رهبری کروبی؛ از زندان تا حصر

۴ آبان ۱۳۹۲

» مجتبی نجفی
این نوشته تقدیم به رشید اسماعیلی است که قبل از مرگ زودهنگامش آرزو کرده بود در مورد کروبی به عنوان شخصیت سیاسی مورد علاقه اش مطلبی بنویسد.
بر آن شدم تا به مناسبت تولد کروبی در اوایل مهر یا تولد رشید در اواسط مهر مطلبی بنویسم. اما این مطلب به تاخیر افتاد. این نوشته تقدیم به پایداری مهدی کروبی است و از سویی پاسداشت یاد رشید اسماعیلی است که درست زمانی که بعد از فراز و نشیب های فراوان در زندگی اش به مرز پختگی سیاسی رسیده بود و می توانست با قلم توانا و تحلیل های تیزبینانه اش به جامعه سیاسی ایران کمک کند از میان ما رفت. باشد که مایه آرامش و شادی روح رشید شود.
این پست یکی از آخرین پست های رشید است که در آن از مهدی کروبی به خاطر مقاومتش تقدیر می کند:”مدتی هست که میخواهم چند خطی به رسم ادای دین برای سیاستمداری بنویسم که بسیار دوستش می دارم :«مهدی کروبی» را می گویم.
او که برای بسیاری از ما واماندگان، افتادگان و محروم از تحصیلان به مثابه پدر بود و هست. خواستم از بغضی بنویسم که هنگام خواندن مصاحبه ی «محمد تقی کروبی» و گزارش فیس بوکی «محمد حسین کروبی» از آخرین ملاقات با «پدر » گلویم را چنگ می زد و هنوز رهایم نمی کند… خواستم بنویسم چقدر جای «مدارا» و «مروت» کروبی در این روزها خالی است. خواستم از «بی مهری»ها و تبعیض ها حتی در مورد پوشش اخبار مربوط به «حصر غیرقانونی یکی از رهبران جنبش سبز» بنویسم اما هر بار خود را نهیب زدم که شاید «صلاح نباشد»… خیلی حرف ها هست، خیلی درد ها هست…
این مدت اما دو تن از دوستان شریف و اهل قلم چند خطی برای «مهدی کروبی» نوشتند که کلماتشان دست کم بخشی از حرف های دل من هم بود. یکی «مجتبی نجفی» که نوشت: «او راسخ ترین منتقد احمدی نژاد بود. از همان آغاز احمدی نژاد را به رسمیت نشناخت و از خواب اصحاب کهف و حق بر باد رفته خویش در سال ۸۴ سخن می گفت. او در همان سال های نخست ریاست احمدی نژاد بر دولت نهم او را به مبارزه فرا خواند. مبارزه ای که در سال ۸۸ و وقایع پس از آن به اوج خود رسید. او نشان داد هم مرد چانه زنی و رایزنی است و هم اهل جنبش و خیابان است. پا به پای معترضان حرکت کرد تا دروغ بزرگ احمدی نژاد را افشا کند. اکنون که هشت سال سیاه بر این مملکت گذشت فراموش نکنیم ایستادگی او را برابر دولت دروغ و فریب. دولتی که با ایستادگی او و مهندس موسوی برای همیشه در تاریخ ایران افشا شد.»
و دیگری «عمار ملکی» که چه خوب گفت: « شیخ با معرفت ناخوش است … مهدی کروبی در زندان انفرادی خانگی اش بیمار شده است … او از معدود مقامات سابق نظام مقدس است که وقتی بر اسب قدرت هم سوار بود، دست افتادگان را می گرفت … او وقتی همه مصلحت اندیشی میکردند و از خانواده های زندانیان سیاسی فاصله میگرفتند، دفتر ریاست مجلس را به روی خانواده ها باز گذاشته بود و درد آنها را می شنید … امروز او خود زندانی سیاسی است در نظام مقدس و دیگر شیخ با معرفتی در نظام نیست که بتواند اسباب رهایی او را فراهم کند …از یادت نمیکاهیم شیخ شجاع و به امید رهایی ات.”
همچنین از پایداری مهندس موسوی و زهرا رهنورد در راه دفاع از حقوق مردم سپاسگزاری می کنم. به امید رهایی این عزیران از حصر.
