مجید محمدی
چپها در سپتامبر ۲۰۱۵ در بریتانیا کسی را به رهبری حزب کارگر انتخاب کردند که یک گروه تروریستی مثل حماس را دوست خود میخواند؛ در برنامههای پرس-تیوی جمهوری اسلامی -که پخشکننده اعترافات زندانیان سیاسی است- شرکت میکند و مشاور بوق تبلیغاتی پوتین، یعنی شبکهی تلویزیونی آر.تی (RT) است. جرمی کوربین، هوگو چاوز را به دلیل میراثی که در ونزوئلا از خود بر جای گذاشته ستایش میکرد؛ کسی که سیاستهایش این کشور ثروتمند را به خاک سیاه نشانده است. او ضد امریکایی، ضد اسراییلی، و ضد اتحادیهی اروپاست. دوستان وی در یونان (سیریزا) از بیکفایتترین دولتهای اروپایی بودهاند. او کشورگشاییهای پوتین در اوکراین را توجیه، و ناتو را عامل تحریک پوتین در اشغال بخشی از خاک این کشور معرفی میکند.
کوربین بر این باور است که بریتانیا باید از پیمان ناتو خارج شود و حتی به طور یکطرفه، سلاحهای اتمیاش را از میان ببرد و شبکهی راه آهن و پست را ملی کند. او با استفاده از اشتباه تونی بلر در ورود به جنگ عراق، بر موج نارضایتی جوانان سوار شده تلاش میکند حزب کارگر را به حزب کمونیست تبدیل کند. وقتی خمینی کمونیستها و چپهای اسلامگرا را اعدام میکرد، کوربین متعرض رژیم ایران بود اما وقتی این رژیم آزادیخواهان و دمکراسیطلبان را زندانی میکرد و در خیابانها میکشت، کوربین با بوق تبلیغاتی آن (پرس-تیوی) همکاری داشت.
چپها در سال ۲۰۱۶ کسی را به شهرداری لندن انتخاب کردند که در حمایت از اصغر فرهادی و ورودش به ایالات متحده، شوی حمایت از یک ایرانی موجسوار و نمایش فیلمش در میدان «ترافالگار» را بر پا کرد؛ در حالی که در همان هفتهای که فیلم فرهادی قرار بود به اسکار برود و اسلامگرایان و چپها، متحد با هم به ترامپ ناسزا می گفتند، یک استاد دانشگاه در زابل به ۷۵ ضربه شلاق و چهار سال زندان محکوم شد (برای انتقاد به وضعیت دانشگاه) و صدای این جماعت در محکوم کردن اعمال قرون وسطایی رژیم ضد امریکایی در تهران شنیده نشد.
اولویت: توزیع ثروت
در ایالات متحده، برنی سندرز، در حد کوربین به دشمنان آزادی و دمکراسی نزدیک نشده اما آزادی، اولویت وی نیست. اولویت سندرز، توزیع ثروت میلیاردرهاست با این تصور که دادن پول به فقرا وضع آنها را بهتر میکند. بنابراین از دولت سندرز انتظار نمیرفت در حوزهی حقوق بشر، کشتار جمعی یا آزادی در دنیا کاری انجام بدهد. او به صراحت میگوید که با شبکههای خصوصی تلویزیونی مخالف است که معنای ضمنی آن راهاندازی بوقهای تبلیغاتی دولتی است. انتقاد وی به اوباما آن است که بعد از انتخابات، هوادارانش را رها کرده به خانه بروند. بدین ترتیب او به دنبال آن است که هم رییسجمهور باشد و هم رهبر انقلاب. محتمل است که اگر اینگونه افراد در جایی به بنبست بخورند (مثلاً لایحهشان در مجلس رد شود)، جمعیت را جلوی کنگره یا مجلس جمع کنند و آشوب به راه بیندازند تا نهادهای سیاسی کنترلکننده را دور بزنند.
چپ “اشغال”
جریان چپ بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در یک دورهی دهساله جهتگیری اصلاحی داشت و تلاش میکرد از دگمهای غیر واقعبینانه و غیر تجربی فاصله بگیرد. اما نسل جدید چپها آن تجربه را فراموش کردهاند. چپ جدید امریکایی و بریتانیایی را میتوان در برنامهی اشغال آنها متجسم دید. آنها هیچ راه حلی برای مسائل اجتماعی غیر از اشغال مراکز عمومی و بانکی و مالی ندارند. ایدهی اشغال نیز در واقع ایدهی مصادره و ضبط است: مصادرهی اموال بخش خصوصی به نفع دولت برای بر ساختن دولتی فاسدتر از بخش خصوصی. جریان چپ راه حلهای کهنه و تجربهشده و شکستخوردهی خود را همیشه به عنوان “نو” عرضه میکند و از همین جهت، مدام مباحث کهنه را در بستهبندیهای جدید زنده میکند.
