سهراب سبحانی*
از زمان استقرار جمهوری اسلامی در ایران، سیاست امریکا در قبال رژیم دینسالار تهران، بین مهار و مماشات در نوسان بوده است. چه تلاشهای ریگان-بوش برای جلوگیری از صدور تروریسم توسط رژیم در نظر گرفته شود و چه تلاشهای سازشکارانه رییسجمهور اوباما، واشنگتن در مقابله با رژیمی که در طول ۳۸ سال گذشته به عنوان یک چالش جدی برای سیاست خارجی امریکا مطرح بوده شکست خورده است. به طور خلاصه، واشینگتن در هدف خود برای تغییر رفتار یک سیستم خودکامه که سرشت آن اصلاحناپذیر است، شدیدا با شکست روبرو شده است.
پرزیدنت ترامپ و تیم سیاست خارجی او زمانی که به پرسش “چگونه باید با ایران مقابله کرد”، نگاهی میاندازند، باید یک هدف اصلی در ذهن داشته باشند: زمانی که بحث دفاع از منافع امنیت ملی ایالات متحده مطرح باشد سرمایهگذاری بر روی مردم ایران، بهترین گزینه واشینگتن است. تیم ترامپ و کنگره باید از صمیم قلب و با صراحت، از آرمانهای ملت ایران برای آزادی، فرصتهای اقتصادی و احترام در صحنه بینالمللی حمایت کنند. در همان زمانی که رژیم ایران همچنان به عنوان جدیترین خطر برای امنیت منطقهای در خاورمیانه و حامی اصلی تروریسم به حیات خود ادامه میدهد، مردم ایران هم همچنان به عنوان جدیترین خطر برای رژیم اسلامی و تنها امید برای تغییرات اساسی در ایران مطرح هستند.
ایرانیان وارث یک تمدن غنی هستند که به ۲۵۰۰ سال پیش باز میگردد. با وجود تلاشهای متعدد رژیم در ۳۸ سال گذشته برای مخفی کردن هویت ایرانی در یک هویت اسلامی-ایرانی، برای مردم ایران همچنان، تاریخ، زبان و فرهنگشان بر اسلام ارجحیت دارد. نقطه شروع رویکرد نوین امریکا به ایران، درک این موضوع است که ایرانیان به هویت خود افتخار میکنند و به داشتن افرادی مانند کوروش کبیر، ریاضیدانانی مانند خوارزمی، فلاسفهای مانند ابن سینا و شاعرانی مانند عمر خیام در طول تاریخ خود میبالند. در واقع، ممکن است رییسجمهور ترامپ این موضوع را نداند که کلام شاعر ایرانی “سعدی” بر در ورودی سازمان ملل نقش بسته است و حتی “توماس جفرسن” زمانی که در مورد اعلامیه استقلال میاندیشید از اعلامیه جهانی حقوق بشر کوروش بزرگ که یهودیان را از اسارت بابل نجات داد، الهام گرفته است.
متاسفانه، سیاست مماشات رییسجمهور اوباما از این تاریخ غنی چشمپوشی کرد و در عوض تصمیم گرفت تا آشکارا جانب رژیمی را بگیرد که مردم خود را به فقر و فلاکت کشانده؛ آزار و اذیت کرده و به قتل رسانده است. شکنجه و قتل امریکاییها در لبنان، عربستان سعودی، عراق و افغانستان که جای خود دارد و نیازی به ذکر آن نیست. از دیدگاه مردم ایران، در دوره ریاست جمهوری اوباما، نقش امریکا به عنوان چراغ تابان دموکراسی و آزادی به یک کورسو کاهش یافته است. در واقع، زمانی که در سال ۲۰۰۹ میلیونها ایرانی شجاع در سراسر کشور به خیابانها ریخته و رژیم در معرض سرنگونی قرار گرفت، آنها یک سوال از رهبر جهان آزاد پرسیدند: “اوباما، اوباما، یا با اونا یا با ما” – یعنی “یا با احمدینژاد هستی یا با ما.” در آن مقطع تاریخی حساس از روابط ایالات متحده و ایران، رییسجمهور اوباما تصمیم گرفت جانب رژیم را بگیرد.