شاید زمان زیادی گذشت تا کروبی را بهتر شناختم. به مرور که از هیاهوی دانشگاه و شور جنبشی فاصله می گرفتم شناختم به مدلی از رهبری سیاسی که کروبی آن را نمایندگی می کند بهتر شد. این مدل در ایران بی نظیر نیست اما کم نظیر است. جایی که شیخی برآمده از سنت با مدرنیسم تعامل می کند و خود را نمایانگر سنتزی از دو گانه های مهمی در عرصه سیاسی ایران می کند. در ادامه این نوشته توضیح خواهم داد این دو گانه در عرصه سیاسی فعلی ایران چیست که کروبی آن را نمایندگی می کند.
بهترین ویژگی کروبی این است که هیچ گاه از نقد مصون نبوده گاهی هم نقدها علیه او درست بوده و زمانی هم از جاده انصاف خارج شده اند. اما کروبی حتی در حصر و در زمانی که اوج مظلومیت اوست زمینی تر و برای نقد در دسترس تر است. نه می توان لباس قداست بر تنش پوشاند و نه می توان با دلتنگی ها و احساس ها ضعف هایش را پوشاند. اصولا کروبی دوست داشته است به هر نحوی در خط مقدم تحولات باشد و شاید دوران انزوای او زمانی که آیت الله خمینی فوت شده و چپ سنتی به حاشیه رانده شده بود سخت ترین مرحله از حیات سیاسی اش باشد، زمانی که او و دوستانش به حاشیه رانده شدند. همین ویژگی علاقه مندی به خط مقدم تحولات است که زندگی سیاسی این پیرمرد ۷۶ ساله را پر از ماجراها و حوادث عجیب و غریب کرده ، او زمانی در کنار پدر انقلابی خود در مقام یک روحانی شورشی علیه نظام شاهنشاهی نقش ایفا کرد و زمانی دیگر به یکی از افراد مورد اعتماد رهبر فقید انقلاب اسلامی تبدیل شد و در مقطعی دیگر در ردیف رهبران چپ سنتی قرار گرفت و بعد از آن هم از رهبران اصلاحات با قرائت ویژه خود شد و تا همین اواخر که یکی از دو رهبر جنبش سبز قلمداد شده و زندگی در حصر را تجربه می کند همه نشان می هد که کروبی اصولا خانه نشینی و بازنشستگی را دوست ندارد و حتی چندان به ایفای نقش در پشت جبهه نیز راضی نیست و تمایل دارد در خط مقدم، رقبای خود را به مبارزه فرا بخواند.
اما این کروبی که به مرور زمان در ذهن من به رهبری قابل احترام تبدیل شد ویژگی هایی دارد که در خیلی از چهره های شاخص جریان تحول طلبی ایران کامل نیست.
شناخت من از این ویژگی ها حاصل یک فرآیند زمانی است.زمانی که رایزنی های کروبی در دوران اصلاحات برای من به عنوان یک فعال دانشجویی هر چند قابل احترام بود اما جذاب نبود و بیشتر جذابیت را در شعارها و رویکردهایی می دیدم که آنها را پیشروانه و خط شکن می دانستم. بر همین اساس کروبی که خانه و دفترش را به عنوان نه یک شخصیت عادی نظام که در مقام رئیس مجلس به پناه گاه زندانیان سیاسی غیرخودی تبدیل کرده بود و برای آزادی دانشجویان از اعتبار شخصی اش مایه می گذاشت و بعضا در پرونده هایی مانند آغاجری، جزایری، قتل های زنجیره ای و…، مخالفانش را به سخت ترین و صریح ترین ادبیات می نواخت چندان جذاب نبود چون که در نهایت اهل رایزنی و مذاکره بود.این به خاطر درک من به عنوان دانشجویی جوان از فضای سیاسی آن روز بود، یعنی زمانی که دید من نسبت به قدرت و لایه ها و چالش های سخت آن سطحی و ایده الیستی بود و بر همین مبنا ارزش و تاثیر کدخدا منشی و رایزنی در ساختارهای سیاسی اینچنین که در نبود دیدگاه های اصلاح طلبانه به راحتی متصلب می شوند در نگاه من پنهان بود.
