سعيد بشيرتاش:
اگر پادشاه همان زمانی که اين نامه را دريافت کرده بود دست دوستی به سوی سران جبهه ملی دراز می کرد و آنها را مأمور تشکيل دولت می کرد، به احتمال قوی نيروهای چپی و اسلامگرا نمیتوانستند مانع موفقيت آن دولت شوند.
چند ماه بعد از اين نامه، در آبان ١٣٥٦، نيروهای امنيتی و چماقداران حکومت به ميتينگ جبهه ملی در کاروانسراسنگی هجوم بردند که در اين يورش، داريوش فروهر و شاپور بختيار هم مجروح شدند.
افزايش فعاليتهای جبهه ملی باعث واکنش خشن ساواک شد تا آنجا که در فروردين ۵۷ بمبی در خانه فروهر و بمبی روبهروی خانه سنجابی منفجر کردند.
اين اقدامات خشن در زمانی بود که حکومت سياست رسمی اش را «ايجاد فضای باز سياسی» اعلام کرده بود. اما کندی در گشايش فضای سياسی، همزمان با پرهيز شاه از مذاکرات مؤثر با رهبران جبهه ملی و نيز حاکميت گفتمان انقلابی و اسلامگرايانه و لنينيستی بر جامعه روشنفکری، زمينهساز قویتر شدن هر چه بيشتر نيروهای اسلامگرا در سطح جامعه و نيروهای لنينيستی در محيطهای دانشگاهی و روشنفکری شد. در مدتی کوتاه، نيروهای اسلامگرا با توان انقلابی بسيار، بر عرصه سياسی تسلط يافتند و انديشههای دموکراتيک ـ سکولار ـ ملی جبهه ملی در حاشيه قرار گرفت. در اين وضع، مساجد نيز تبديل به پايگاههايی برای جوانان انقلابی شده بود.
جبهه ملی، پس از اعلام موجوديت در تاريخ ٣٠ تير ١٣٥٧، همچنان خواهان اجرای قانون اساسی و احيای اصول مشروطيت بود. در تاريخ هفتم شهريور ماه ١٣٥٧، جبهه ملی در بيانيهای دوازدهمادهای خواستههای خود را اعلام کرد. انحلال ساواک، آزادی زندانيان سياسی، بازگشت تبعيديان داخلی و خارجی، آزادی بيان و قلم و مطبوعات و احزاب، استقلال قوه قضائيه، و اعاده حيثيت به محکومان دادگاههای نظامی از آن جمله بود.
اين اعلاميه جبهه ملی در زمانی که ديگر گروههای سياسی خواهان نابودی کامل نظام پادشاهی، نابودی سرمايهداری، مبارزه با امپرياليسم، و برقراری آرمانشهرهای اسلامی و کمونيستی بودند به نظر انقلابيون بسيار سازشکارانه و بی ارزش بود.
در ماه رمضان ۱۳۵۷، هزاران جوان انقلابی هر شب از مساجد بيرون می آمدند و به تظاهراتهايی دست می زدند که گاه خشونتآميز و همراه با آتش زدن سينماها و بانکها بود. در اين حال، همه نيروهای جداشده از جبهه ملی نيز با تمام توان خود، به صفوف انقلاب پيوسته و از رهبری آيت الله خمينی پشتيبانی می کردند.
آتشسوزی سينما رکس آبادان، که به ادعای اپوزيسيون و نيز در نظر مردم کار حکومت بود، و سپس کشتار ١٧ شهريور در ميدان ژاله به نقاط عطف در تاريخ انقلاب بدل شدند. پس از واقعه ١٧ شهريور، جامعه وارد مرحلهای راديکال شد. در همان حال که اپوزيسيون هر چه بيشتر راديکال می شد، حکومت شاه نيز با عقبنشينی های مداوم نشان می داد که ارادهای جدی برای ايستادگی ندارد. در چنين وضعی، امکان مصالحه روزبهروز کمتر میشد؛ و در اين گير و دار، رهبران جبهه ملی میبايستی، با تحليل شرايط سياسی و بررسی امکانات و احتمالات، دست به انتخابی تاريخی می زدند.با ۴۶ امتیاز و ۱۴ نظر فرستاده شده در بخش سیاستلینک مستقیم
جبهه ملی و انقلاب اسلامی (بخش دوم)
۳ اسفند ۱۳۹۱