آقای ترامپ با برداشتن گامهای زیر میتواند فصل جدیدی در روابط ایالات متحده و ایران بنویسد.
نخست، او نباید توافق هستهای با ایران را “پاره کند”. در عوض، او باید خواستار شفافیت کامل، جامع و همهجانبه رژیم ایران شود. در اصطلاح حقوقی، تیم سیاست خارجی ترامپ باید رژیم ایران را به عنوان «گناهکار تلقی کند، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود». یک موضوع به همان اندازه مهم و مرتبط با مساله فوق این است که واشینگتن باید برای ملاها در ایران روشن سازد که “برنامه جامع اقدام مشترک”(برجام)، صرفا جزء کوچکی از رویکرد نوین امریکا در قبال ایران است. از این پس، ایالات متحده بر موارد نقض حقوق بشر تمرکز خواهد کرد و پیشتاز آزادی مذهبی در داخل ایران خواهد بود؛ و دیگر پشتیبانی رژیم اسلامی از تروریسم، تلاشهای مداوم آن بر تضعیف متحدان ما در منطقه، و قتل پرسنل نظامی امریکا و تلاش برای «محو اسراییل از روی نقشه» را تحمل نخواهد کرد. بر اساس این رویکرد جدید، شرکتهای امریکایی و اروپایی که با رژیم به کسب و کار میپردازند با مجازاتهای سخت روبرو خواهند شد.
دوم، آقای ترامپ باید از مناسبت پیش روی سال نوی ایرانی (۲۰ مارچ)، برای مخاطب قرار دادن مردم ایران به طور مستقیم با ارائه یک پیام پرشور، مختصر و امیدوارکننده استفاده کرده در آن روشن کند که «کلانتر جدیدی در شهر است». رییسجمهور باید در پیام نوروزی خود تاکید کند که بر خلاف سَلَف خود [اوباما] که به رژیم ایران راه داد، او قصد ندارد هیچ شاخه زیتونی به سوی این رژیم دراز کند.
سوم، رییسجمهور با همکاری کنگره تحت رهبری جمهوریخواهان، باید یک بار دیگر قدرت نرم شبکه خبری فارسی صدای امریکا را از بند رها کند. قبل از تصمیم دولت اوباما برای مهار و بایگانی کردن این قدرت نرم در ازای روابط بهتر با تهران، ۲۸ میلیون ایرانی به تماشای برنامههای افشاگرانه و مبتنی بر واقعیات این شبکه میپرداختند که این فرصت را فراهم میکرد تا مردم ایران به جمهوری اسلامی هزینه تحمیل کنند. یکی از خواستههای عمده رژیم ایران که دولت اوباما به آن تن داد، و کارکنان شبکه خبری فارسی صدای امریکا از آن بیخبر بودند بیاثر کردن این سرمایه مهم دولت ایالات متحده بود. ملایان فاسد در ایران دلیل خوبی برای ترس داشتن از بخش فارسی صدای امریکا داشتند. به عنوان مثال، ممکن است مهمانان برنامههای آن اشاره کنند که چگونه رژیم، پتانسیل عظیم گاز طبیعی ایران را حیف و میل کرده در حالی که همسایه کوچکتر آن، قطر پس از همکاری با شرکتهای امریکایی مانند “اکسانموبیل” سهم بازارهای اروپا و آسیا را از آن خود کرده است. ممکن است مهمانان دیگری به این موضوع اشاره کنند که چگونه شعارهای “مرگ بر امریکا و اسراییل” صنعت گردشگری ایران را نابود کرده است، در حالی که دولتشهرهای نزدیک به ایران از جمله دبی به مقاصد گردشگری و تعطیلات تبدیل شدهاند.
