بلشویکها به قدرت می رسند ... انقلاب ١٩١٧ در پتروگراد (٢)

۱ خرداد ۱۳۹۷

بلشویکها به قدرت می رسندانقلاب ١٩١٧ در پتروگراد (٢) آلکساندر رابینویچدر این کتاب کوشش کرده‌ام به چند دلیل مربوط به هم توجه خود را معطوف به انقلاب شهر پتروگراد کنم. پتروگراد بهرحال پایتخت بود و در امپراطوری روسیه، با سنت دیرپای حکومت خودکامه و پرقدرت مرکزی، اوضاع سیاسی پتروگراد بخصوص کنترل نمادها و نهادهای قدرت ملی از اهمیتی عظیم در تعیین مسیر انقلاب سراسری کشور برخوردار بود. بعلاوه پتروگراد نه تنها مرکز حکومت بود و جمعیت آن در اثر جنگ به ٢.٧ میلیون رسیده بود، بلکه مهمترین مرکز صنعتی و تجاری کشور نیز بحساب می‌آمد. بدین دلیل با توجه به اطلاعات قابل دسترس درباره پتروگراد که بیش از شهرهای بزرگ دیگر روسیه در ١٩١٧ موجود است، تحلیل تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن، بینشی بغایت پر ارزش درباره مسیر انقلاب مناطق شهری عمده روسیه بدست می‌دهد. از سوئی چون در ١٩١٧ ستاد سراسری حزب بلشویک و مرکز فعالیت آن در پتروگراد بود، می‌توان فعالیتهای حزب از بالا تا پائین و رابطه آن با توده های مردم را به بهترین شکل در این شهر مورد مطالعه قرار داد. اما به درستی می توان پرسید: مگر نه اینکه در نوشته های غرب پتروگراد تنها شهر روسیه است که درباره انقلاب اکتبر بیش از همه مورد توجه قرار گرفته؟ که سئوال کاملا بجائی است. اما علیرغم آنکه این همه درباره سال ١٩١٧ بطور اعم و "پتروگراد سرخ" بطور اخص نوشته شده، هنوز شرح کامل و قابل اعتمادی از جریان انقلاب در آن شهر نداریم. دو کتاب: "قدرت گیری بلشویکها" نوشته سرگئی مگانوف و "اکتبر سرخ" نوشته رابرت دانیل، گرچه مفیدند اما از آنجا که توجه اصلی کتاب اول معطوف به دوره بلافاصله قبل از انقلاب و کتاب دوم در مورد بعد از بر افتادن دولت موقت است، محتوائی محدود دارند. تحولات عمده تابستان و اوائل پائیز ١٩١٧ که برای درک واقعی جریانات اکتبر بسیار پر اهمیت هستند در این کتابها کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. بعلاوه نحوه رفتار کارگران، سربازان و ملوانان پتروگراد و اثرات آن بر تحولات انقلاب از قلم افتاده اند و حوادث ماه اکتبر به عنوان مبارزه ای سازمان نایافته بین دو رقیب بی اراده و بی عرضه؛ یعنی دولت کرنسکی و رهبری حزب بلشویک نشان داده می شوند.اگر این کتاب در کمک به جبران کمبودهای تاریخ نویسی غرب موفق شود و خوانندگان را تشویق به نگرش به حوادث اکتبر با دیدی تازه کند، به هدف خود رسیده است. هدف اصلی من نشان دادن واقعی تحولات "انقلاب از پائین" و بینش، فعالیت و موقعیت حزب بلشویک در پتروگراد در تمام سطوحش بین فوریه و اکتبر ١٩١٧ به کاملترین و درست ترین شکل آن بوده است. در این روند کوشش کرده ام رابطه بین این دو وجه اصلی انقلاب و پیروزی نهائی بلشویکها را روشن کنم. پژوهشهای گسترده در این مورد من را بر آن داشته تا بسیاری فرضیات بنیادین تاریخ نویسان شوروی و غرب را در مورد خصلت و منابع قدرت حزب بلشویک سال ١٩١٧ و اهمیت انقلاب اکتبر پتروگراد را، مورد سئوال قرار دهم. تاریخ نویسان شوروی بر غیرقابل اجتناب بودن تاریخی و نقش حزب انقلابی آهنین، به رهبری لنین در تعیین نتایج انقلاب تأکید کرده‌اند؛ در حالیکه بسیاری از صاحبنظران غربی این انقلاب را یک حادثه تاریخی یا بیشتر نتیجه یک کودتای ماهرانه بدون حمایت قابل توجه توده‌ای ارزیابی می کنند.