سریال جیران قسمت ۱۱ یازدهم

۲۶ فروردین ۱۴۰۱

مهدعلیا در حال وزن کردن سکه‌هایش است که صدراعظم سر می‌رسد. مهد علیا می‌پرسد چه خبر؟ می‌گوید دوریم و دعاگو. پاسخ این است که دوری‌ات که معلوم است اما دعاگو بودنت را شک دارم. آقاخان می‌گوید اگر شک کنید آن روز روز ننگ و مرگ آقاخان است. مهدعلیا می‌گوید با کشته شدن امیرکبیر و شر او، از بیخ و بن دگرگون شده‌ای.
آقاخان می‌گوید قلب من می‌تپد برای قبله عالم ولی برای جلب رضایت شما ملک‌جهان خانم.

مهد علیا می‌گوید قبله عالم قبل از اتحادما هم قبله عالم بود. با هم متحد شدیم که سهمی ببرم از آلاف و علوف امرا ولی در عمل فقط یک نفر سود برد. حالا که این گرد و خاک به زمین نشسته همه ایران می‌دانند که کسی نبوده است جز تو. هم سر حرم و دربار و هم همه شاهزاده‌های ایل قاجار را کلاه گذاشتی. در هر سوراخی که دست می‌کنیم سوراخدارباشی یکی از اعضای اقوام صدراعظم است. همه مملکت به جای خاندان قاجار خاندان نوری مسلط شده است. این بود ثمره درخت اتحاد؟
 
آقاخان می‌گوید به گوشم رسیده بود که بی‌دلیل مکدر شده‌اید. میرزا آقاخان هرکی و هرچی که باشد تا ابدالمدت چاکر آستان‌بوس خاندان شماست.
مهد علیا می‌گوید دیگر باج به شما نمی‌دهم. آقاخان می‌گوید فکر بکری دارم که اگر محقق بشود خاندان نوری و قاجار می‌توانند علی‌الابد رفیق هم بشوند در جنگ و صلح، همراه هم باشند در اندرون و بیرون. 
مهد علیا می‌گوید من که نه از همراهی تو خیری دیدم و نه ا زمشارکتت. اما مشتاقم بدانم چی در سرت می‌گذرد.

Jeyran Serial Part 11 – Pendar
 
اگر خودم نزاییده بودمت شک می‌کردم به اصل و ریشه‌ات. این‌ را را مهد علیا می‌گوید برای ملک‌زاده. دارد سرش را پر می‌کند که ازدواج کنند. از فقر و بیماری رعیت می‌گوید و این‌که دنبال کسی در میان درباری‌ها بگردد. ملک‌زاده می‌گوید جگر دارم ولی خون از جفا.
مهد علیا می‌گوید هر که هرکه با پولاد بازو پنجه کرد، ساعد مسکین خود را رنجه کرد. یک مرد قدرتمند پیدا کن. مثل شمشیر در دستت بگیر. من تو را به زور به امیر دادم ولی آن روز شمشیری قدرتمندتر از امیر نبود. پاسخ ملک‌زاده است که به غیر از شمشیری که گردنش را برید.
مهد علیا می‌گوید از پسر صدراعظم شمشیر برنده‌ای برایت در می‌آید.
او می‌گوید نه شمشیر می‌خواهم و نه زن میرزا کاظم می‌شوم. مهدعلیا می‌گوید ولی اگر برادرت بفهمد که این چقدربه نفع خاندان است سریع شوهرت می‌دهد. ملک‌زاده می‌گوید ناصر شاه خوبی نیست. برادر خوبی هم نیست. مثل تو که مادر خوبی نیستی ولی آن قدر بی‌ غیرت نشدی که من را بفرستی خانه قاتل شوهرم.
 
ملک‌زاده با تاجی مشورت می‌کند. می‌گوید چند وقتی‌ست با ناصر حرف نمی‌زنم. حالا بروم چه بگویم بگویم دوستت دارم برادر.
نگذار عروس قاتل امیر شوم؟ خبط بزرگی بود قهر با ناصر و خودم را چشمش انداختم.
تاجی می‌گوید کسی نمی‌تواند حریف مهدعلیا شود مگر اینکه… نقدا کسی هست در حرمسرا که حرفش برنده‌تر است اما کسر شان شماست که به دهاتی‌زاده‌ای مثل او متوسل بشوید. ملک‌زاده می‌گوید: جیران.
 
