انتخاب در گزارشی نوشت: انسانهای کم شماری هستند که تاثیر فکر وعملشان به عمق تاریخ، گسترش و نفوذ دارد و از یادها نمیروند؛ چه این فکرها و عملها، نیک باشند یا زشت، در یادها میمانند. و به این دلیل از رفتار نیک و نیک رفتاران و نیز رفتار زشت و زشت رفتاران یاد میشود تا به فرمول لقمان حکیم عمل شده باشدکه درنهایت عمل زشت برای آیندگان، عمر و تداوم نیابد. همچنین نیک رفتارانی هستندکه یادشان، خودبه خود زشتی رفتار زشت رفتاران رانیزبه ذهن متبادرمی سازد ونوعی نسبت ذهنی میان این دو بوجود میآید بطوری که وقتی نیکی رفتارکسی به یادها میآید، یاد زشتی رفتاردیگری نیز زنده میشود.
این روزها روزهای استاد دکترکاظم معتمدنژاد پدرمظلوم و محجوب علوم ارتباطات است. مرگ او تازه آغاز و زنده شدن خاطره هاست. زنده شدن یادها و خاطرات او اجتناب ناپذیر است ودراین میان، لاجرم یادهای این سالهای آخر عمر ایشان که از بد روزگار بادوران ریاست صدرالدین شریعتی بردانشگاه علامه طباطبایی همزمان شده بود، زنده میشوند. حجابِ متانت و وقار توام با رگههایی ازمظلومیتی که برشخصیت استادکشیده شده بود مانع واگویی و بروز اینها پیش از این درسیما و رفتار او و یا از سوی دیگران میشد.
پروفسور معتمدنژاد استادتمام با رتبه ۲۴ بودکه کمتر استادی در ایران درهمه رشتهها به این درجه نائل آمده است. بیش از ۳۶ سال تدریس کرد و برای تدریس وتربیت نیروی انسانی لازمۀ توسعه ملی که تجلی حیات ومماتش بود، به دانشکده علوم ارتباطات علامه رفت وآمد داشت. با این حال نخواسته او را درسال ۱۳۸۶بازنشسته کردند و بعدازسال ۱۳۸۸ تحمل این پیرمرد ریز نقش برایشان سنگین آمد و درب این دانشکده رابه روی او بستند تا گوشهای بسیاری را که برای شنیدن سخنانش و درسهایش باز بود و چشمهای بسیاری را که ازحضور او در این مکان سو میگرفتند، محروم شوند.
استاد بعد از سال ۸۶ گهگاهی به دانشکده رفت و آمد داشت تا برخی کارهای باقیمانده آموزشی و راهنمایی دانشجویان را انجام دهدهمچنین تنها مکان ثابت برای حضور اجتماعی و علمی او اتاقکی ۵/۱ متری درهمین دانشکده علوم ارتباطات (علوم اجتماعی) دانشگاه علامه بود. دانشگاه علامه طباطبایی اگر اعتباری دارد بخش قابل توجهی از آن مرهون همین اتاق حقیر با سکنه بزرگ است. اما دریک روز تلخ سال تحصیلی ۹۰-۸۹ زمانی که استاد در دانشکده نبود خبرآمدکه بدون اجازه ایشان وارد اتاقشان شدهاند و وسایل و اشیای شخصی اشان را در راهرو گذاشتهاند. استاد خبردار میشود اما از کوچکترین واکنشی پرهیز میکند و حتی جمعی از قدیمیترین شاگردانش را نیز پرهیز میدهد که برای تحویل گرفتن وسایل شخصی به دانشکده بروند که نکند بازتابی داشته باشد. اما تاسف ازاینکه برخی شاگردان سالهای گذشته و اینک در هیات استادان کنونی این دانشکده، که دستشان به جایی میرسید، دربرابر این وهن دم برنیاوردند.
به این ترتیب در دانشکدهای را به روی مردی بستند که حضور او در این محل و تدریس و گفتگو بادانشجویان برایش حکم اکسیژن داشت (وبرای دانشجویان غنیمت گوهرین) تا به این ترتیب شرایط تشدید بیماریی که عمدتاًریشه عصبی دارد کاملاً برایشان مهیا شود. میتوانستیم فشار روحی روزگار را برای او کمتر کنیم.
