اسپانیا و کاتالونیا دو سرزمینی که مجبور به اجرای تراژدی همانندی هستند

۲۵ مهر ۱۳۹۶

این مقاله در سال 2012 نوشته شده است اما چون موضوع آن همچنان به روز است اقدام به ترجمه آن کردماسپانیا و کاتالونیا دو سرزمینی که مجبور به اجرای  تراژدی همانندی هستندناسیونالیسم  ایدئولوژی زهرآگینی است که سرمایه داران  برای کشاندن طبقه کارگربه درگیریهای جنگی شان  آنرا  بکار میگیرند و یا برای آنکه مبارزه طبقاتی را در یک زمینه بی خاصیت و بی ثمر به خون بکشانند.تطاهرات اخیر ناسیونالیستی در کاتالونیا, نشاندهنده دامی بود که بورژوازی برای کارگران گذاشته بود.در 11 سپتامبر 2012 در بارسلونا یک ونیم میلیون نفر دست به تظاهرات زدند برای اینکه کاتالونیا "دولت خود " را در اروپا بتواند برپا سازنداین حوادث از دیدهای مختلفی بررسی شد : ایا استقلال کاتالونیا قابل اعتماد است ؟ چرا کاتالونیا میخواهد از اسپانیا "جدا" شود؟ آیا مردم کاتالونیا بعد از جدایی زندگی بهتری خواهند داشت ؟ آیا این حقیقت دارد که کاتالونیا بیشتر به اسپانیا میدهد تا اینکه بخواهد از او بگیرد؟ آیا یک دولت فدرال باید تشکیل شود؟چیزی که دیدگاههای دیگرفاقد آن هستند, دیدگاه پرولتری است, یعتی دیگاه طبقه اجتماعی که با مبارزات تاریخی خویش , نماینده آینده بشریت میباشد. تفسیر سئوالات بالا از دیدگاه مبارزه طبقاتی در دو درک مقابل یکدیگر خلاصه میشود: ملت یا طبقهمبارزه برای ملت مبارزه برای  منافع سرمایه است  در 11 سپتامبر میتوانستیم  فلیپو پاوگ Felip Puig را  ببینیم (وزیر کشور حکومت مرکزی کاتالان، مدیر و بنیانگذار سرکوب شدید علیه تظاهرات گسترده سال 2011، سازمانده اقدامات تحریک آمیز پلیس علیه تظاهرکنندگان) که در کنار تظاهرکنندگان ,  به شیوه کاملا دوستانه ای , محاط شده توسط قربانیان خود : یعنی جوانان بیکار یا افرادی که مشاغل نامطمئن دارند را ه میرود. ما  9 نفر از 11 وزیر دولت محلی که پیش قدم دراعمال اقدامات بی رحمانه در بخش های بهداشت و آموزش و پرورش بودند  دیدیم که دست در دست قربانیان خود راه می روند: پرستاران و پزشکانی که بیش از 30٪ از حقوق خود را از دست داده بودند، بیمارانی که هر بار به پزشک مراجعه میکنند یا یک یورو باید پرداخت  کنند و یا  بخشی از داروهای خود را در داروخانه باید پرداخت کنند. ما  کارفرمایان، پلیس، کشیش، رهبران اتحادیه را دیدیم که خیابانها را با قربانیان خود به اشتراک گذاشته بودند: بیکاران، کارگران، بازنشستگان، مهاجران.  در اینجا فضای وحدت ملی حاکم  بود و بورژوازی در حال بهره برداری  از این فضا بود و برای مقاصد خودخواهانه خود  آنرابکار میبرد.احتمال دارد که در این گردهمایی  تعداد قابل توجهی از تظاهرکنندگان هدفشان استقلال نبوده باشد . شايد آنها آنجا بودند؛ برای اینکه دیگر صرفه جویی ها ، بيکاري، عدم اطمینان به آينده را؛ دیگر  نمیتوانستند تحمل کنند اما آنچه مسلم است این  نارضایتی  توسط سرمایه به سمت عرصه دفاع از کشور خودی هدایت گردید. خشم کارگران نه برای منافع خود، و حتی نه برای آزادی بشریت، بلکه صرفا و منحصرا به نفع سرمایه، بیان گردید.