تاج‌الدوله به سراغ روشن‌آغا می‌رود. خبر می‌دهد که ملک‌زاده را سراغ جیران فرستاده‌ام. تا اگر طرف ملک‌زاده را بگیرد می‌شود مغضوب مادر شاه و اگر دست رد به سینه او بزند می‌شود مغضوب او.

ملک‌زاده به سراغ جیران رفته است. می‌پرسد از مادرم می‌ترسی؟ جیران می‌گوید تازه‌واردم نمی‌دانم از چه کسی باید بترسم. ملک‌زاده درباره امیرکبیر از نقرتی می‌گوید که به عشقِ امیر رسید.
 
از میهن‌پرستی امیرکبیر می‌گوید و این‌که به دنبال این بود که همه درستِ دنیا پیش روی چشمش باشد نه در سرش. و این‌که باید غم رعیت خورده باشی. من دو بچه کوچک دارم و نمی‌خواهم بروند زیر دست قاتل پدرشان. کمکم می‌کنی؟ جیران می‌گوید البته، به دیده منت. ملک‌زاده می‌گوید پس خبرم کن. و  می‌رود.
 
عزیزآقا را صدا می‌کند و می‌گوید وقت خلوت بگیر از ناصرالدین‌شاه. او سعی می‌کند منصرفش کند. همزمان گلنسا کاغذی می‌آورد که نوشته وقت مساعد است و بهتر است معطل نکنی.
 
در حیاط کاخ، سلمان به شانه سیاوش می‌زند. او را به زیر زمین برده و با خاتونی که آنجاست روبرو می‌کند. جیران است. 
سیاوش می‌گوید در سیاهچال بودم وقتی فرستادنت حجله. دست‌هام رو بسته بودن. من می‌دونم تو به خاطر من تن به این خفت دادی که زنده بمونم ولی من حاضر بودم هزار بار بمیرم و این را نبینم خدیجه. کار از کار گذشت نه ؟ جیران می‌گوید خودم از شکارگاه بیرونت کردم چون معلوم بود خیالاتی داشتی. دارم بررسی می‌کنم. دنبال یک زمان درستم که تو را فراری بدهم.
خدیجه می‌گوید بس است. چرا فکر می‌کنی سلمان گذاشت زنده بمانی؟ که شاه را بکشی یا من را فراری بدهی؟‌کور و کر شده‌ای سیاوش. نمی‌بینی چه شده نمی‌فهمی کجایی؟ من آمده‌ام چشم و گوشت را باز کنم. سلمان اگرگذاشت زنده بمانی به خاطر این بود که ولی نعمت او خوش باشد و من رو نگردانم. شاه عاشق جیران شد بدون این‌که بداند سیاوشی هست. من و تو که یک عمر مشق عشق کردیم خوب می‌دانیم که عاشقی گناه نیست. هست؟
ملک‌زاده در سریال جیران قسمت ۱۱ یازدهم
سیاوش می‌گوید پس آن ماست کل‌عباس، چشمم دید و دلم خواست؟ چی میگی خدیجه که عاشقی گناه نیست؟‌ اسیر کردن عاشق و دست اون رو بستن و معشوق را به حجله بردن گناه نیست؟ از من و تو بی گناه‌تر اهالی آبادی‌اند. نگذار شهوت انتقام کورت کند. زندگی‌ها بر باد میره اگر آب نریزیم روی آتش تمنا و نپذیریم تقدیرمان را. قرار نبود ستاره من و تو جفت هم بیفتد. سیاوش می‌گوید خدیجه اسمت عوض شده. رسمت هم عوض شده؟‌
 
