سریال خسوف قسمت ۲۸ بیست و هشتم

۲۶ فروردین ۱۴۰۱

رضی می‌گوید تو همه فکر و ذکرت شده آتیه خانم. تو هم که لواسان برو نیستی، بنشین جای من توی اتاقت. مهراب جا می‌زند و عذرخواهی می‌کند. رضی از این‌که مهراب بر سرش داد می‌زند شاکی است و کینه به دل می‌گیرد. 

در ماشین، ثمین و فرزانه ساندویچ می‌خورند و بعد به سراغ باز کردن کلید در خانه رضی می‌روند. از در آپارتمان ولی زنگ می‌زنند و او را خفت می‌کنند و وارد می‌شوند. وقتی وارد خانه می‌شوند زنی آنجاست که وجودش نقشه‌هایشان را به هم می‌ریزد ولی آدرس گاوصندوق را دارد. در میان کاغذهای گاوصندوق نوشته اسم سمیرا را می‌بینیم. پس از آن از آن‌جا فرار می‌کنند و سرخوش و سرمست از کارشان برمی‌گردند. سمیرا منتظر آن‌هاست. 
در میان چیزهایی که از گاوصندوق آورده‌اند سفته‌ها نیست. سمیرا شاکی است. ثمین پولش را می‌خواهد. سمیرا انکار می‌کند و دعوایشان می‌شود. ثمین می‌گوید من ثمین ۴ سال پیش نیستم. می‌آیم وسط شهرداری‌تون آبرو برات نمی‌ذارم. میام دم خونه‌تون و از حلقومت می‌کشم بیرون. 
با رفتن سمیرا، ثمین از هر جیبش مقداری پول در می‌آورد و ظاهرا فقط کمی پول کم دارند هنو.ز. 
Khosoof Serial Part 28 – Pendar
آتیه با مژده در ترکیه در حال صحبت است. او می‌گوید احساس می‌کنم دنبالم هستند. مافیا، پلیس،‌نمی‌‌دانم. و اگر من را بگیرند این بچه در به در می‌شود. از آتیه قول می‌خواهد. که اگر گرفتندش حواسش به مهیا باشد. چون نمی‌تواند روی چاوش حساب کند مخصوصا که ممکن است او را هم بگیرند.  آتیه پیشنهاد می‌کند از استانبول جای دیگری برود. 
علیرضا به خانه ثمین رفته و سفته‌ها را به او می‌دهد. از اینکه پول گرفتند برداشتند هم خبردار می‌شود چون خودش برای آن‌ها پول گرفته بوده. شماره شبا می‌گیرد تا پول به حسابشان بریزد. فعلا ۵۰ میلیون می‌ریزد و البته کمی با هم بگو مگو می‌کنند. 
سمیرا به کافه مهتاب آمده. امیر آن‌جاست. می‌پرسد تو درباره این ۴ سال که در ترکیه بوده و چی به او گذشته پرسیده‌ای؟ سمیرا می‌گوید آره ولی طفره رفته. امیر توضیح می‌دهد که ما همه بد کردیم. من تو دایی علیرضا… فهمیده که سمیرا می‌دانسته. سمیرا می‌گوید امیر تو دایی‌ت رو نمیشناسی. حداقل به قدر من نمی‌شناسی، الان هم آتیه باید برگرده ترکیه. امیر می‌گوید ما هر کاری هم بکنیم به در بسته می‌خوریم چون دایی نمی‌گذارد. سمیرا می‌گه بالاخره فهمیدی و ادامه میده که تو متوجه نگاه‌های دایی‌ت به آتیه نشدی؟‌همون ۴ سال پیش که رابطه آتیه رو با داییت دیدم همه چیز رو فهمیدم. چند وقت بعدش بود که آتیه گم شد داییت داغون شد برگشت شرکت را ول کرد پاشد رفت دماوند. می‌دانستی این ‌ها را ؟
صحنه بعد، رانندگی و اشک ریختن امیر است. 
مهتاب به دیدار رضا در بیمارستان می‌رود. حال خوشی ندارد. 
