به تایلند رفتن بدبختم کرد

۸ اسفند ۱۳۹۴

۲۷ ساله بودم  که تایلند رفتم. فقط هم برای سکس رفتم.  قبل از آن اصلا هیچ تجربه ای نداشتم. به تنهایی برای یک هفته در بارهای بانکوک گشتم. روزهای اول با دو زن روسپی در ساعات مختلف روز همبستر شدم. روز دوم فهمیدم که می توانم روسپی های کشورهای مختلف نظیر چین و برمه و ویتنامی را هم در اختیار داشته باشم.
چیز زیادی از ایدز نمی دانستم ولی خطر ایدز را در نظر می گرفتم. معمولا چندین کاندوم همراه خودم می بردم. اما هم جوان باشی و هم دسترسی به زنان جوان با قیافه های سالم داشته باشی ناخواسته پیش می آید نوع فعالیت جنسی که داری خظر ابتلا به ایدز و بیماری های مقاربتی را نادیده بگیری.
دو سال از آن سفر گذشت و خیلی هم به این تصمیمی که در زندگی به خاطر محدودیت هایی که در ایران بود به خودم می بالیدم. همه جا هم می نشستم و به همسن و سال های خودم توصیه می کردم که اگر می توانند به عنوان توریست جنسی به تایلند بروند.
حدود یک ماه پیش وقتی برای نهار از اداره ام خارج شدم تا قدم زنان به یک ساندویچی بروم ناگهان نفسم در سینه حبس شد. انگار که یک نفر با آرنجش به بالای شکمم ضربه ای زده باشد.
آنقدر حمله ترسناکی بود که به دکتر رفتم. آزمایشات زیادی انجام دادم ولی خبری نشد. تنگی نفس دوباره اتفاق نیفتاد ولی خستگی و تب و خشک شدن پوست بدنم بعد از آن حادثه در من ظاهر شد. اشتهایم کم نشده بود و طبق معمول غذا می خوردم ولی ظرف یک ماه ۱۰ درصد از وزنم کم شد. دکتری که تحت مراقبتش بودم  به سرطان ریه مشکوک بود.
هفته ای شاید دوبار در آزمایشگاه ها بودم. یکبار که برگه آزمایش جدیدی به من داد گفت که می خواهد محض احتیاط، آزمایش HIV هم داشته باشم. اصلا ترسی به دلم راه ندادم و رفتم برای آزمایش.
این سفر لعنتی و  اشتباهی که در زندگی ام کردم همه زندگی ام را  به هم زد. نه شانس ازدواج و عاشق شدن دارم و نه شانس تشکیل خانواده. زندگی و سلامتم هم  با وجود دارو، به مویی بند است و  شرم و گناه امانم را بریده است. زندگی ام از حرکت ایستاد.
وقتی وارد دنیای  HIV و ایدز و بیمارانی شدم که در این بدبختی دست و پا می زندد تازه فهمیدم که مبتلا شدن چقدر آسان است.  در کنار مریض های ایدزی معتاد و فقیر  مریض های زیادی دیدم که افراد عادی مثل خودم بودند. از وکیل و مکانیک و بازاری تا معلم و کاشی کار … هیچکدام مان هم به ذهن مان خطور نمی کرد که روزگار ما اینطوری سیاه شود.
اغلب شان خیلی زود علائم ویروس  در بدن شان ظاهر شده بود. یک تب معمولی با سردرد و اسهال که بیشتر شبیه علامت یک آنفولانزا بود.
احساس شرم وگناه  از دو سو گریبان مفلوک مرا می گیرد. از طرفی به خاطر تن دادن به خرید بدن زنان بود و از طرف دیگر ترغیب و تشویقی بود که به جوان های مثل خودم  می کردم که بروند و از بهشت بانکوک دیدن کنند.
خیلی خیلی متاسفم. این نامه را نوشتم شاید سهم بسیار ناچیزی در جلوگیری این مرض مهلک در بین جوانان داشته باشم. تمنا می کنم مرا ببخشید. من یک فرد معمولی ام با اشتباهاتی معمولی که مرضی مرگبار گرفتم.

این نوشته توسط یک فرد به صورت ناشناس برای مان ایمیل شد. اصلا قابل انتشار در شکل اصلی اش نبود. طولانی بود و زمان ماجرا و همه اتفاق خیلی معمولی و مبهم نوشته شده بود. انچه می بینید تلاش و ویرایش همکارمان است که بعد از مکاتبه مداوم از طریق ایمیل با نویسنده نامه به این حالت رسیده است.
مرکز ملی پیشگیری از ایدز ایران
http://www.avert.org/professionals/hiv-around-world/asia-pacific/overview
http://fa.phuket.thai-sale.com/bangla-road-phuket/