همکاری با اسلامگرایان
چپ عاشق سیاستِ هویتمحور است و بر این اساس به گروههای قومی و نژادی و جنسیتی نزدیک میشود. اما همپیمانی آن با اسلامگرایانی که میخواهند شریعت را پیاده کنند، از اسراییل منتنفر هستند و به حماس و حزبالله و القاعده عشق میورزند و با داعش و جمهوری اسلامی همدلی دارند، یک گام به جلو در تخریب اساس و پایهی جوامع غربی و سیاست ضد امریکایی آن است. در راهپیمایی زنان در واشینگتن دیسی در روز بعد از سوگند یاد کردن ترامپ، زنان اسلامگرایی که در همایشهای اسلامگرایان شیعه و سنی در کنار روحانیون نزدیک به خمینی و خامنهای حضور پیدا میکنند جزء سازماندهندگان و سخنرانان بودند. جریان چپ با سیاست هویتی خود اصولا حقوق بشر را به سطل زباله انداخته است. این جریان، بیش از کمونیستها و اسلامگرایان با جرج واشینگتن و توماس جفرسون مشکل دارد.
مخاطب: ناآگاهی و بیتجربگی
جوانان غربی که طعم زندگی در نظامهای سوسیالیستی را نچشیدهاند، برای بردن سهم بیشتر از ثروت ثروتمندان یا کمک به فقرا، خود را به دست عامگرایانی میدهند که نه تنها ثروت را توزیع نخواهند کرد (چرا حکومت باید ثروت را به دیگرانی که قدرتی ندارند بدهد وقتی حاکمان خود را نیازمندتر بدان میبینند؟) بلکه آزادیها را نیز از آنها خواهند گرفت. بخش قابل توجهی از این جوانان تازه-سوسیالیست به جای آنکه خود کاری انجام دهند و کسب و کاری برای ایجاد شغل راه بیندازند، میخواهند از جیب ثروتمندان برای دغدغههای خود خرج کنند (مثل پرداخت شهریهی دانشگاهی آنان). سوسیالیسم همیشه تا آخرین پِنی که در جیب ثروتمندان باشد ادامه می یابد تا همه را ورشکسته سازد.
راه حلهای شکستخورده
راه حلهای چپ برای مشکلات اقتصادی قبلا تجربه شده و همه شکست خورده است. قیمتگذاری برای اجاره نه تنها باری از دوش مستاجران بر نمیدارد بلکه بخشی از موجران را از اجاره دادن منصرف و برای مستاجران دردسر بیشتری ایجاد میکند. چاپ پول برای تامین پروژههای اجتماعی نه تنها کمکی به فقرا نمیکند بلکه با افزایش تورم، سفرهی آنها را کوچکتر میسازد. دولت احمدینژاد در ایران با سالانه صد میلیارد دلار درآمد نفتی از این جهت مورد بسیار خوبی است. چاپ پول برای مسکن مهر، تورم را در ایران به بالای ۴۰ درصد رساند. در نتیجهی این سیاست، امروز مواد غذایی در ایران از کشورهای غربی گرانتر است در حالی که درآمدها در ایران در حد کشورهای فقیر است.
مجانی کردن آموزش عالی که برنامهای جذاب برای بسیج جوانان دانشگاهی در جهت اهداف سیاسی چپ است هیچ ارتباط ضروری با رفتن فرزندان اقشار فقیر به دانشگاه ندارد. اگر مشاغلی با درآمد مناسب در اختیار جوانان باشد، بسیاری از آنها به سراغ آموزش عالی نمیروند. نمونهی آن ایالت داکوتای شمالی است. در دورهی رونق استخراج نفت، جوانان با دورههای آموزشی کوتاهمدت میتوانستند درآمدهای خوبی داشته باشند و از این جهت روی خوشی به رفتن به دانشگاه نشان نمیدادند. در انگلستان تعداد دانشجویان از خانوادههای فقیر در دورهای که تحصیل مجانی بود کمتر از دورهای بوده که تحصیل مجانی نبوده است.
بسیج اجتماعی برای تخریب
جریان چپ در تشخیص مسائل اجتماعی، شاخکهای خوبی دارد اما همیشه نامناسبترین راه حل ها را ارائه داده است. مسکن، آموزش، بهداشت، اشتغال و تغذیه از مهمترین مسائل هر جامعه هستند اما هیچکدام از راه حلهای جریان چپ، کمکی به حل مشکلات در این قلمروها نکرده است و فقط به کار بسیج محرومان میخورد. مجانی کردن اینگونه خدمات با توزیع ثروت، بزرگ کردن دولت، و افزایش کنترل دولت، هیچگاه راه حلهای خوبی بالاخص در درازمدت نبوده است. بزرگ کردن دولت و افزایش کنترل آن، جز به فساد و اتلاف بیشتر نیانجامیده است. مجانی کردن خدمات نیز به اتلاف منابع و تخصیص نابهجا میانجامد. به عنوان مثال، مجانی کردن آموزش عالی کسانی را وارد دانشگاه میکند که ممکن است هیچ انگیزهای برای آموزش عالی نداشته باشند و بتوانند در بازار کار موفقتر و موثرتر باشند.
The post چپها همچنان مسیر انحطاط را میپیمایند appeared first on تقاطع.
چپها همچنان مسیر انحطاط را میپیمایند
۸ مرداد ۱۳۹۶