پژوهشگری به نام رودنی استارک در کتابی که با عنوان «جنگجویان خداوند، جنگهای صلیبی در پرتو پژوهشی تازه» انتشار داده، نظریه تازهای آورده است. او بر آن است که مسلمانان با تحریک جهان مسیحی به جنگهای صلیبی دامن زدند.
نبرد جنگجویان صلیبی با مسلمانان
جنگهایی که با شعار «به خواست خدا» و با بسیج مؤمنان مسیحی آغاز شد، با فاجعهای پایان یافت که هنوز پس از قرنها دنیای غرب و جهان اسلام با پیامدهایش درگیرند. اما آیا شوالیههای مسیحی صرفاً از روی میل به تصاحب غنائم جنگی و به خاطر تسخیر سرزمینهای دیگر در جنگهای صلیبی شرکت کردند؟
رودنی استارک:«جنگهای صلیبی از آن روی اتفاق افتاد که مسلمانان، احساسات مذهبی مسیحیان را جریحهدار کردند. جنگهای صلیبی را نباید به عنوان نخستین تلاش غربیان در استعار سرزمینهای دیگر در نظر گرفت.»
یوهانس لمن، پژوهشگر سرشناس آلمانی ۴۰ سال پیش گزارشی از فتح اورشلیم به دست جنگجویان صلیبی در سال ۱۰۹۹ بهدست میدهد. او مینویسد: «در این لحظه یکی از شوالیهها از دیوار بلند شهر بالا رفت و بهزودی جنگجویانی که وظیفه دفاع از شهر به عهدهشان بود گریختند. وقتی یکی از باروها فتح شد، جنگجویان صیلیبی توانستند از نردبانها بالا بروند، دروازه شهر را بگشایند و در حالیکه فریاد برمیآوردند: این خواست خداست، به خیابانهای اورشلیم یورش بردند و قتل عامی فجیع بهراه انداختند، جویی از خون به راه افتاد چنانکه خون تا قوزک پایشان میرسید. جنگجویان صلیبی از سه سال ریاضت و محرومیت که به آنها تحمیل شده بود انتقام میگرفتند. آنها نمیخواستند فقط مبارزان مسلمان را به قتل برسانند. مردان و زنان و کودکان فقط نمیبایست به قتل میرسیدند، آنها را میبایست زجرکش کرد. برخی را از بلندی پرت دادند و برخی را از پنجرههای خانهشان، چنانکه گردنشان بشکند و در همان حال نعششان بر کف گذرگاهها بماند.»
آنچه که خواندید، تصوری است که در غرب از جنگهای صلیبی وجود دارد. اینگونه روایتها و وصفهایی از این دست، جنگهای صلیبی را در خودآگاه انسان غربی به عنوان «نخستین فاجعه در جهان مسیحی» جلوه میدهد.
جنگجویان صلیبی، جنایتکارانی بودند که در راه خدا خون میریختند و شمشیر به دست میگرفتند و به خاک کشورها تجاوز میکردند. آنها ماجراجویانی بودند مؤمن و جنایتکارانی بودند منحرف که به مدت دو قرن در پی عقیدهای بودند که هرگز تحقق نیافت. آنها برای نخستین بار سرزمینی را ورای مرزهای اروپا تسخیر کردند و تاریخ غرب را با آز و غارت و خون و اشک درآمیختند. چنین است که واقعهای که پیشینهاش به هزار سال پیش میرسد، از یک سویه اخلاقی هم برخوردار است: جنگهای صلیبی سالیانی دور پیش از آتش زدن جادوگران و تفتیش عقاید نشانهای است از توحش، زیادهخواهی و بنیادگرایی و تعصب مسیحی و همگان بر آناند که جنگهای صلیبی از نخستین تلاش انسان غربی برای استعمار و غارتگری سرزمینهای دیگر نشان دارد.