اما نخستین جرقه های علاقه مندی به مدل رهبری از نوع کروبی زمانی آشکار شد که اتفاقی بزرگ در روند اصلاحات، گسستی معنادار را به وجود آورد، زمانی که احمدی نژاد با تکیه بر گفتمان عدالت اجتماعی و با وعده نان و نفت و مبارزه با فساد در دور دوم به پیروزی نسبتا قاطعی دست یافت.
در سال ۸۴ رئیس جمهور شدن احمدی نژاد همه را شوکه کرد. این رئیس جهمور شدن پایانی بر عصر هشت ساله اصلاحاتی بود که محوریت آن توسعه سیاسی بود. فاصله میان سقف بالای مطالبات و توان واقعی نیروهای اصلاح طلب ، دعواهای تکراری که تنها برای ثبت در تاریخ ونه رفع مشکل مردم ارزش داشت، اعتماد به نفس بیش از حد روشنفکران و گروه های اصلاح طلب مبنی بر برگشت ناپذیر بودن اصلاحات ، طبقه متوسط مردد میان شرکت و عدم شرکت در انتخابات و عدم تاکید دولت بر رسیدگی به تقلب مورد ادعای کروبی و چند عامل دیگر که خارج از این نوشتار است همه دست به دست هم دادند تا ایران یکی از سیاه ترین دوره های خود را در ریاست جمهوری احمدی نژاد تجربه کند.
در میان اصلاح طلبان باهوش ترین فردی که اوضاع را به خوبی دریافته بود کروبی بود. زمانی که شعار اصلی خود را نه حقوق بشر که بر محور اقتصاد قرار داد و آن هم نه شعاری که در لا به لای بحث های کارشناسی گم شود بلکه شعاری که مستقیم مردم را مخاطب خود قرار داده بود.کروبی در مورد چرایی این شعار و در برابر منتقدانی که این شعار را پوپولیستی می دانستند گفته بود پس می خواهید وعده آخرت به مردم رای دهنده بدهم. این پاسخ کروبی به منتقدان خود نشان می دهد که او در آن دوران تا چه میزان از هوشمندی برخوردار بوده و جو خسته جامعه بعد از هشت سال اصلاحات پرتنش را درک می کرده است. شاید اگر هاشمی آن زمان به توصیه عبدی گوش می کرد و با انصراف از رقابت راه را برای کروبی باز می کرد شیخ اصلاحات با شعار اقتصادی خود می توانست احمدی نژاد را شکست دهد. زیرا در میان کاندیداهای اصلاح طلب تنها کسی که یارای رقابت با شعارهای جذاب احمدی نژاد برای توده های مردم را داشت کروبی بود و لا غیر.چرا که کروبی نیز مانند احمدی نژاد نبض خواسته های مردم را هدف قرار داده بود.
و یا شاید اگر خاتمی توصیه او را مبنی بر تعویض لاری و جایگزینی محتشمی پور در وزارت کشور برای جلوگیری از تخلفات و تقلبات عملی می کرد فاجعه انتخاب ۸۴ رخ نمی داد و حتی اگر قبل از انتخابات بر کروبی اجماع می شد و یا اصلاح طلبان حول محور کاندیدای مورد توصیه او- دکتر نجفی – اجماع می کردند ما با پدیده سوم تیر ۸۴ و حاملان آن و هشت سال ضررهای مادی و معنوی به ایران مواجه نمی شدیم.
<strong> انتخابات ۸۴ و جرقه های یک تغییر</strong>
کروبی در همان حوادث بعد از آن انتخابات تلخ ۸۴ نشان داد به کلیشه ای بودن در خط مشی سیاسی اعتقاد ندارد و در صورت ایجاد شرایط جدید آمادگی تغییر در خط مشی خود را دارد. نامه صریح وی به آقای خامنه ای و انتقاد از دخالت های بی شمار در انتخابات ، استعفا از مناصب حکومتی از جمله عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، تاسیس حزب اعتماد ملی و انتشار روزنامه مخصوص این حزب همه از نشانه های یک آغاز بود. آغازی که نشان می داد با سخت تر شدن شرایط، کروبی هم قصد دارد تغییر مشی دهد. بر همین مبنا بود که از همان روزهای نخست دولت احمدی نژاد، انتقادهایش را آغاز کرد. از حق از دست رفته خویش به عنوان نمادی دوگانه استفاده کرد. نمادی که هم او را منتقد اصلاح طلبی کرد که مبنایش برمعجونی از ایده الیسم و عقب نشینی های مکرر از سنگرهای فتح شده استوار بود، یعنی اصلاح طلبی که به توازن شعار و عمل توجهی نمی کرد و از طرفی دیگر اعتراض به دخالت در روند جمهوریت نظام با پشتوانه نهادهای غیر انتخابی بود که به تعبیر خود مانع از راه یافتنش به دور دوم انتخابات شده بود.