احیا و تقویت شبکه خبری فارسی صدای امریکا باید به اولویت امنیت ملی سیاست ترامپ در مقابل ایران تبدیل شود. مردم ایران یک بار دیگر به شبکه خبری فارسی صدای امریکا گوش داده و به آن اعتماد خواهند کرد اگر که تغییری قوی در نوع برنامههای آن را احساس کنند. برای مثال، اعضای مورد احترام اپوزیسیون، در داخل و خارج ایران، باید به صورت منظم در این شبکه ظاهر شوند. علاوه بر این، مصاحبه با مقامات وزارت خزانهداری ایالات متحده که میتوانند جزییات داراییهای نامشروع رژیم ایران را با بینندگان به اشتراک بگذارند باید یک ویژگی اصلی این برنامههای جدید مبتنی بر واقعیات باشد. برای نمونه، حساب و کتاب اینکه چه بر سر یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار اعطایی دولت اوباما به آیتاللهها آمد میتواند نقطهی شروع خوبی باشد. فساد، از حیات اقتصادی مردم ایران ارتزاق میکند.
به عنوان ابزاری برای ایجاد پلهای دائمی با مردم ایران، ابتکار چهارم باید مجوز وزارت خزانهداری دولت ترامپ برای انتقال کمکهای بشردوستانه بیشتر به ایران به ویژه در زمینههای درمان سرطان، آلودگی هوا و مدیریت آب را شامل شود. اگر رژیم این کمکها را رد کند، واشینگتن، جایگاه و تریبون شبکه خبری فارسی صدای امریکا را خواهد داشت تا مردم ایران را مطلع کند که چه کسی جلوی دسترسی آنها به دارو، هوا و آب پاک را میگیرد. به طور مشخص، اگر یک شرکت نوپای مستقر در ایران که فناوری شناسایی ویروسهای مرگبار را ارائه میکند، نیاز به بودجه و تامین مالی داشته باشد، باید یک استثنا در نظر گرفته شود تا به شرکتهای سرمایهگذاری در ایالات متحده، اجازه سرمایهگذاری در چنین پیشرفتهای نوآورانهای را بدهد.
و مورد آخر اینکه وزارت بازرگانی دولت ترامپ باید با کارشناسان برجسته امریکایی ایرانیتبار برای تهیه “طرح اولیه بازسازی ایران” همکاری کند. این امر را میتوان با همکاری با دانشگاههای امریکایی و شرکتهایی از قبیل “گوگل”، “جنرالالکتریک”، “ماریوت” و “بِکتِل” انجام داد. این “طرح اولیه” میتواند نقشه راهی مبنی بر این باشد که چگونه هر یک از بخشهای مختلف آسیبدیده اقتصاد ایران میتواند خود را بازسازی کرده به تشکیل یک اقتصاد جدید شفاف، پویا و مبتنی بر بازار آزاد کمک کند. ایرانی آباد و پویا که با خود و همسایگانش در صلح است به نفع امریکا خواهد بود.
پس از ۳۸ سال واکنش به تحریکات، تهدیدات و صدور ایدئولوژی مرگبار رژیم ایران به سراسر خاورمیانه بزرگ، پرزیدنت ترامپ یک فرصت تاریخی برای مقابله با ایران دارد به گونهای که به منافع هر دو ملت امریکا و ایران خدمت کند.
* سهراب سبحانی، استاد پیشین دانشگاه جرجتاون در حوزههای سیاست خارجی و امنیت انرژی، و نویسندهی کتاب “ائتلاف عملگرایانه: روابط اسراییل و ایران، ۱۹۴۸-۱۹۸۸” است. نسخه انگلیسی این یادداشت روز ۲۱ دسامبر ۲۰۱۶ در وبسایت “فوربز” منتشر شده است.
The post فصل نوینی در روابط ایران و امریکا: ۵ گام پیشنهادی برای پرزیدنت ترامپ appeared first on تقاطع.