آنها به ما می گویند که مبارزه برای استقلال کاتالونیا دولت اسپانیا را تضعیف می کند! آنها به ما می گویند که حمایت از استقلال کاتالونیا، تضاد سرمایه بین بخش های "اسپانیایی" و "کاتالان" را تشدید می کند.اگر پرولتاریا در پشت پرچمی مبارزه کند که متعلق به خودش نباشد , آنگاه سرمایه و تمام بخش های آن را تقویت خواهد کرد. ممکن است که تضاد بین آنها تشدید شود، اما این به بحران هایشان، جنگ هایشان، درگیری های گانگستریشان و جنگ های خانوادگی هدایت می شود. به عبارت دیگر، آنها به  بخشی از ماشین آلات بربریت و تخریب تبدیل میشوند .ملت با همه کسانی که در همان سرزمین زندگی می کنند مشترک نیست، اما مالکیت خصوصی همه سرمایه داران است مشترک است که به لطف آن ستم و استثمار همشهریهای عزیز خود را سازماندهی می کنند. این تصادفی نیست ک  شعار "کاتالونیا باید دولت خود را داشته باشد" شعار تظاهرات گردید. ملت، این کلمه دوست داشتنی و گرم، نه تنها دوست داشتنی نیست بلکه این هیولای سرد و غیر انسانی از زندان ها دادگاه های قانون، ارتش، پلیس و بوروکراسی آن جدایی ناپذیر است. رئیس جمهور کاتالونیایی، Mas، وعده به یک رفراندوم داده است. اگر چه ما نمی دانیم چه سوالاتی مطرح می شود، می توانیم مطمئن شویم که او همانند همکاران اسپانیایی خود می خواهد: که ما از میان سه گزینه یکی را انتخاب کنیم، که هر کدام از دیگری بدتر است.:آیا میخواهید اصلاحات و پس انداز شما توسط دولت اسپانیا انجام  شود؟ آیا می خواهید که آنها آنرا در چارچوب "ساختن ملی کاتالونیا"  به شما تحمیل کنند؟ یا شما می خواهید که دولت اسپانیا و جانشین کاتالانی او, شما را شکست دهند؟  سرمایه در اسپانیا اختیاردو کشور را دارد که بدبختی را به هر دو کشور"اسپانیایی" و "کاتالان" تحمیل کرده است.چطور شد که ما تا به این مرحله کشیده شدیممکانیسم هایی که کارگران را به سوی گرگ های خود سوق می دهد چیست؟ چندین چیز میتواند باشد اما مهمتر از همه آنها:فروپاشی سرمایه داری است.  سرمایه داری از اوایل دهه قرن بیستم وارد دوران افول خود شده است، اما این روند حدود 30 سال است که بدتر شده است و منجر به وضعیتی شده است  که ما آنرا فروپاشی سرمایه داری (2) تعریف میکنیم. از نظر سیاسی این فروپاشی شدیدتر و گرایش به بی مسئولیتی هر چه بیشتر بخش های مختلف بورژوازی گردیده است، که همچنان به سوی "هر کسی برای خویش" پیش میرود و این وضعییت با تشدید بحران، به سوی هرج و مرج هر چه بیشتر کشیده شده است. ملتها "ازدواج عقلانی " بین فراکسیون های مختلف بورژوازی است. و  با توجه به اینکه بحران و تجزیه سرمایه داری به طور فزاینده افزایش میابد برای بورژوازی بیش از پیش مشکل شده است که پروژه خود را برای متحد کردن بخشهای مختلف خود به طور جدی پیش ببرد. این مسئله منجر به این شده که هر کدام از آنها به بازی خود مشغول باشند و در کنار آن بسیاری از ملتها همچون گردباد, گرایش به گریزاز مرکز یافته اند : کبک نمی خواهد بخشی از فدراسیون کانادا باشد، در بریتانیا مبارزه برای استقلال در اسکاتلند، شروع شده است . بلژیک و ایتالیا را هم نباید فراموش کرد.اما تراژدی این است که این گرایشات بر پرولتاریا تأثیر خود را می گذارد و آن را آلوده می کند،  و در معرض فشار رفتارهای غریزی و فاسد طبقه حاکمه و تبلیغاتی که در آن گسترش می یابد. قرار میدهد.  