رودنی استارک، پژوهشگر و تاریخدان آمریکایی اما میگوید: چنین نیست و در اثر پژوهشیاش نشان میدهد که تاریخ را به گونهای دیگر هم میتوان روایت کرد. او مینویسد: «جنگهای صلیبی از آن روی اتفاق افتاد که مسلمانان، احساسات مذهبی مسیحیان را جریحهدار کردند. جنگهای صلیبی را نباید به عنوان نخستین تلاش غربیان در استعار سرزمینهای دیگر در نظر گرفت. جنگجویان صلیبی در پی به دست آوردن غنائم جنگی، و زمین نبودند و نمیخواستند مسلمانان را وادارند که مسیحی شوند. شوالیههای مسیحی وحشیانی نبودند که مسلمانان متمدن را تهدید کرده باشند. آنها عمیقاً باور داشتند که در ارتش خداوند خدمت میکنند.»
رودنی استارک برای اثبات روایتی که از جنگهای صلیبی بهدست میدهد، به شکوفایی اسلام و سرآغاز حملات مسلمانان به سرزمینهای مسیحیان اشاره میکند. مینویسد: «جنگهای صلیبی با تحریکات مسلمانان آغاز شد. این مسلمانان بودند که سالهای پیاپی در لشکرکشیهایشان به کشورهای غربی، خون مسیحیان را ریختند و اموال آنان را به تاراج بردند و زائران مسیحی را کشتند و مکانهای مقدس مسیحیان را با خاک یکسان کردند و چنین بود که احساسات مذهبی مسیحیان را جریحهدار کردند.»
رودنی استارک: «جنگهای صلیبی با تحریکات مسلمانان آغاز شد. این مسلمانان بودند که سالهای پیاپی در لشکرکشیهایشان به کشورهای غربی، خون مسیحیان را ریختند و اموال آنان را به تاراج بردند و زائران مسیحی را کشتند و مکانهای مقدس مسیحیان را با خاک یکسان کردند.»
کاسپر الم، استاد تاریخ قرون وسطی در دانشگاه برلین موقعیت غرب در قرن هشتم میلادی را چنین وصف میکند: «مسیحیت در غرب در اثر یورش نظامی مسلمانان در آستانه فروپاشی قرار گرفته بود. مسلمانان تا کوههای پیرینه در فرانسه پیشروی کرده بودند. در سال ۷۱۱ میلادی قسطنطنیه را فتح کرده بودند و جزایر سیسیل، ساردین، کورسیکا، همه در تصرف آنان درآمده بود. در آن زمان کلیسا سرزمینهای بسیاری را از دست داده بود.»
استارک با قلمی بس شیوا و با تسلط بر جزئیات تاریخی، ابتدا تاریخِ فتح بخشهایی از خاورمیانه، شمال آفریقا و اروپا توسط جنگجویان مسلمان را روایت میکند، و سپس به پیامدهای تصادم دو فرهنگ اسلامی و مسیحی میپردازد و طرحی کلی از ظلمی که مسلمانان بر مسیحیان و یهودیان در سرزمینهای اشغالشده روا داشتند و از قتل عام زائران مسیحی در فلسطین بهدست میدهد. او همچنین از چگونگی بسیج شدن جنگجویان صلیبی سخن میگوید و از به آتش کشیده شدن کنیساهای یهودیان گزارشی مفصل عرضه میکند و در این میان، به هیچوجه از به چالش کشیدن روایت مسلط تاریخی که مدعی قتل عام مسلمانان توسط جنگجویان مسیحی در اورشلیم است ابایی ندارد.
کاسپر الم اما میگوید: «طبعاً این رویدادها در دورانی بس خونین اتفاق افتادهاند، اما چنانچه بر خلاف روح تاریخ و بدون در نظر داشتن توالی وقایع به کنوانسیون حقوق بشر ارجاع دهیم و با معیارهای امروز رویدادهای آن زمان را بسنجیم، از نظر علمی به خطا رفتهایم. هیچ انسان خردمندی گزارش اگولیر را باور نمیکند که میگوید اسب صلیبیون تا افسار در خون فرورفته بود.»
