتر، تندروی می کنند، اگر هم خودشان ندانند، رفتاری را انجام می دهند که آن مامور در آن راه پیمایی سبزها انجام می داد. زندانیان سیاسی جنبش سبز، خاطرات زیادی دارند از کسانی که منسوب به سلطنت طلبان، مجاهدین خلق و این قبیل نیروهای غیر همسو با جنبش سبز هستند و خاطرات آنها نشان می دهد آنها کاملا در پازل هایی قرار گرفته اند که نیروهای امنیتی برای ملکوک کردن جنبش سبز طراحی کرده بودند. این ماجرا را در جریان دادگاه های عمومی تابستان ۸۸ می توان به یاد آورد که نیروهای سلطنت طلبی که پیش از خرداد ۸۸ دستگیر شده بودند، لابه‌لای فعالان سیاسی جنبش سبز و در همان ردیف های جلو پیش روی دوربین ها نشانده بودند و در بیدادگاه مرتضوی و صلواتی، آن ها را قربانی کرده و محکوم به اعدام کردند. همین طور برخی افراد غیر مرتبط با مطالبات و شعارهای جنبش سبز که مرتبا فیلم آنها از بین میلیون ها معترض جنبش سبز از سوی صدا و سیما به صورت گزینشی پخش می شد و در بررسی ها مشخص شد که ساعاتی طولانی، دوربین ها گام به گام همراه این افراد خاص در حال حرکت بوده اند تا این تعداد انگشت شمار را به عنوان نماد معترضان و مشت نمونه خروار جنبش سبز جا بزنند.
نباید شک کرد که این قبیل برنامه ها در جبهه سیاسی هم وجود دارد. کسانی که اگر عامل نباشند، بر اساس یک سری مسائل خصلتی می توانند به نام سبزها و به کام اقتدارگرایان باشند. این افراد که به نحو عجیبی بعضا از پوشش امنیتی برخوردارند و برخی که مورد برخورد قرار می گیرند، باز هم جای نگرانی زیادی برایشان نمی رود و یا اگر هم برخوردی با آنها شود، ماند همان هایی هستند که از میان سلطنت طلب ها قربانی شدند. افراد کم اثری که مدتی مورد بهره برداری تبلیغاتی دستگاه های تبلغاتی اقتدارگرایان قرار گرفتند و با اتمام تاریخ مصرفشان، غمگینانه خرج آخرین اپیزودی شدند که در آن قرار بود اقتدار و صلابت جریان حاکم به اثبات برسد.
اگرچه حقوق شهروندی این افراد محترم و شایسته حمایت است، اما حواس ها باید جمع باشد که آنهایی که از مجموعه رفتارشان، تعادل و عقلانیت به چشم نمی خورد و فقط ظاهری از شجاعت را نشان می دهند، چه بسا جزیی از یک برنامه خطرناک باشند. طرفه آنکه برخی مسائلی که هنوز وقت انتشارشان نرسیده نشان می دهد که برخی از این افراد با جمع آوری و دستکاری صدا و تصویر و نوشته برخی بزرگان و افراد محترم در جنبش سبز، دست به تهدیدهای کثیف زده و نقاب از چهره خطرناک خود کنار زده اند. درباره چنین مواردی، به وقتش، سخن های بیشتری برای گفتن هست.
جنبش سبز، جنبشی است که نه نهاد سیاسی مشخصی دارد، نه به عنوان کنشی مدنی، به دنبال برنامه های امنیتی است و نه بنای آن دارد که نهادها و شیه نهادهای امنیتی را در درون خود تعبیه کند. قرار بر نیت خوانی هیچ کسی هم نیست که داعیه سبز بودن دارد. جنبش سبز، صاحب خاصی ندارد. صاحبان جنبش همه مردمی هستند که نسبت به بی عدالتی و ظلم حاکم اعتراض دارند و حقوق حقه مردم برای دخالت در سرنوشت خود را در چارچوب شعار اجرای بدون تنازل قانون اساسی جست‌و‌جو می کنند. اما این تعریف به معنای آن نیست که فعالان جنبش نسبت به خطراتی که نیروهای امنیتی با صرف میلیاردها تومان پول و در اختیار داشتن امکانات وسیع برای ملکوک کردن آن در دست اقدام دارند، تغافل کنند. لذا کنش هایی را که نشان از عدم تعادل دارند، خارج از چهارچوب های عمومی جنبش مطرح شده، ارزش های مورد احترام جامعه را مورد هتاکی قرار می دهد، چشم به بیگانه دارد و سمت و سوی براندازی آشکار پیدا می کند؛ به جد و به حق باید با دیده تردید نگرست و نسبت به مرزبندی با آن ها، تعارف ها کنار گذاشت.