عالم‌تاج قائم‌مقامی (ژاله)، شاعر بزرگ ایرانی

۶ مهر ۱۳۹۴

 
«از تو گر برتر نباشد جنس زن مانند توست
گو، خلاف رای مغرور تو باشد رای من
در ره احقاق حق خویش و حق نوع خویش
رسم و آئین مدارا نیست در دنیای من
توانا- عالم‌تاج قائم‌مقامی، متخلص به «ژاله» در سال  ۱۲۶۲ شمسی در فراهان دیده به جهان گشود. مادرش مریم یا گوهرملک دختر معین‌الملک بود. معین‌الملک یا همان میرزا محسن‌خان تبریزی از رجال عهد ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین‌شاه قاجار بود و در سمت کاردار و سفیر، وزارت تجارت، وزارت عدلیه و وزارت امور خارجه فعالیت می‌کرد. پدرش میرزا فتح‌الله، نبیره‌ی قائم‌مقام فراهانی، صدراعظم و سیاست‌مدار و ادیب برجسته‌ی ایرانی بود. عالم‌تاج در پنج سالگی خواندن فارسی و عربی را آغاز کرد و تا پانزده‌سالگی دروس دیگر را نیز آموخت. در پانزده‌سالگی به هم‌راه خانواده به تهران آمد. عالم‌تاج در سال ۱۳۱۷ قمری با دوست پدرش، علی‌مراد بختیاری که خواهرش همسر سردار اسعد بختیاری بود ازدواج کرد. ازدواج او یک ازدواج اجباری بود و حاصل این ازدواج «حسین پژمان بختیاری» بود. پژمان شاعر و تصنیف‌سرای ایرانی عهد قاجار و هم‌چنین دوره‌ی پهلوی بود. این ازدواج پس از دو سه سال به جدایی منجر شد. ژاله در شعری پدر و مادرش را به خاطر این ازدواج تحمیلی سرزنش می‌کند:
چه می‌شد آخر‌ ای مادر اگر شوهر نمی‌کردم
گرفتار بلا خود را چه می‌شد گر نمی‌کردم
گر از بدبختیم افسانه خواندی داستان گویی
به بدبختی قسم کان قصه را باور نمی‌کردم
مگر بار گران بودیم و مشت استخوان ما
پدر را پشت خم می‌کرد اگر شوهر نمی‌کردم
بر آن گسترده خوان گویی چه بودم؟ گربه‌ای کوچک
که غیر از لقمه‌ای نان خواهش دیگر نمی‌کردم
زر و زیور فراوان بود و زیر منتم اما
من مسکین تمنای زر و زیور نمی‌کردم
گرم چون خوش‌قدم مطبخ‌نشین می‌ساختی بی‌شک
چو او می‌کردم ار خدمت ازو بهتر نمی‌کردم
به دل می‌ریختی زهرم به سر می‌کوفتی کفشم
اگر یک تای کفشت را به سر افسر نمی‌کردم
گرفتم آب حیوان داشت بر کف یار بی‌چونم
چه می‌شد گر من از این باده در ساغر نمی‌کردم
نگویم پیر و ممسک بود و آتشخو ولی آخر
بدان نابالغی، شوهر، چه می‌شد گر نمی‌کردم
ور این پایان کارم بود، خوش‌تر کان صباوت را
هبا در خدمت استاد دانشور نمی‌کردم
مقامات از چه می‌خواندم، مقولات از چه می‌دیدم
چه می‌شد گر عرض را فرق از جوهر نمی‌کردم
بیان را و معانی را چه سود و چه زیان بودی
به منطق گر معانی را بیان پرور نمی‌کردم
ژاله در شعری در مورد ازدواج‌های نابرابر و قوانین تبعیض‌آمیز چنین می‌سراید:
ای ذخیره کامرانی‌های مرد
چند باید برده‌آسا زیستن
تن‌فروشی باشد این یا ازدواج
جان‌سپاری باشد این یا زیستن
ژاله بیست‌وسه سال بود که نهضت مشروطه‌خواهی مردم ایران اتفاق افتاد. ژاله شاعری درون‌گرا بود. اشعار او مملو از محتویات سنت‌شکنانه بود که از حقوق زنان دفاع می‌کرد.او حتا اشعارش را از فرزندش نیز مخفی می‌کرد. فرزندش، پژمان می‌گوید که ژاله اواخر عمرش را با خواندن کتاب‌های ادبی و تاریخی و نجوم سپری می‌کرد. عالم‌تاج نام ژاله را بعدها برای خود انتخاب کرد. او در مورد نامش می‌گوید:
تاج عالم گر منم
بی‌گفت‌وگوی، خاک عالم بر سر عالم کنید
ژاله آن‌چنان که باید و شایسته است در ایران شناخته شده نیست. یکی از دلایلش شاید این باشد که ژاله بخش عمده‌ای از اشعارش را سوزانده است و آن‌چه که امروز از ژاله در دست‌رس است اشعاری است که در سال ۱۳۴۵ توسط فرزندش پژمان بختیاری منتشر شده است. آن‌چه در اشعار ژاله نمود و بروز آشکار دارد به تصویرکشیدن رنج عمیق زن ایرانی در پایان قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم است. ژاله دو دهه قبل از پروین اعتصامی و سی سال قبل از سیمین بهبهانی و پنجاه سال پیش از فروغ فرخ‌زاد با شهامتی احترام‌برانگیز از احساسات زنانه سخن گفت و از جهل و عقب‌ماندگی و تعصب‌های زمانه‌اش پرده برداشت. از ژاله در مجموع هزار بیت باقی‌ مانده است که بیش‌تر احوال شخصی شاعر از دوران بارداری تا جدایی از هم‌سر و دوری از فرزند است و در این قالب نقدهای اجتماعی خود را مطرح کرده است. اشعار ژاله به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده است. دیوان اشعار ژاله را اصغر سیدغراب، پژوهش‌گر و استاد دانشگاه لیدن به انگلیسی ترجمه کرده است و با عنوان «آینه ژاله، سیاست و شعر در ایران» به چاپ رسانده است. اصغر سید غراب در مورد زندگی ژاله چنین می‌گوید: «ژاله در اواخر قرن نوزدهم، در سال ۱۸۸۳ به دنیا آمد.