می‌گوید خدیجه مرد سیاوش. این که جلویت است جیران است. محرم قبله عالم. الان هم از تو می‌خواهم به حرمت عشقی که بین ما بود و محبتی که هنوز بین ماست بعد از این طور دیگری کنار ما باشی و جور دیگری کمکم کنی. سیاوش می‌پرسد کمکت کنم‌؟ که زودتر فراموش کنی چی بودی و کی بودی؟
جیران می‌گه من پرت شدم وسط کابوس‌هایی که می‌دیدم. از خودت نمی‌پرسی اینجا چه کار می‌کنیم؟ به خیالت تمام این‌ها بی‌دلیل است؟ من می‌گویم دو تا رعیت و رعیت زاده بی‌دلیل این‌جا نیستند.
باید تقدیرمان را بپذیریم هرجوری که هست، به خاطر مردم. به خاطر کرور کرور رعیتی که یک دلسوز ندارند وسط کاخ همایونی. دست بردار و کمکم کن.
پشتم باش تا بفهمم چرا این‌جاییم. برو پیش ننه آشوب و بپرس چی دیده بود در طالع نحس من که آمد به خوابم؟ در نهایت خدیجه می‌خواهد برود که سیاوش خبر رفتنِ بی‌بی‌معصومه را می‌دهد و اشک خدیجه سرازیر می‌شود.
ملک زاده در اضطراب پشت در اتاق ناصرالدین شاه در سریال جیران قسمت ۱۱ یازدهم
وقت خلوت گرفته شده و خاتون به سراغ شاه می‌رود.. شاه با مهدعلیا در اتاق هستند که جیران می‌رسد. ناصرالدین شاه او را خاتون شاه‌شکار می‌نامد. می‌گوید خدمت مادرجان بودیم و گفتگویی عصرانه. و به صحبت‌هایش ادامه می‌دهد. مهد علیا می‌گوید شما از شکار می‌گفتید پسر تاجدارم. ملک‌زاده با دلشوره منتظر نتیجه دیدار است. جیران که بیرون می‌آید می‌گوید روسیاهم شاهدخت. مجال گفتن نبود. پیش از من مهد علیا اذن حضور گرفته بود و به تعارف و سلام و علیک گذشت. خلوت که شد دوباره می‌روم. ملک‌زاده می‌گوید بیچاره شدم.

ناصر می‌گوید که چطور توقع داری دخترت عروس کسی بشود که مقام نخست وزیری را غصب کرده؟ من اگر شاه نبودم و رعیت بودم حتما علم خروج برمیداشتم. بد کردیم مادر بد کردیم با میرزا تقی. در چشم ملک‌زاده همه ما قاتلیم و میرزا آقاخان قاتل‌تر. مهدعلیا می‌گوید یکی از این حرف‌ها به گوش ملک‌زاده برسد دیگر خدا را بندگی نمی‌کند.
مهد علیا او را به کواکب و تقدیر ارجاع می‌دهد و می‌گوید ساعت سعدی پیدا شده برای خواستگاری میرزا کاظم از ملک‌زاده و این وصلت ضامن بقای دوام تاج جگرگوشه ماست.. و خبری می‌خواهد بگوید از علائمی مبارک‌تر. و برایش مژدگانی می‌خواهد. می‌گوید منجم‌باشی برایتان سی سال سلطنت دیده برایتان.. هر سی سال یک قرن است برایشان و دیده که قرن دوم پر رونق‌تری در راه است.
سیاوش، قراول شاه | سریال جیران قسمت ۱۱
 
مهد علیا خبر می‌دهد به ملک‌زاده که به زودی کارهای مهم‌تری از بچه‌داری خواهی داشت. خنچه می‌آورند و ملک‌زاده می‌گوید حتی اگر شاهدخت ایران‌زمین باشی هم قسمت قابل تغییر نیست.
 
سیاوش را می‌بینیم که به روستا رفته و در میان علفزار، ننه آشوب را می‌بیند. چشم در چشم که می‌شوند از حال می‌رود.
 
سریال جیران قسمت ۱۱ – ننه آشوب
 
در کاخ جشن و پایکوبی به راه است و در اندرونی خواجه‌ها مشغول رقصند و زنان می‌نوازند.با آمدن ملک‌زاده کَل می‌کشند. ملک‌زاده، خواهر ناصرالدین شاه، سیاه‌پوش می‌آید.
مهدعلیا و ملک‌زاده که تنها می‌شوند با هم یکی به دو می‌کنند. مادر می‌گوید رسم و اسم خواستگار و جواب شاه معلوم است. فرقی می‌کند سیاه و سفید پوشیدنت؟ می‌خزی کنج اندرونی تا قشون داماد بیایند روزی و ببرندت سر خانه و زندگی‌ات. دختره‌ی خیره سر. 

نوشته سریال جیران قسمت ۱۱ یازدهم اولین بار در پندار. پدیدار شد.