پرولتاریا باید با عواقب این انحلال اجتماعی مبارزه کند و پاد زهر مورد نیاز را بسازد: در مواجهه با یک دنیای رقابت ناعادلانه، باید با همبستگی بیشتر با یکدیگر به مبارزه علیه جهانی که در تکه های خرد خود فرو می ریزد و  با حاکمانی که می خواهند شاهزاده های دولت خود باشند , برپا خیزد, وحدت بین المللی خود را؛ در مخالفت  با محرومیت و رواج نفرت از خازجی نشان دهند ، با درگیریهایی که برای گنجاندن و ادغام  بنا شده است مقابله کند.مشکل اصلی طبقه کارگر این است که به نیروی خود اعتماد ندارد, کارگران در شرایط کنونی قدرت این نیرو را تشخیص نمیدهند. این همان پاشنه آشیل جنبش ایندیگنادوس Indignados در اسپانیا , در امریکا و غیره....میباشد. جایی که علیرغم عناصر مثبت و نگرشی رو به آینده , اکثر شرکت کنندگان  نه بعنوان اعضای طبقه کارگر بلکه همچون یک شهروند در این جنبشها شرکت کرده بودند که این خود آنها را در معرض انحرافات دموکراتیک و ناسیونالیستی به خاطر سرمایه قرار میداد.{3}این نشان میدهد که چرا جوانان بیکار یا نامطمئن در بازار کار که سالها قبل میدان کاتالونیا و بارسلونا را اشغال کرده بودند و فراخوان به همبستگی بین المللی داده بودند و حتی نام میدان را به "میدان تحریر" تغییر دادند ، امروزه پشت پرچم های ملی استثمارگران خود ایستاده اند.سم ملی گراییبورژوازی که بسیار از ضعف پرولتاریا آگاه است، با کارت برنده  ناسیونالیستی خود بازی می کند. ملی گرایی میراث    منحصر به فرد طرفداران راست و راست افراطی نیست، در این عرصه همه طرفداران سیاسی از راست افراطی تا چپ افراطی همچنین «سازمان های اجتماعی » آنها (کارفرمایان و اتحادیه ها) مشترکندناسیونالیسم راست، سمبل فساد و تنفر نسبت به "خارجی" (زبان) است، و این برای اکثر کارگران (به جز بخش های بسیار محروم طبقه) متقاعد کننده نیست. ناسیونالیسم چپ و اتحادیه ها جذابتر هستند چون اعتصاب می کنند و به نظر می رسد که درک بیشتری از زندگی روزمره دارند. برای مثال، سخنرانهای ناسیونالیست چپ "یک راه حل ملی"  برای  بحران ملی به ما نشان میدهند و در کنار این داستان که " بگذارید ثروتمندان هزینه بحران را بپردازند تا اینکه سهم قربانیها "عادلانه "  شود,"  به یک چشم انداز ملی از یک "جامعه ملی" شامل کارگران و کارفرمایان، استثمارگران و استثمارگران اشاره میکنند و میخواهند همه زیر "پرچم اسپانیا"  متحد شوند.یکی دیگر از سخنان مورد علاقه طرفداران چپ و اتحادیه ها این است که "Rajoy تحریمها را اعمال میکند، زیرا او از اسپانیا دفاع نمی کند، او نوکر Markel است . پیام آنها واضح است: مبارزه علیه صرفه جوییها، باید یک مبارزه ملی علیه ستم وارده از سوی آلمان باشد پس این جنبش ما علیه استثمارسرمایه داری ,برای نیازهای انسانی واقعی نیست.اما از نظر ما ، Rajoy  همانقدر "اسپانیایی" است که  Zapatero برای اسپانیا (4).زمانی که اتحادیه های در بسیج روز 15 سپتامبر ندا دادند که "آنها [حاکمان] می خواهند کشور را نابود کنند" ،  منظورشان این بود که ما، کارگران، نباید برای منافع خودمان مبارزه کنیم، بلکه "کشور را نجات دهیم"، چیزی که ما را به عرصه سرمایه و در کنار Rajoy که ادعا می کند که اسپانیا با فداکاری کارگران نجات پیدا می کند ,سوق میدهد.