کروبی در انتخابات ۸۸ در برابر درخواست ها برای انصراف از کاندیداتوری مقاومت کرد و با این وجود او خود را هیچ گاه تنها کاندیدای اصلاح طلبان در این انتخابات ندانست. او در برابر این درخواست ها بر ضرورت حضور چهره های شاخص اصلاح طلب در این انتخابات از آقای خاتمی گرفته تا موسوی تاکید می کرد، زیرا در نظر کروبی معادلات به هم ریخته بود و نمی توان با معادلاتی که در سال ۸۴ بر کشور حاکم بود انتخابات ۸۸ را مدیریت کرد. مصاحبه کروبی با سایت خبری میهن قبل از انتخابات، به وضوح درک این رهبر جنبش سبز را از فضای انتخابات به تصویر می کشد جایی که او معتقد است حاکمیت تن به انتخاب مردم نمی دهد. او در آخرین مناظره خود با میرحسین موسوی که بیشتر به یک عهد و پیمان ایستادن در مسیر دشوار شبیه بود از سختی راه گفت و تاکید کرد در سال های اخیر محافلی سخت و تندرو تشکیل شده که مقابله با آنها نیازمند یک جهاد است، یعنی گذشتن از خواست های عافیت طلبانه و ایستادن در عرصه تا آخرین لحظه. به همین دلیل در آن مناظره به موسوی توصیه کرد تا آخر بماند.
کروبی بعد از انتخابات و در همان روزهای آغازین جنبش سبز در برابر هم حزبی هایش باز هم به دشواری مسیر اشاره می کند و حتی علنا تاکید می کند که در آن مسیر بسیاری از هم حزبی هایش او را همراهی نخواهند کرد چون مسیر سخت و پر از سنگلاخ است. همه این شواهد نشان می دهد کروبی خود را برای پیروزی در انتخابات آماده نکرده بود و برای روشن کردن مسیری آمده بود که ایستگاه اصلی اش جمهوریت است و برای مقابله با نهادینه شدن روشی به میدان آمده بود که هدفش تزئینی کردن رای مردم بود. چون تجربه اش به او فهمانده بود در ساختار متصلب جز با فشار مردمی نمی توان به دستاوردی رسید. اینجا بود که رویکرد دوم کروبی در مشی اصلاح طلبی اش آشکار شد زمانی که شیخ ۷۲ ساله آن زمان و ۷۶ ساله فعلی به شیخ خیابان تبدیل شد.
<strong> از راهروهای بیت تا خیابان های تهران</strong>
اینجا انعطاف پذیری سیاسی کروبی در امر سیاسی مشهود است وقتی که او در کلیشه های رایزنی و کدخدا منشی خود را حبس نمی کند. زبان صریح و نقدهای تند او به علاوه صراحت و شجاعتش در بیان مواضعش او را به رهبری مختصِ جنبش های خیابانی تبدیل کرد. جایی که از همان ابتدا به هواداران خود اطمینان داد تا آخر ایستاده است. در نخستین بیانیه اش انتخابات ۸۸ را آغاز یک داستان نامید . انتخاب واژه داستان از سوی او معنا دار هم بود. یعنی اینکه کلیت مسیر طی شده در این انتخابات را مشروع نمی داند. او خود را قربانی یک انتقام می دانست. انتقام از صریح الهجه بودنش در انتقاد از دولت احمدی نژاد و تاکید بر تقلب کوچک اما تاثیرگذار ۸۸ و البته انتقام از جمع کردن روشنفکران منتقد، فعالان مدنی و دانشجویان حول محور خود و زبان گویا شدن برای محذوفینی که شاید در شرایطی خاص هر ۴ سال یک بار فرصت داشته باشند نامشان از رسانه ملی با مخاطبان میلیونی بیان شود.
