حاکمان علیه خود

۱۴ مهر ۱۳۹۷

در حالیکه به چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی نزدیک می شویم، بدلائل شرائط محیطی و محاطی کشورمان، بار دیگر چرائی وقوع انقلاب اسلامی، به ویژه از سوی نسل هایی که تجربه زندگی در رژیم سلطنتی پهلوی و حضور در انقلاب را نداشته اند، مورد سئوال و پرسش قرارگرفته است. البته در سال های پس از انقلاب صدها کتاب و هزاران مقاله و گزارش برای تحلیل چگونگی رخداد انقلاب و پیامدهای آن نوشته شده است، اما با گذشت زمان و در ارزیابی های پسینی، و غالباً با توجه و نظر به آثار و عملکرد نظام و حاکمیت برآمده از انقلاب، برخی پرسشگران این بحث و سئوالات را مطرح می کنند که آیا انقلاب می توانست رخ ندهد؟ و آیا رژیم گذشته، که در جهت مدرن سازی ایران گام برمی داشت، می توانست با اصلاحات وضعیت بهتری بسازد؟ و آیا بهتر نبود که روشنفکران و تحول خواهان فرصت اصلاحات به رژیم می دادند و به قافله انقلاب نمی پیوستند تا به وضعیت بهتری دست یابیم؟ و آیا...
روشن است در ارتباط با رخدادهای تاریخی و آنچه به گذشته تعلق دارد اما و اگر و آیا مطرح کردن معنای چندان محصلی ندارد چون به هر علت یا دلیل ( و درستتر علل و دلائل ) وقایعی که رخداده به تاریخ پیوسته است و حتی اگر ما در پاسخگویی به سئوالات مطرح دراین باره به پاسخ های درستی هم دست یابیم قادر به انجام هیچ تغییری در آنچه رخداده است، نیستیم! ولی پرداختن به این اما و اگر و آیاها ضمن اینکه می تواند به عنوان یک ورزش فکری قدرت تخیل و تحلیل مارا بالا برد، درعین حال می تواند مارا در برخورد با حوادث واقعه درحال و آینده روشن بین و هشیار کند تا به تکرار آنچه رخدادی اشتباه در گذشته تشخیص داده ایم، دست نزنیم. به عبارتی حاصل اینگونه بحث های تاریخی و فکری باید در قالب " گذشته چراغ راه آینده است " پی گرفته شود، و جز این به بیراهه رفتن است.
من که خود در دوران انقلاب دانشجو بودم و سرشار از شورِ جوانیِ آزادیخواهی و عدالت طلبی، و به سهم و اندازه توانم درانقلاب مشارکت داشتم، از نگاه اکنون و پسینی و با مرور ذهنی هر آنچه در سال های پس از انقلاب در کشورمان رخداده است وقتی به سئوالات طرح شده در بالا فکر می کنم در پاسخ به این نتیجه می رسم که انقلاب رخدادی اجتناب ناپذیر در ایران بود چرا که عملکرد رژیم پهلوی و حاکمان وقت راه چاره دیگری پیش پای امثال بنده برای بهبود بخشی به اوضاع نگذاشته بود، و در واقع انقلاب نتیجه عملکرد « حاکمان علیه خود » بود!
هرچند اصطلاح « حاکمان علیه خود » تناقض نماست چرا که در هر کشوری حاکمان برای حفظ رژیم و خود تلاش می کنند اما در کشورهای غیردموکراتیک اینگونه نیست و بدلیل فقدان نظارت جامعه مدنی ( نبود احزاب و نهادهای صنفی و غیردولتی و مطبوعات آزاد و مستقل ) میدان برای ترکتازی حاکمان مستبد باز می شود و شرایط اسباب آلودگی آنانرا به خودکامگی و فساد مالی و اخلاقی دامن می زند و کار بجایی می رسد که بخش قابل توجهی از جامعه در مواجهه با این شرایط چاره ای جز انقلاب نمی یابند.
در ادبیات اقتصادی براین اصل تکیه می شود که رفتار غالب انسانها عقلایی و مبتنی برمحاسبه هزینه - فائده است. اگر سیطره این اصل را در همه عرصه های حیات انسانی بپذیریم معنای روشنش این است که اکثریت یک ملت در مواجهه با مجموعه شرایطی که در ایران عصر پهلوی و در یک دوره تاریخی با آن روبرو بوده اند سرانجام به این نتیجه رسیده اند که انجام " انقلاب " با همه هزینه هایش رفتاری عقلایی است چرا که فوائد انجامش بیش از هزینه هاست.
برشماری همه علل و دلائل و بستر و شرایطی که منجر به رخداد " انقلاب " شد در حوصله این مقال و توان من نیست، اما از نظر من جدای از بحث کودتای ٢٨ مرداد علیه دولت ملی دکتر مصدق با حمایت دولت های آمریکا و انگلیس، که مهر عدم مشروعیت سیاسی را باردیگر بر پیشانی رژیم پهلوی زد، عملکرد رژیم پس از کودتا، در طول ربع قرن، نه درجهت مشروعیت زایی بود و نه ارائه حکومتی کارآمد، و سرانجامی جز فروپاشی و انقلاب نمی توانست در انتظارش باشد. رژیم پهلوی با پشت کردن به قانون اساسی مشروطه و انجام انتخابات های فرمایشی برای مجلسین شورا و سنا و انجمن های شهر خود را از نهادهایی که می توانست نمایندگی مردم را داشته باشند و برایش مشروعیت زایی کنند، کاملاً محروم کرد. البته برای انجام اینکار به سرکوب همه منتقدان و معترضان پرداخت، و فقط به دوحزب فرمایشی ایران نوین و مردم اجازه فعالیت رسمی داد اما در مسیر خودکامگی کار بجایی رسید که همین دوحزب را منحل و حزب واحد رستاخیز را جایگزین ایندو کرد و از همه ایرانیان خواست که به عضویت اجباری این حزب درآیند! در کنار نبود مجالس مردمی، فقدان مطبوعات آزاد و مستقل و نهادهای صنفی و مدنی باعث شد که در گذر زمان فساد مالی و اخلاقی دامنگیر حاکمان وقت و کارگزاران رژیم شود و هزار فامیلی شکل گیرد که همچون اختاپوس بر همه ارکان و منافذ حکومت مستولی بوده و به هیچکس جز شاه پاسخگو نباشند که او هم ملاحظات و رودربایستی های خودش را در برخورد با این وضعیت و افراد فاسد داشت. بهترین شاهد و سند دراین باره " یادداشت های علم " وزیر دربار محمدرضاشاه پهلوی است که از درون کاخ و با دسترسی به اطلاعات دست اول نوشته است.