مطالعه آرمانهای کارگران کارخانه‌ها، سربازان و ملوانان منعکس در مدارک موجود من را به این نتیجه رساند که این آرزوها مطابقت چشمگیری با برنامه سیاسی، اقتصادی و اصلاحات اجتماعی بلشویکها داشت، چرا که سایر احزاب سیاسی در آن زمان بعلت درماندگی در کوشش کافی برای اصلاحات واقعی داخلی و پایان دادن فوری به شرکت روسیه در جنگ اعتبار خود را وسیعا از دست داده بودند. در نتیجه اهداف بلشویکها، به علت درک آن از جانب توده‌های مردم از حمایت وسیع برخوردار شد.حزب بلشویک، در پتروگراد ١٩١٧ شباهت چندانی با تصویری که در اکثر نوشته‌ها بصورت سازمانی متحد، استبدادگرا و توطئه‌گر، که توسط لنین کنترل می‌شود، ترسیم شده، نداشت. حرکت حزب بسوی یک انقلاب سریع سوسیالیستی بی‌تردید از ولادیمیر ایلیچ لنین تأثیر می‌پذیرفت. لنین، فرزند یک بازرس مدارس که از نجبای دون پایه روس بود، در سال ١٨٧٠ در شهر سیمبرسک متولد شد. حرفه‌اش وکالت دادگستری بود. در سال ١٨٩٠ وارد جنبش سوسیال دمکراسی شد. او بزودی خود را متعهد به سازماندهی طبقه کارگر کرد و آن را به نیرویی برای رهبری سرنگونی استبداد تزاری تبدیل کرد. در ١٩٠٣ تقریبا یک تنه موجب انشعاب حزب سوسیال دمکرات کارگران روسیه به بخش رادیکال بلشویک و میانه‌رو منشویک شد. این انشعاب عمدتا بر سر ماهیت و اهداف حزب مارکسیست انقلابی روسیه بود. در شرایط سرکوب غالب آن زمان لنین در صدد بوجود آوردن سازمانی متحد، با رهبری متمرکز، متشکل از انقلابیونی منضبط و میلیتانت برآمد؛ این حزب با تشکل عمومی کارگران و بیشتر دمکراتیکی که منشویکها پیشنهاد می‌کردند تفاوت داشت. استدلال لنین در آن زمان این بود که تنها یک حزب حرفه‌ای قادر به انجام وظائف انقلابی و محافظت سوسیال دمکراسی از نابودی، چه توسط مقامات دولتی و چه توسط اصلاح طلبان خواهد بود.لنین در ١٩٠٥ طرح کلاسیک مارکسیستی انقلاب را به طرح دو مرحله‌ای تغییر داد. طرح اخیر، عموما توسط سوسیال دمکراتهای روسی برای روسیه مناسب تشخیص داده می‌شد. پیشنهاد لنین این بود که پس از برانداختن استبداد تزاری، برقراری "دیکتاتوری دمکراتیک انقلابی کارگران و دهقانان" می‌تواند راه را برای انقلاب سوسیالیستی، بدون گذشتن از یک دوره طولانی حکومت لیبرالی و توسعه صنعتی سرمایه‌داری هموار کند.با آغاز جنگ اول جهانی در تمام احزاب سوسیالیستی روسیه جریانهای "دفاع طلب" ظاهر شدند. این جریانات از شرکت روسیه در جنگ دفاع می‌کردند. در مقابل آنها جریان دیگری که به بخش "انترناسیونالیست" معروف شد، درگیری نظامی در اروپا را محکوم کرد و خواهان صلحی فوری بدون طرفهای پیروز یا شکست خورده بود. لنین بار دیگر با محکوم کردن جنگ صف خود را از یاران سوسیالیست مشخص کرد و در عوض پیشنهاد کرد که سوسیال دمکراتها انقلاب اجتماعی در تمام کشورهای درگیر جنگ را شعار فوری خود قرار دهند. سپس نظریه جسورانه‌ای را مطرح کرد، که گرچه با سردی پذیرفته شد، اما نشان می‌داد که با اوجگیری جنگ، نظام سرمایه‌داری به بالاترین مرحله "امپریالیستی" خود رسیده است و این مقارن با بحران اقتصادی جهانی است که لاجرم منجر به یک انقلاب سوسیالیستی در سطح جهانی خواهد شد.در آستانه سال ١٩١٧ در نتیجه گرایش سریع اوضاع اقتصادی بسوی وخامت، شکستهای وحشتناک نظامی، تلفات دهشتناک ارتش و بیکفایتی و بی تدبیری بی‌نظیر هیأت حاکمه، رژیم تزاری در نظر تمامی اقشار جامعه بی‌اعتبار و ورشکسته شده بود. در ٢٣ فوریه ١٩١٧ (به تقویم قدیمی روسیه)، روز جهانی زن، در صف طولانی زنان خانه‌داری که در سرمای سخت منتظر نان ایستاده بودند، ناآرامی آغاز شد؛ ناآرامی‌ای که به تظاهرات عظیم با خواست برانداختن رژیم سلطنتی و پایان جنگ منجر گردید. یک هفته بعد تزار نیکلای دوم مجبور به رها کردن تاج و تخت خود شد.(ادامه دارد)