کروبی در حوادث جنبش سبز چهره ای دیگر از رهبری خود را نشان داد. رهبری که در خیابان ها همراه با حامیانش حرکت کرد . در دل گاز اشک آور برای طرفدارانش دست تکان می داد. بر باجه تلفن سوار می شد و به ابراز احساسات حامیانش پاسخ می داد. به ماشینش شلیک شد اما باز هم کوتاه نیامد. تهدیدها مبنی بر احتمال ترورش او را از ادامه مسیرش منصرف نکرد. او هر جا که لازم بود با مردم حامی اش سخن گفت، زمانی در خانه اش و دیدار با میهمانانش، زمانی با بازدیدهای سرزده شبانه در محلات تهران، گاهی از طریق شبکه های اجتماعی و ارسال پیام های ویدیویی و زمانی از طریق رسانه های خارجی.
او به خوبی به نقش ارتباط با مردم و بهره گیری از امکان های موجود رسانه ای آگاه بود به همین دلیل مصاحبه با رسانه های خارجی را برای رساندن پیام خود رد نمی کرد. رهبری کروبی انگیزشی بود. او به حامیانش با بیانیه های صریح روحیه می داد، اطمینان می داد در کنار آنهاست. وعده می داد پا به پای آنها و حتی فراتر از آنها می ایستد. او حتی زمانی که احساس می کرد جنبش نیاز به شوک دارد از افشای تخطی ها غفلت نمی کرد. او از نفوذ و قدرت خود برای پیگیری سرنوشت افرادی استفاده می کرد که بی نام و نشان بودند. یعنی نگاه کروبی بیشتر معطوف به سرنوشت کسانی بود که صدایی و نوایی ندارند اما به شدت مورد ظلم واقع شده اند و در همین راستا اعتبار و نفوذ و قدرت خود را برای رساندن صدای آنها خرج کرد.
می توان از دل حرکت کروبی در سال ۸۸ سیاست رسانه ای خاص را بیرون آورد جایی که او به عنوان یکی از رهبران تلاش می کند با مخاطبان خود روابطی نه عمودی که افقی را برقرار کند. یعنی اثرگذاری و اثرپذیری به واسطه گفت و گو با حامیان از طریق شبکه های اجتماعی. این سیاست زمانی تحقق می یابد که او با حامیانش محل قرار تجمع را تعیین می کند. زمانی که به آنها اطمینان می هد هر جا مردم هستند او هم آنجاست. سال ۸۸ نشان داد که کروبی علی رغم سماجت در برخی از نظرات در شیوه رهبری اش انعطاف پذیر است. یعنی کروبی که قبل از انتخابات سوای برخی از اقدامات شجاعانه اش در دفاع از خانواده های زندانیان سیاسی و برخی از حملات تند و سخت به رقبایش به رایزنی قهار و مذاکره کننده ای توانا معروف بود در سال ۸۸ به رهبری فعال، پر انگیزه و پر تحرک در خیابان ها تبدیل شد، زیرا او به فراست دریافته بود که زمانی که دیگر رایزنی بیهوده و کارکردش را از دست می دهد و در برابر ساختار متصلب شده تیغ کدخدا منشی برندگی ندارد باید از نیروی اعتراضی مردم استفاده کرد و بر همین مبنا او هوشمندانه خط جدید سیاسی خود را در مسیری سخت و دشوار تعیین کرد خطی که او را از راهروهای بیت به خیابان ها کشاند و دوره ای دیگر از زندگی پر فراز و نشیب سیاسی اش را رقم زد.