به لحاظ کارآمدی اقتصادی هم می توان با تکیه با اعداد و آمار اقتصادی اجتماعی به این نتیجه رسید که رژیم پهلوی خود جامعه را مهیای انقلاب ساخت. در دهه پنجاه شمسی که قیمت نفت رو به افزایش نهاد و درآمد نفت می توانست در خدمت توسعه ملی و انسانی کشور قرار گیرد عملکرد اقتصادی اجتماعی حاکمیت به گونه ای بود که بشدت برتضادهای اجتماعی و شکاف طبقاتی فقر - غنا در جامعه ایران دامن زد. برپایه آمار منتشره بانک مرکزی بدترین وضعیت توزیع درآمد و شکاف طبقاتی درایران به سال های ١۳۵٤الی ١۳۵۶ و اوج درآمدهای نفتی تعلق دارد. ضریب جینی برای این سه سال به ترتیب ۰.۵۰۲۰، ۰.۴۸۰۵، و ۰.۴۵۸۴ گزارش شده است که شدت نابرابری توزیع درآمد را درجامعه نشان میدهد. در این سه سال نسبت درآمد دهک ثروتمند به فقیر به ترتیب ۳۳.۸، ۳۱.۴، و ۳۴.٧ برابر بوده است. سهم دو دهک درآمدی ثروتمند از درآمد ملی دراین سه سال بین ۵۶.۴ الی ۵۲.۳ درصد، و سهم دو دهک فقیر بین ۳.۵ الی ۳.۸ درصد گزارش شده است. آیا در چنین شرایطی از ناکارآمدی حاکمیت و شکاف گسترده طبقاتی جامعه آماده انقلاب نیست؟ و شعارهای عدالت طلبانه نمی تواند خیل عظیمی از افراد جامعه را با خود همراه سازد؟
حاکمیت نه تنها نتوانست برای خود مشروعیت زایی کند، به لحاظ کارآمدی هم به رغم برخورداری از درآمد بالای نفت نتوانست وضعیت رضایتمندانه ای برای هشت دهک جمعیتی کشور فراهم آورد. علاوه براین رژیم در صدد دست اندازی به باورهای دینی مردم برآمد و بدلیل نداشتن شناخت و محاسبه درست از قدرت دین و مذهب تشیّع و روحانیت به اسلام زدایی در جامعه روی آورد و درنتیجه بخش قابل توجهی از روحانیت و دینداران را در مقابله با خود واداشت، و امام خمینی با استفاده از مجموعه شرایطی که پیش آمده بود توانست رهبری اعتراضات را بدست گیرد و آنرا به انقلابی تبدیل کند که در ادبیات آنروز جهان به زلزله ای که خاورمیانه لرزاند و پس لرزه هایش مابقی جهان را تکان داد، توصیف شد. انقلابی که آخرین انقلاب قرن بیستم بود و جغرافیای سیاسی تازه ای را در منطقه و جهان رقم زد.
خلاصه اینکه درایران " انقلاب " نتیجه عملکرد « حاکمان علیه خود » بود، حاکمانی که سرسپردگی به بیگانه، خودکامگی، فسادمالی و اخلاقی، و اسلام زدایی را پیشه خود کرده بودند و مردم با شعار " استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی " در تقابل با این وضعیت به میدان " انقلاب " آمدند و با ایستادگی و بذل مال و جان آنرا به پیروزی رساندند. قطعا دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی تبدیل نظام " شاهنشاهی ٢۵٠٠ ساله " به " جمهوری اسلامی " بود اما اینکه در عمل چقدر این نظام و حاکمیت برآمده از انقلاب به شعارها و اهداف اصلی " انقلاب " و " جمهوریت " وفادار مانده است داستان چشم پراشک و دل پر خون است که در وقت دگر باید بدان پرداخت. نهایت اینکه حاکمیت " جمهوری اسلامی " باید برپایه " گذشته چراغ راه آینده است " از عملکرد « حاکمان علیه خود » رژیم گذشته بیاموزد که اگر حاکمیتی درهای اصلاح مستمر را از طریق حذف ابزارهای مردمسالارانه بروی خود ببندد نتیجه ای جز آنچه در باره این رژیم اتفاق افتاد، در پی نخواهد داشت. انجام اصلاحات مستمر راز و رمز بقای نظام های مردمسالار است. تجربه تاریخ معاصر نشان داده که " انقلاب " ها جز در کشورهای استبدادی و ناکارآمد رخ نداده، و به گونه ای مردم این کشورها ناچار از انجام " انقلاب " و تحمل هزینه های آن برای رهایی از دام استعمار و استبداد و ناکارآمدی و دستیابی به استقلال، آزادی، عدالت و پیشترفت شده اند.