گروه هایی که نام "15 -M" را برای خود حفظ کرده اند (5) از چیزهای"رادیکالتر" دفاع میکنند اما معنایش این نیست که کمتر ملی گرا هستند . آنها می گویند ما باید برای حفظ "حاکمیت غذایی" مبارزه کنیم، به این معنی که ما باید "اسپانیایی" تولید کنیم و "اسپانیایی" مصرف کنیم. آنها همچنین درباره برگزاری سازمان «باررسی بدهی» برای عدم پرداخت بدهی هایی که «به طور غیرقانونی به اسپانیا اعمال شده» صحبت می کنند. باز هم: یک نقطه نظر ناسیونالیستی بی نظیر! چپ , اتحادیه ها و بقایای فریبنده "15 -M"  در حال برانگیختن قابل توجه  " حسی ملی و توسعه آن" هستند. این همان چیزی است که در زمان دیکتاتور فرانکو به یک موضوع اجباری در مدارس تبدیل شده بود و امروز این درسها را درغالب دموکراسی به خورد ما میدهند.از آن گذشته ما نباید تصور کنیم که این نوع سموم ناسیونالیستی تنها بر اسپانیا تاثیر میگذارد! این سموم با انواع سسهای محلی در بقیه کشورهای دیگر عرضه میشود. در فرانسه، ملنچون ( Melenchon)، رهبر به اصطلاح جبهه چپ رادیکال، اعلام کرد که "مبارزه علیه معاهده [ "ثبات "که  توسط چپ "ملایم"  هلند امضا شده است } یک بخش انقلابی جدید برای حاکمیت و استقلال است "( El Pais، 16-9-2012).حملات ناسیونالیستی هدف دیگری ندارد به جز اینکه کارگران را در مقابل یکدیگر قرار دهد. کارگران آلمانی که مجبورند با حقوق 400 یورو دستمزدها و حقوق بازنشستگی 800 یورو زندگی کنند ، به آنها گفته میشود که علت قربانی شدن آنها کارگران جنوب اروپا هستند، مصرف کنندگانی که بیش از درآمدشان زندگی میکنند. کارگران یونان میگویند که علت بدبختی آنها نتیجه امتیازات و زندگی لوکس کارگران آلمانی است . در پاریس به آنها گفته میشود که  بهتر است که کارگران در مادرید اخراج شوند تا در  فرانسههمانطور که میبینیم آنها می خواهند ما را وارد یک شرایط مشکل پیچیده دروغین گرفتار سازند که ما باید با درک اینکه  این بحران  یک بحران جهانی است و برنامه ریاضتها در همه کشورها پیاده میشود, آنرا در هم بشکنیم . .تاکید بر مشکل «ملی» بدان معنی است که ما فقط 700،000 بیکار در کاتالونیا را و یا در صورت لزوم، 5 میلیون نفر در اسپانیا، را ببینیم و از این واقعیت که بیش از 200 میلیون بیکار در سراسر جهان وجود دارد چشم بپوشیم. اگر ما  فقط برنامه صرفه جویی ها را در کاتالونیا و اسپانیا ببینیم ، صرفه جوییهای هولناک در جاهای دیگر، به عنوان مثال، در هلند که بر کارگران "ممتاز" هلند، اعمال میشود نمیتوانیم ببینیم, وقتی مردم کشوری بدبختی را خاص خود مثلا مختص به  اسپانیایی ها یا کاتالانی ها، ببیند, و آنرا در ابعاد جهانی نتواند ببیند, نمیتواند به شیوه پرولتری فکر کند. هنگامی که  کسی از چشم انداز ملی و تنگ نظرانه ، و کوته بینانه نگاه میکند، این فرد آماده است که بدنبال آقای محترم MAS روانه شود که میگوید " اگر کسی بدهی  کاتالونیا که 10 میلیارد است  بپردازد دیگر صرفه جویی ها غیر ضروری میشوند"، این همان نسخه افسانه ای منطقه