<strong> </strong>
<strong>کروبی، سنتز فشار خیابانی و اصلاح درونی سیستم</strong>
شاید بتوان مدعی شد مردم ایران به تناسب تجربه خود به خصوص تجربه انقلاب اسلامی ۵۷ چندان به وقوع انقلابی دیگر خوش بین نباشند حتی اگر انقلاب خود را تحمیل کند. بررسی حرکت های مردمی در طول چند دهه اخیر نشان می دهد مردم به رغم فاصله از گرایش های انقلابی با جنبش های اجتماعی هم آهنگ بوده اند. یعنی در زمان و فرصت مناسب برای گسترده کردن عرصه عمومی ، رساندن صدای خود از طریق استفاده از رسانه های نوین دریغ نکرده اند. به خصوص اینکه در دهه هفتاد تحولات جمعیتی، آموزشی و رشد طبقه متوسط در جامعه ایران دستیابی به فضای بیشتر برای داشتن صدایی بلندتر را برای طبقه متوسط رو به پیشرفت ایران ضروری کرده است. اما در عین حال که این طبقه متوسط برای اثبات و تحمیل خود به حاکمیت از جنبش های اجتماعی استفاده برده در همان حال نیز تلاش کرده از سازوکارهای قانونی و کم هزینه هم برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند.
در همین راستا جامعه به صداهای اصلاح طلبی که از کانون قدرت برخاسته فارغ از اینکه در گذشته چه بوده و چه کرده پاسخ داده است. یعنی جایی که میان روش های کلاسیک اصلاح طلبی و جنبش های نوین خیابانی پیوند برقرار می شود. در امتداد این پیوند، مردم در جستجوی رهبرانی هستند که از دل حاکمیت برای هموارکردن مسیر، صدای مطالبات انها باشند و از سوی دیگر با مطالبات آنها همراهی کنند. کروبی رهبری است که نشان داده می تواند برآیندی از این دو خواسته مردم باشد. رهبری که هم اهل مذاکره است و هم اهل همراهی با مردمی است که خواستار دولتی مدرن و جامعه ای آزاد هستند.
او ثابت کرده به همان میزان در مذاکره تواناست در ایستادن بر خواسته های مدنی خود و حامیانش توانایی دارد. تاکید او بر اینکه “من فرزند احمد خفه نمی شوم “نه صرفا یک شعار اساسی که نشانی به مخالفانش بود که به خصوصیات شورشی پدرش آگاه بودند. یعنی اینکه او تا رسیدن به هدف با جنبش اجتماعی ایران خواهد ماند.
اینکه آخر داستان زندگی سیاسی کروبی در نهایت به کجا ختم شود سوژه ای جذاب است.
او در نخستین سال های حیات سیاسی قبل از انقلاب علیه نظام شاهنشاهی همراه با انقلابیون به پا خاست و زندگی اش را با شورش و زندان آغاز کرد و در دومین مرحله حیاتش در همراهی با آیت الله خمینی در ساخت نظامی جمهوری اسلامی مشارکت کرد و دوره ای قابل انتقاد از نظر برخی از حامیانش را در کارنامه خود ثبت کرد(۱۳۵۷-۱۳۶۸) و در سومین مرحله از زندگی اش به اجبار گوشه نشینی و انزوا بر او تحمیل شد(۱۳۶۸-۱۳۷۶) و در چهارمین دوره از زندگی اش روشی کلاسیک از اصلاح طلبی با محوریت مذاکره و کدخدا منشی در ساختار قدرت برای احقاق حقوق مردم را برگزید (۱۳۷۶-۱۳۸۸) و در پنجمین دوره از حیات سیاسی همراهی و رهبری با جنبش اجتماعی با تکیه بر حضور مردمی در خیابان و نمود فعال رسانه ای (از ۸۸ تا کنون ) و در نهایت حصر خانگی زندگی سیاسی اورا وارد مرحله ای دیگر از حیات سیاسی اش کرد. شاید برای بازنشستگی کروبی از حیات سیاسی باید در انتظار ایستاد. آیا او که حیات سیاسی اش را با زندان آغاز کرد آن را با حصر پایان می دهد؟ آیا او به ساختار قدرت در صورت میسر شدن فضا بازخواهد گذشت؟ آیا او در جامعه مدنی و به عنوان منتقد حاکمیت فعال خواهد شد و از ورود به ساختار قدرت پرهیز خواهد کرد؟ زندگی سیاسی کروبی شبیه رمانی جذاب است که همچنان پایانش نامشخص است.
ـ ـ
برگرفته از سایت ملی-مذهبی