آتیه در کافه مهتاب نشسته و اسما برای دیدار با او وارد می‌شود. آتیه می‌گوید یک دیدار دوستانه‌ست. مهتاب دستپاچه است. آتیه می‌پرسد چقدر باید منتظر باشم تا طلاق بگیری؟ اسما می‌گوید اصلا فکر کن من بگویم امیر راضی می‌شود قبول می‌کند؟ آتیه می‌گوید قبول می‌کند. امیر قبول می‌کند. به او می‌گوید چند شب پیش رفتیم کنسرت خیلی بهمون خوش گذشت جات خالی. نگفت بهت؟ و سلفی را به او نشان می‌دهد. اسما عصبانی می‌شود. کافه را به هم می‌ریزد و می‌رود. 
اسما عصبانی به خانه می‌رسد و ساک جمع می‌کند. از آن طرف آتیه با مهراب وقت می‌گذراند و صبح‌ها می‌روند می‌دوند و صبحانه می‌خورند و خوش می‌گذرد. 
بعد در شرکت قهوه می‌خورند که مهراب می‌گوید به حرف‌هایت فکر کردم و موافقم. اگر جواب مثبت بدهی با هم ازدواج می‌کنیم و از ایران می‌رویم. آتیه می‌پرسد به تبعاتش فکر کرده‌ای؟ پاسخ مهراب مثبت است. می‌گوید مهم نیست فقط قبل از رفتن باید تکلیف اسما و ریحانه را روشن کنیم. اگر کنارم نباشند مهم نیست اما از آینده باید خیالشان راحت باشد. رضی می‌رسد و می‌گوید دفترخانه شلوغ بود دیر شد. گردنش زخم است. می‌گوید بی‌احتیاطی کردم زخم شده است. پرونده تمام واحدهای مسکونی را به دست آتیه می‌سپارد. 
در خلوت، آتیه به رضی می‌گوید آپارتمان‌های مهرشهر خیلی از نظر من مهم نیست. بیشتر مایلم درباره زمین‌های شمال بدانم. رضی جا می‌خورد و می‌پرسد مهراب هم می‌داند؟ آتیه می‌گه هنوز نه. همه چیز بستگی به رفتار شما دارد. 
بعد از خروج مهراب و آتیه از شرکت رضی به سمیرا زنگ می‌زند. می‌گوید بیا خانه. کار. واجب دارم. یک ساعت دیگر قرار می‌گذارند. 
سمیرا در خانه می‌پرسد گردنت چی شده؟ رضی می‌گه دستپخت خواهر شماست. دزد نبودن. خیلی آماتور بودند ولی خیلی تابلو بود که دنبال چی می‌گردن و از طرف کی اومدن. آن سفته‌ها اصلا برای من ارزشی ندارند. فکر کردی آن‌ها را گرفتم که چیکار کنم؟ سمیرا میگه که پا پس نکشم. رضی میگه نه من واقعا اون‌ها رو رگفتم که چیکار کنم؟ که اگر لنگ و لگد انداختی نابودت کنم؟‌ 
تو با شناختی که از من داری فکر می‌کنی من به اون ۴ تا کاغذپاره احتیاجی دارم؟ همین‌طوری هم می‌تونم بیارمت پایین. سمیرا تایید می‌کند. 
رضی ادامه می‌ده که رفتارت اصلا قشنگ نبود خیلی زشت بود. فعلا خیال ندارم بکشمت پایین. فعلا همانجا ها باش تا بعد. 
و ادامه می‌دهد که ماجرای زمین‌های شمال را آتیه از کجا فهمیده؟‌ سمیرا دستپاچه می‌شود و می‌گوید من نگفتم. رضی می‌گوید تو نگفتی. من نگفتم. افضلی هم نگفته. پس کار کی می‌تونه باشه؟ سمیرا می‌گه علیرضا. 
رضی خبر می‌دهد که تحقیق کردم و هیچ پرونده‌ای در دادسرا تشکیل نشده. شوهرت تو را فریب داده. 
سمیرا که بیرون می‌آید به ثمین زنگ می‌زند تا ماجرای سفته‌ها را پیگیری کند. پیدایش نمی‌کند و به خانه او می‌رود. 
در نهایت ولی پسره که رئیس آن‌هاست وارد می‌شود و پاسپورت برایشان می‌آورد. 
امیر در شرکت است که نامه درخواست طلاق از اسما می‌رسد. آتیه در خانه‌شان اشک می‌ریزد. 
نوشته سریال خسوف قسمت ۲۸ بیست و هشتم اولین بار در پندار. پدیدار شد.