ای است که میگوید  " اگر اسپانیا  ایتقدر به آلمان وابسته نبود, پول برای  سلامت و آموزش و پرورش  مبتوانست داشته باشد. "مبارزه علیه تقسیم جهان به ملت ها، مبارزه برای جامعه جهانی بشری استسرمایه داری بازار جهانی را ایجاد کرده است، تولید کالایی و کارمزدی را در سراسر سیاره مسلط کرده است و این تنها از طریق کار مرتبط همه کارگران در جهان  میتوانست صورت بگیرد. یک ماشین, کار فرد ی یک کارگر و یا کارگران یک کارخانه نیست، حتی کار کشوری که این ماشین در آن تولید شده است. آن محصول همکاری بسیاری از کارگران از کشورهای مختلف و همچنین از بخش های مختلف است: نه تنها صنعت خودرو، بلکه صنعت فلز، بخش حمل و نقل، آموزش و پرورش، بهداشت و ... پرولتاریا دارای یک قدرت بنیادین در مقابله با سرمایه داری است: او تولید کننده ی اصلی اکثریت محصولات و خدمات است. اما همچنین دارای نیرویی برای ارائه آینده بشریت است: این کار مرتبط به یکدیگر اگر از زنجیره سرمایه داری- از دولت، تولید کالا یی و کار دستمزدی آزاد شود- به انسانیت اجازه می دهد که در همبستگی  با یکدیگر و به شکل جمعی به سوی  ارضای کامل  نیازهای زندگیش برود و به تکامل  تمامییت طبیعت بپردازد.پرولتاریا برای اینکه در این مسیر تکامل یاید , باید  بر همبستگی بین المللی تمام پرولتاریا تمرکز کند. پرولتاریایی که به ملیت متصل می شود، همیشه به انواع بدبختی و بربریت زنجیر می شود؛ پرولتاریی که به ملیت متصل می شود، همواره با  سم ضد همبستگی، تنفر جعلی از خارجی، محرومیت و وطن پرستی مسموم خواهد شد .. با تقسیم شدن و  ملحق شدن به ملت, تقسیم و مقابله ها را در صفوف خود خواهد پذیرفت.ما هیچ همبستگی با استثمارگران نداریم ! همبستگی ما با کارگران آفریقای جنوبی است که توسط به اصطلاح " آزادی خواهان سیاه"ا (6) خرد شده اند, همبستگی ما با جوانان و کارگران فلسطینی است که امروز با استثمارگران خود در " دولت در حال تشکیل فلسطین " مبارزه می کنند. ما خواهان همکاری با کارگران همه کشورها هستیم.اتحاد و همبستگی ما با "شهروندان" اسپانیایی یا کاتالونیایی سرمایه دار نیست، بلکه با کارگران استثمار شده در سراسر جهان است!طبقه کارگر هیچ کشوری ندارد!Accion Proletaria (ICC, Spain), September 16 2012از سایت International Communist Currentترجمه : ن- دانش1)  میتوانید در بروشور ملت یا طبقه  (Internationalism.org)  ببینید.2) بیانیه های ما را ببینید: "فروپاشی،  آخرین مرحله  سرمایه داری در حال اضمحلال"، كه در سال 1990 منتشر شد3) برای یک بالانس انتقادی از جنبشهای  سال 2011، نگاه کنید به: "2011: از خشم تا امید" (en.internationalism.org)،و 'حرکت جنبش های مخالف در اسپانیا، یونان و اسرائیل: از خشم تا آماده شدن برای مبارزه طبقاتی'.انترناشنال Revue  147 (انگلیسی یا فرانسوی)4) Rajoy رهبر فعلی دولت (جناح راست)، Zapatero، (سوسیالیست سابق).5) 15-M، مختصر شده از 15 می 2011، تاریخ تظاهراتی که جنبش Indignados را در اسپانیا آغاز کرد.6) بخوانید: http://en.internationalism.org/worldrevolution/201208/5106/south-africa-massacre-miners-bourgeoisie-uses-its-police-and-union-guard