۹ سال بعد، در ۱۸۹۲ نهضت تنباکو اتفاق افتاد و چند سال بعد انقلاب مشروطیت و کمی بعد جنگ جهانی اول درگرفت. زندگی او با بحران‌های اجتماعی و سیاسی درآمیخته بود و طبعاً همه این بحران‌ها در شعرش بازتاب یافته‌اند، ولی آنچه که شعر او را از دیگر شعرا متمایز می‌کند، این است که او برای بحران‌های اجتماعی و سیاسی زمانه‌اش بیان شخصی شاعرانه‌ای پیدا می‌کند.» سید غراب در بخش دیگری از سخنانش به ویژگی‌های دیگر شعر «ژاله» از دریچه چشم منتقدان اشاره کرد: توجه به همسر و توصیف او با بهره‌گیری از طنز، تشخص بخشیدن به اشیایی مانند «سماور» و «چرخ خیاطی» و آن‌ها را مورد خطاب قرار دادن و درد دل کردن با آن‌ها، به ویژه با «آینه». برخی از محققان عالم‌تاج قائم‌مقامی را اولین زن شاعر فمینیست در دوران مشروطه می‌شناسند که با زبانی زنانه سخن گفته است و از حقوق زنان دفاع کرده است. شعر زیر نمونه‌ای از این اشعار است:
مرد اگر مجنون شود از شور عشق زن، رواست
زان که او مردست و کارش برتر از چون و چراست
لیک اگر اندک هوایی در سر زن راه یافت،
قتل او شرعاً هم اَر جایز نشد، عُرفاً رواست
بر برادر، بر پدر، بر شوست رَجم‌‌ او از آنک
عشق دختر، عشق زن، بر مرد نامحرم خطاست
همسر یاران رها کن، زن‌برادر، زن‌پدر
مرد را شاید، وَرَش فرمان حرمت ز انبیاست
لیک زن گر یک نظر بر شوهر خواهر فکند،
خون او در مذهب مردان غیرت‌وَر، هَباست
کار‌‌‌ بد، بد باشد اما بهر زن، کز بهر مرد،
زشت، زیبا، ناروا جایز، خطاکاری سزاست
کار مردان را قیاس از خویشتن ای زن! مگیر
در نوشتن، شیر شیر و در نیستان، اژدهاست
ز اتحاد جان زنهای خدا، گفتار نیست
بُس سخنها ز اتحاد جان مردان خداست
نیست زن در کار بد بی‌باک، ور خود علتش،
ترس شو یا باس دین، یا نقش عفت یا حیاست
لیک مرد از کار بد، نه شرم دارد، نه هراس
زان‌که خودخواهیش حاکم، شهوتش فرمانرواست
مرد پندارد که میل زن فزون از اوست، لیک
اتهامش بی‌اساس و ادعایش نابجاست
بشنو از من، جنس زن را زن شناسد، مرد نه
وانچه می‌بندند بر زن، اتهامی ناسزاست
مرد غیرت دارد و بر طبع مردان غیور،
سخت باشد گر زنش چون ماهِ نو، ابرو نماست
آن‌که زن را، «بچه‌ها» یا «خانه‌ی ما» داده نام،
چون تواند دید کان عورت به مردی آشناست؟
خاص مردان است این حق‌های از مذهب جدا
مذهب ما گرچه اکنون در کفِ  زورآزماست
این کتاب آسمانی، وین تو، آخر شرم دار!
این تو، این آیین اسلام، آن‌چه می‌گویی، کجاست؟
کِی خدا پروانه‌ی بیداد را توشیح کرد؟
کِی پیمبر جنس زن را این‌چنین بیچاره خواست؟
گر محمد بود، جنّت را به زیر پای زن،
هِشت و با این گفته، مقداری ز جنس مرد کاست
گر پیمبر بود، زن را هم‌طراز مرد گفت
وی بسا حق‌ها که او را داد و اکنون زیر پاست
خود طلاق ما به دست توست، اما آن طلاق،
گر ز دین، داری خبر، مردود ذات کبریاست
آیتِ «مَثنی ثُلاث» اَر هست و «اَن خِفتُم» ز پی
آیتِ «لَن تستَطیعوا» نیز فرمان خداست
چون تواند مرد، عادل زیست با زن‌های خویش؟
کاین یکی زشت است و پیر، آن یک، جوان و دلرباست
آیتِ «مَثنی ثُلاث» اَر جُزئی از حق‌های توست،
آیتِ «لَن تَستَطیعوا» نیز از حق‌های ماست
رو بدین فرمان نظر کن، تا بدانی کان جواز،
تابع امری محال است اَر تو را عقل و دَهاست
ژاله در ۵ مهرماه ۱۳۲۵ در سن ۶۳ سالگی درگذشت و در امام‌زاده حسن در جنوب غرب تهران به خاک سپرده شد.