سریال خسوف قسمت ۲۷ بیست و هفت

۷ خرداد ۱۴۰۲

 

  • همسر رضا پیش مهتاب در کافه اش می رود و از او می خواهد که به دیدن رضا برود.مهتاب می گوید که نمی خواهد زندگی او را خراب کند.همسر رضا می گوید که او برایش مثل خواهر است و اگر می خواست این کار را انجام بدهد زودتر می توانست.او می گوید که شاید رضا برای یک یا دو ماه دیگر زنده باشد و شماره اتاق او در بیمارستان سینا را به مهتاب می دهد  و می رود.
  • مدتی بعد مهتاب به بیمارستان سینا برای دیدن رضا می رود و می بیند که او بیهوش است و همسرش بالای سرش ایستاده است.
  • در شرکت مهراب،او سر رضی فریاد می زند و می پرسد که چرا مدارک آتیه را جعل کرده است.رضی می گوید که مجبور بوده این کار را انجام دهد،چون آرمان می دانسته که آتیه زنده است و باید پولی به او می داده تا ساکت شود.او با قهر وسایلش را جمع می کند تا از دفتر برود.مهراب از او دلجویی می کند و می گوید که به او از برادرش هم بیشتر اعتماد دارد،اما گاهی چیزهایی می شنود و عصبانی می شود.
  • https://youtu.be/2HCsF4Vw-L8
  • شب،ثمین و فرزانه برای دزدی به خانه رضی می روند.آنها در می زنند و می گویند که خواهر همسایه طبقه پائین هستند.رضی در را باز می کند و ثمین روی گلوی او چاقو می گذارد.فرزانه هم همسر رضی را می گیرد.ثمین چاقو را روی گلوی رضی فشار می دهد و می گوید که باید گاوصندوق را باز کند و آن را در کیفی خالی کند.رضی قبول می کند.بعد از خالی شدن گاو صندوق،ثمین رضی و همسرش را در اتاقی زندانی می کند و می رود.
  • سمیرا به خانه ثمین و فرزانه می رود و مدارک را می گیرد.او به دنبال سفته ها در کیف می گردد،اما آنها را پیدا نمی کند.او به ثمین می گوید که به او پولی نمی دهد،چون چیزی که خواسته را برایش نیاورده است.ثمین می گوید که به او ربطی ندارد و گفته بود که گاوصندوق را خالی کند و کار را انجام داده است.سمیرا می خواهد برود که ثمین دستش را می گیرد و می گوید که اگر پولش را ندهد آبرویش را می برد.
  • فردا صبح علیرضا به خانه ثمین می رود و مدارکی که از گاوصندوق رضی برداشته اند را تحویل می گیرد و به ثمین قول می دهد که یک میلیارد به او بدهد و فعلا پنجاه میلیون برایش کارت به کارت می کند.
  • سمیرا و امیر در کافه مهتاب با یکدیگر قرار می گذارند.امیر به سمیرا می گوید که آنها به آتیه بد کرده اند‌.سمیرا می گوید که حتما علیرضا به او گفته که او می دانسته آتیه زنده است.امیر تائید می کند.سمیرا می گوید که اگر حرفی می زد،دایی اش حسابش را می رسید و کسی جرات ندارد این حرف را بزند ولی مهراب و آتیه چهار سال قبل با هم رابطه داشتند و مهراب همراه او به ترکیه رفته بود،اما چند ماه بعد که آتیه را گم کرد،افسرده شد و وقتی به ایران برگشت خودش را در ویلای دماوند حبس کرد.
  • آتیه با اسما تماس می گیرد و در کافه مهتاب با او قرار می گذارد.آنها یکدیگر را می بینند و آتیه می پرسد که کی به حرفهایش عمل می کند؟اسما می گوید که اگر به امیر بگوید که طلاق می خواهد او قبول نمی کند.آتیه می گوید که قبول می کند و به او می گوید که چند روز پیش با هم به کنسرت رفته بودند و عکس سلفی خودش و امیر را به او نشان می دهد.اسما میز کافه را بر می گرداند و با عصبانیت می رود.
  • فردا صبح آتیه پیش مهراب در شرکت می رود.مهراب می گوید که به‌ حرفهای او فکر کرده و اگر جوابش مثبت است به همه می گوید که با هم ازدواج می کنند و سهم اسما و ریحانه را می دهد و با هم به خارج می روند.در همین زمان رضی می رسد و وکالتنامه ویلاهای مهرشهر را به آتیه می دهد.مهراب برای صحبت با تلفن بیرون می رود.آتیه به رضی می گوید که به ویلاهای مهرشهر علاقه مند نیست و زمین‌های شمال برایش مهم است.رضی می پرسد که مهراب چیزی از زمین‌های شمال می داند؟آتیه می گوید که فعلا نه و همه چیز به رفتار او بستگی دارد.
  • رضی،سمیرا را به خانه اش دعوت می کند.سمیرا از او می پرسد که زخم گردنش برای چیست؟رضی می گوید که کار خواهر او بوده است.سمیرا می گوید که از چیزی خبر ندارد.رضی می گوید که خوب می داند که چه کسی او را به خانه اش فرستاده بود و برای چی اینکار را کرده بود.رضی از سمیرا می پرسد که فکر می کند بدون سفته نمی تواند او را بدبخت کند؟سمیرا که ترسیده می گوید که می تواند.رضی می گوید که فعلا کاری به کارش ندارد.سپس از او می پرسد که آتیه قضیه زمین‌های شمال را از کجا می داند؟سمیرا می گوید که نمی داند.رضی می گوید که هیچ پرونده ای علیه آنها در دادگستری باز نشده و علیرضا به او یه دستی زده است و الان هم خبر زمین‌های شمال را به آتیه داده است.سمیرا می پرسد که باید چه کار کنند؟رضی می گوید که فعلا هیچکاری نکند تا او به وقتش حساب علیرضا را برسد.

سمیرا از خانه رضی بیرون می آید و با عصبانیت به دم خانه ثمین می رود.ثمین که در حال مصرف مواد است از آیفون سمیرا را می بیند و در را باز نمی کند.
مدتی بعد پسری که برای ثمین و فرزانه مواد تهیه می کند تا بفروشند،به خانه آنها می آید.او پاسپورتی به دست فرزانه می دهد و می گوید که باید برود و به ثمین هم می گوید که تا ده روز دیگر جا به جا می شود.آنها اعتراض می کنند،ولی پسر می گوید که حق مخالفت ندارند.مدتی بعد فرزانه به ثمین می گوید که سریعتر با علیرضا تماس بگیرد و بگوید که پول را جور کند.ثمین با علیرضا تماس می گیرد.علیرضا می گوید که دویست میلیون دیگر به او می دهد و برای بقیه پول باید منتظر بماند تا ماشینش را بفروشد.
امیر در شرکت نشسته است که پست برای او نامه ای می آورد.فرید نامه را به دست او می دهد و می گوید که اسما درخواست طلاق داده است.
نوشته سریال خسوف قسمت ۲۷ بیست و هفت اولین بار در Pendar. پدیدار شد.