چنین تصاویری آخرالزمانیاند و احتمالاً تحت تأثیر روایت یوحنا در کتاب مقدس مسیحیان شکل گرفتهاند. کاسپر الم درباره قتل عام اورشلیم میگوید: «منابع تاریخی بهدرستی گزارش میدهند که پس از آنکه جنگجویان صلیبی دروازههای شهر را گشودند، هماندم به خیابانها ریختند و مردم را که در مسجدالقصی پناه گرفته بودند، مورد تعرض قرار دادند. در همین جا بود که قتل عام مردم آغاز شد. اما اخباری که از این قتل عام در دست داریم، چه در منابع مسیحی و چه در منابع اسلامی آنچنان اغراقآمیز است که انسان تصور میکند به خاطر اهداف سیاسی چنین اغراقهایی به متن مورخان راه یافته و این ادعا البته پربیراه هم نیست.»
استارک در این میان در «جنگجویان خداوند…» همواره تلاش میکند از اسطورهایی که پیرامون جنگهای صلیبی برساختهاند، اسطورهزدایی کند. یکی از این اسطورهها نقش سلطان صلاحالدین ایوبی در جنگهای صلیبی است. در روایتها آمده است که صلاحالدین پس از آنکه در سال ۱۱۸۷ اورشلیم را باز پس گرفت، اسرای مسیحی بیشماری را آزاد کرد. رودنی استارک اما مدعی است که این واقعه یک استثناء بوده است.
او مینویسد: «در جنگ حطین صلاحالدین به دست خود تنی چند از صلیبیون و یوحناییها را به قتل رساند و سپس از نبرد کناره گرفت و بر اعدام مسیحان نظاره میکرد. او دستور داده بود که اسرا را گردن بزنند، چون به صلاح نمیدید که آنها را در اسارت نگه دارد. در گردن زدن اسرا عدهای از روحانیون مسلمان هم همکاری میکردند که از صواب آن بینصیب نمانند. آنها شمشیر از نیام برکشیده بودند و آستینها را هم بالا زده بودند و منتظر فرمان صلاحالدین بودند و در همان حال سلطان بر تخت تکیه داده بود و از مشاهده این صحنه لذت میبرد و اسیران مسیحی هم از دیدن این وحشیگریها منزجر شده بودند.»
کسپر الم درباره صلاحالدین ایوبی میگوید: «تصویری که از صلاحالدین وجود دارد یک اسطوره مدرن است و ریشه دارد در دوران روشنگری و مبنایش را هم میتوان نمایشنامه “ناتان خردمند” از لسینگ در نظر گرفت.»
او در ادامه میافزاید: «لسینگ بیاندازه علاقمند بود که صلاحالدین را به شکل مسلمانی که اهل مداراست جلوه دهد. این تصور البته نادرست نیست. چون ما میدانیم که او پس از فتح دوباره اورشلیم از خونریزی بیهوده جلوگیری کرد. با اینحال اهمیت او در این است که توانست جهان اسلام را متحد کند و چنین وانمود کند که “جهاد” کنشی است ضروری در برابر جنگ صلیبی.»
استارک یک روایت تاریخی افسانهوار دیگر را هم به چالش میکشد. اکبر احمد، استاد تاریخ در دانشگاه واشنگتن این افسانه را به این شکل روایت میکند: «جنگهای صلیبی زخمی هستند بر پیکر اسلام در جهان عرب. این جنگها به حافظه تاریخی اعراب شکل دادهاند و همواره خشونت استعمارگران اروپایی را به یاد آنان میآورد.»
استارک اما در پاسخ مینویسد که دشمنی و ضدیت مسلمانان با مسیحیان به خاطر جنگهای صلیبی نخستین بار در اوایل قرن نوزدهم، پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی جلوهگر شد. پیش از آن جنگهای صلیبی برای توجیه ضرورت جهاد به عنوان یک تکلیف شرعی بر ضد مسیحیان به کار نمیآمد.
منبع
شناسنامه کتاب به انگلیسی
شناسنامه کتاب به آلمانی