در دانشکدهای را به روی استادی بستندکه با فکر و هدایت و آموزش او بسیاری از اذهان و افکار و نشریات و رسانهها باز شدند و آغاز به کارکردند و راههای ارتباطی به روی این مردم گشوده شد چرا که به گفته مانوئل کاستلز نظریهپرداز بزرگ معاصر ارتباطات و صاحب نظریه جامعه شبکهای، در پیام به مناسبت درگذشت ایشان، معتمدنژاد «شاهراه درک ارتباطات» بود.
معتمدنژاد نماد بود، نماد دانش، هویت، توانمندی، دارایی و توسعه ملی ارتباطات ایرانی بود اما جفاکاران، نااهلان و کج اندیشانی که درقالب فرقهای جلوه کردند ومدتی بر امور چنبره زدند با اوکاری کردندکه با خاطره تلخ از این دنیای معشوقۀ آنها برود. ریشه چنین رفتاری را ازسوی آنها نباید در برخوردهای سیاسی دید زیرا اساساً استاد فردی سیاسی نبود (بااینکه ارتباطات خواهی نخواهی تداخل موضوعی با حوزه سیاست و قدرت مییابد) بلکه نزد همۀ جناحهای سیاسی از اصولگرایان تا اصلاح طلبان و غیراینها مورد احترام بود. اگرچه در میان اصلاح طلبان شنوندگان بیشتری داشت اما به یک معنا او خود یک اصولی بود زیرا به مبانی علمی و به مبانی انقلاب سخت احترام میگذاشت.
خاطرم هست که درمیانه دهه هشتاد که انجمن ایرانی مطالعات جامعه اطلاعاتی که با استقرار دولت جدیدبدون مکان استقرار شده بود و نه دانشگاه و نه وزارت ارتباطات زیر بار تخصیص ساختمانی برای این انجمن (از یادگارهای ارزنده استاد) نمیرفت، آقای اشعری (معاون اسبق مطبوعاتی وزارت ارشاد) رییس وقت کتابخانه ملی که خود به اصولگرا مشهور است، مدتی اتاق کاری را در کتابخانه ملی در اختیار استاد گذاشته بود.
این نمونهای از رفتارهای صدرالدین شریعتی با عصارههای فرزانگی و علم و معرفت این مرزوبوم است که نه درنگاه سیاسی بلکه در نااهلیت، کج اندیشی و نافهمی ریشه دارند. یادم هست که مرحوم حجت الاسلام والمسلمین فاکر (نماینده اسبق امام درسپاه) و رییس وقت کمیسیون اصل ۹۰ مجلس که خود اصولگرا بود بر حسب وظیفه کمیسیونی، نامهای به صدرالدین شریعتی نوشت و فردی را با داشتن بالاترین مدرک دانشگاهی و در عین حال معتقد و متعهد، با طی مراحل قانونی برای عضویت درهیات علمی معرفی کرد که شریعتی حتی وقت ملاقات به این فرد نداد. اما درسال ۱۳۹۲ وپس از انتخابات ریاست جمهوری و در روزهای پایانی ریاستش در یک مورد جنجالی، ۱۰۳ تن را شتابزده ازطیف احمدی نژاد-مشایی بدون طی تشریفات قانونی به عضویت هیات علمی این دانشگاه درآورد که دست برقضا یکی از این افراد در دانشکده علوم ارتباطات اتاق یادگار استاد را اشغال کرده است. نامه مشهوردکتر آیت اللهی رییس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که چندی پیش پرده از اقدامات و اظهارات غیراخلاقی صدرالدین شریعتی برداشت، هم که برای همه عیان است ونیاز به توضیح بیشتر ندارد. دکتر آیت اللهی هم مشهور به اصولگراست.
نمیشود این روزها که ایام درگذشت ویاد وخاطره استاد دکترمعتمدنژاد است، به یاد بیاحترامی که به ایشان رفت و رفتارصدرالدین شریعتی نبود. اما این یادکجا وآن یاد کجا. فاصله این دو، همان توضیح آغاز این نوشته است که انسانهای نیک و انسانهای زشت رفتار…
هجوم نیروهای صدرالدین شریعتی برای تخلیه اتاق مرحوم پروفسور معتمدنژاد
۱۸ آذر ۱۳۹۲